دستگیری ۹ زورگیر خشن در مشهد| ماجرای یورش نقابداران قمه کش به جشن های خانوادگی چه بود؟ شکایت مرکز وکلای قوه قضاییه علیه آمریکا و رژیم اسرائیل به دادگاه بین‌المللی گرد و خاک تا چه زمانی مهمان تهران است؟ زنگ هشدار سالمندی جمعیت در چند استان کشور | سالمندی در حال زنانه شدن واژگونی پژو روی پل آزادی مشهد | گره ترافیکی در دو مسیر اصلی (۷ مهر ۱۴۰۴) + فیلم بیش از ۱۹۰ هزار معلول در خراسان رضوی زیر پوشش چتر حمایتی بهزیستی دیر خوردن صبحانه، زنگ خطری برای سلامت سالمندان فریب این دندان‌ساز‌ها را نخورید صدور هشدار سطح نارنجی هواشناسی در پی پیش‌بینی بارش باران در نواحی شمالی کشور (۷ مهر ۱۴۰۴) پایان کار سارق پرکار مشهدی در قاسم‌آباد (۷ مهر ۱۴۰۴) کشف پرونده سرقت ۴۰ میلیاردی طلا در مشهد (۷ مهر ۱۴۰۴) خراسان رضوی شهر‌ها و روستا‌های فراوانی برای جهانی‌شدن دارد کشف محموله ۵تنی مرغ غیرمجاز در سبزوار (۷ مهر ۱۴۰۴) پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (دوشنبه، ۷ مهر ۱۴۰۴) | آغاز روند کاهش دما از اواسط هفته جاری بهره‌برداری از پروژه هوشمند‌سازی گاز مشهد در راستای پایداری شبکه شرایط پرداخت کمک‌هزینه‌ بارداری به زنان شاغل اعلام شد لزوم ابطال سفارش‌های بلااستفاده برنج، توسط ستاد تنظیم بازار روایتی از آتش نشان های مشهدی که قهرمانی شان را بارها ثابت کرده اند | مردان آتش هشدار درباره خوددرمانی برای کودکان مبتلا به آنفلوانزا نظارت و مدیریت ویژه بر وضعیت آب مشهد هشدار نسبت به افزایش مصرف کافئین در میان دانش‌آموزان ایستاده در آتش روشنای شهرمان «بی‌تحرکی» تهدیدی جدی برای سلامت قلب بیش از ۲ هزار و ۷۰۰ زندانی مهریه و نفقه در زندان‌های کشور بازسازی صحنه قتل پس از ۱۹۰ روز توسط متهم فراری | ماجرای قتل با ۹۰ ساچمه ماجرای روزی که ایران، مهم‌ترین فرماندهان نظامی‌اش را از دست داد حقوق و مزایای معلمان مدارس استثنایی افزایش می‌یابد؟ | تحصیل بیش از ۱۰ هزار دانش‌آموز ناشنوا و کم‌شنوا در مدارس کشور بهمن چوبی اصل، جاسوس برجسته موساد در ایران اعدام شد (۷ مهر ۱۴۰۴)  رئیس نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه‌ها: اسنپ‌بک تحریم جدیدی ندارد
سرخط خبرها

یک گپ‌وگفت تلفنی چگونه بدهکارم کرد

  • کد خبر: ۴۹۵۰۶
  • ۲۲ آبان ۱۳۹۹ - ۱۲:۵۷
یک گپ‌وگفت تلفنی چگونه بدهکارم کرد
حجت الاسلام محمدرضا زائری - پژوهشگرعلوم دینی
شنبه| تازه سوار خودرو شده‌ام که گوشی تلفن همراهم زنگ می‌خورد. با دیدن اسم یک دوست بدهکار، امیدوار می‌شوم که سرانجام قرار است پولی را که می‌خواسته است پرداخت کند بدهد و اول‌صبحی چیزی کاسب هستم. با خوشحالی تلفن را برمی‌دارم و درحالی‌که سلام‌وعلیک می‌کنم، وارد خیابان اصلی می‌شوم. دوست عزیز البته برای یک مشورت زنگ زده است و خبری از پرداخت نیست! دارم با لب‌ولوچه آویزان جواب مشورتش را می‌دهم که یک مأمور پلیس از روبه‌رو اشاره می‌کند و مجبور می‌شوم به‌سمت راست خیابان بیایم و توقف کنم. پلیس راهنمایی‌ورانندگی بابت مکالمه تلفنی در هنگام رانندگی جریمه‌ام می‌کند و من در فکر و حیرتم که چگونه الآن با این مکالمه تلفنی، چیزی هم بدهکار شده‌ام!



یکشنبه| حدود یک ماه است که در بنگاه‌های املاک به‌دنبال آپارتمانی مناسب برای اجاره می‌گردیم و البته با افزایش وحشتناک و باورنکردنی قیمت‌های رهن‌واجاره، کارمان بسیار سخت است. مشکل دیگر هم وضعیت ماست که با عبا و عمامه و چادرمشکی نمی‌توانیم به هرجایی برویم و برای همین انتخاب‌هایمان با این تیپ و ظاهر بسیار محدود می‌شود. در برخی مجتمع‌های مسکونی هم صاحب‌خانه یا همسایه‌ها با دیدن ما اخم‌وتَخم می‌کنند و علنی بی‌میلی خود را به همسایگی با چنین مستأجر جدیدی نشان می‌دهند! چنین واکنش‌هایی تا ۲ سال قبل که در جست‌وجوی خانه این‌طرف و آن‌طرف می‌رفتیم، این‌طور آشکار دیده نمی‌شد و این‌قدر علنی نبود!



دوشنبه| برای کاری به خارج شهر آمده‌ام و قصد دارم به‌سرعت برگردم و نماز خود را در خانه بخوانم، اما گرفتار بیماری خودروی کهن‌سال می‌شوم. رادیاتور ماشین سوراخ شده است و در این وضعیت برای تعمیرش هم نمی‌شود کاری کرد. از یک‌طرف گرفتار خریدن یک‌دبه آب و پرکردن رادیاتور هستم که بتوانم هرطور هست خود را به شهر برسانم و از طرف دیگر نگران قضاشدن نماز هستم. خوشبختانه همان اطراف مسجدی پیدا می‌کنم. چند نفر در شبستان مسجد مشغول کارند و می‌شود نماز خواند، ولی در‌های وضوخانه به‌علت کرونا بسته است و ناچار در یکی از مغازه‌های اطراف مسجد وضو می‌گیرم. پیرمرد صاحب‌بقالی با محبت راهنمایی می‌کند و قسمت وضوی این نماز شکسته‌وپریشان همراهی اوست. برای تشکر چیز‌هایی از مغازه‌اش می‌خرم و قدری بیشتر پول می‌دهم.



سه‌شنبه| کنار پیاده‌رو به‌انتظار تاکسی ایستاده‌ام. یک جوان موتورسوار توقف می‌کند و بی‌مقدمه می‌پرسد: «میشه ماسک رو بردارین؟» هم غافلگیر شده‌ام و هم لحظه‌ای دچار تردید می‌شوم...... نه قیافه و برورویی دارم که بخواهد به صورتم اسید بپاشد و نه عددی هستم که بخواهد ترورم کند! قدری مکث می‌کنم و در فکرم که برای چه این درخواست را دارد. بعد اضافه می‌کند: «می‌خوام ببینم خودتون هستید یا نه؟» ماسک را که از روی صورتم برمی‌دارم، لبخند می‌زند و درحالی‌که گوشی تلفن همراهش را از جیبش درمی‌آورد، می‌گوید: «می‌خوام سلفی بگیرم!» و موقعی که کنارم ایستاده است، آهسته می‌گوید: «این اولین باره که تقاضا می‌کنم با یک روحانی عکس بگیرم!»



چهارشنبه| هنگام خروج از ساختمان محل کار، چند نفر از بچه‌های نگهبانی جلوی مرا می‌گیرند و دور من جمع می‌شوند. یکیشان که نزدیک‌تر آمده است، می‌گوید: «حاج‌آقا یک سؤال داریم!» با تصور اینکه با هم بحثی درباره یک موضوع دینی یا مسئله شرعی داشته‌اند، خود را برای پاسخ آماده می‌کنم که می‌پرسد: «حاج‌آقا بالاخره ترامپ می‌شه یا بایدن؟»



پنجشنبه| کتاب «نا» که روایت داستان زندگی شهید سیدمحمدباقر صدر است، به‌دستم می‌رسد. خانم مریم برادران کاری فوق‌العاده و ماندگار نوشته است درباره این شخصیت استثنایی و نابغه کم‌نظیر شرق و جهان اسلام. روحش شاد که پس از شهادت دردناک و تلخش نیز همچنان غریب و مظلوم است.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->