فرض را بر این بگذارید که در سفر از این قرن به قرن آینده باید همه زندگی تان را بگذارید و تنها یک چمدان به جهان قرن آتی ببرید. چه چیزهایی را در این چمدان خواهید گذاشت؟ حالا فرض کنید شما کتاب خوان حرفهای هم هستید و فقط مجازید ده جلد از کتابخانه تان بردارید و در چمدان بگذارید. این ده جلد چه کتابهایی خواهند بود؟ حالا اگر محدوده را تنگتر کنیم و بگوییم فقط مجازید ده جلد از ادبیات داستانی ایرانی را بردارید چه؟ چند نفر بی فوت وقت «بوف کور» و «سووشون» و «سنگی بر گوری» و «همسایه ها» و «چشم هایش» و «جای خالی سلوچ» و «شوهر آهوخانم» و «عزاداران بَیَل» و «تنگسیر» و «دایی جان ناپلئون» و «شازده احتجاب» و کتابهایی از این دسته را برمی دارید؟ مقصودم از دسته، کتابهایی از ادبیات داستانی ایرانی است که زمان انتشار آنها به پیش از دهه هفتاد میرسد و حتی دهههای پنجاه و چهل و قبل تر. حتم دارم دست کم دوتای این فهرست در میان کتابهای انتخابی شما هست. حالا برسیم به کتابهایی که در دهههای هفتاد و هشتاد و نود منتشر شده اند. از آنها چه؟ هیچ یک؟ حتی یکی؟
خب، من نویسنده از شما نخواهم رنجید، چون این سال ها، به ویژه دو دهه اخیر، پز ترجمه خوانی و طرد و تقبیح ادبیات داستانی ایرانی به قدری همه گیر شده است که از مردم و خوانندگان عادی توقعی نیست جز اینکه با جریان غالب همراه شوند. اما از هم صنفانم چطور؟ به تازگی تارنمایی به جمع آوری فهرست ده کتاب منتخب نویسندگان اقدام کرده است، کتابهایی که هر نویسنده دوست دارد در فهرست ده تایی خود برای بردن به قرن بعدی بگنجاند. در این سیاهه خبری از ادبیات دهههای هفتاد و هشتاد و نود نیست جز یکی دو نفر که مرحمتی نموده اند و برای نمونه «روی ماه خداوند را ببوس» جناب مستور یا «چراغها را من خاموش میکنم» خانم پیرزاد را گنجانده اند. چرا؟ آیا به واقع این معضل و آسیب نیست که ما نویسندگان حی و حاضر این روزگار که اغلب برآمده از بیست سال اخیر هستیم، خودمان هم کار یکدیگر را قبول نداریم؟ نباید بررسی شود که چرا من نویسنده هم نمیخواهم کتابی از بیست سال اخیر را در چمدانم بچپانم و با خودم برای نسلهای آینده به سوغات ببرم؟ آیا این فهرستهایی که سایت هرروز با اسم و امضای نویسندگان معاصر منتشر میکند، مؤید یک مسئله نیست: اینکه ما خودمان هم خودمان را قبول نداریم؟
که ما مشتی ترسوی محافظه کاریم که برای اینکه موضع واقـــعـــی مـــان در بــــــرابـــر هم دورهای هایمان مشخص نشود، دست به دامن نویسندگان فقید و در گور آرمیده میشویم و ادبیاتی که زاده چندین دهه پیش است -زمانی که تنها رسانه موجود تلویزیون سیاه و سفید خانه اعیان و اشراف بود و روزنامههای محدود؟ این محافظه کاری نیست که بابت حفظ چهره خود، از ابراز نظر واقعی مان خودداری کنیم یا اینکه بهراسیم مبادا برای هم صنف هم سنمان مخاطب سازی کنیم؟ من باور دارم که از جلال و سیمین و براهنی و علوی و محمود و ساعدی و ... به قدر کافی در چمدانهای آدمهایی که حتی کتاب خوان حرفهای نیستند کتاب به قرن آتی خواهد رسید. من و شمای نویسنده چه سوغات تازهای در بار و بنه مان داریم؟