کاظم کلانتری | شهرآرانیوز - هیجوقت قسمت سوم «پدرخوانده» به شهرت افسانهای دو قسمت ابتدایی دست پیدا نکرد؛ درختی کوچک بود زیر سابه سنگین قسمتهای دیگر. همه «پدرخوانده ۳» را یک پایان بد برای یک سهگانه خوب میدانستند؛ اما در تمام این سالها خود فرانسیس فوردکاپولا و ماریو پوزو -که سال ۱۹۹۹ درگذشت- هم از قسمت آخر چندان راضی نبودند. داستان اختلاف کمپانی پارامونت با نویسنده و کارگردان در برخی از نکات داستانی جزوی از تاریخ سینماست. اینکه در جایی بخوانیم فلان بخش از فیلم قرار بوده طور دیگری باشد یا فیلم میخواسته فقط به عنوان اختتامیهای برای دو قسمت اول منتشر شود یا حتی نام فیلم «پدرخوانده ۳» نبوده یک مطالعه جانبی حول فیلم فوردکاپولا بود، اما حالا بعد از گذشت ۲۰ سال از درگذشت نویسنده داستان بالاخره همه اینها به متن اصلی فیلم تبدیل شد و میتوانیم کات جدیدی از «پدرخوانده ۳» را با این عنوان تازه ببینیم:
«پدرخوانده ماریو پوزو، بخش پایانی: مرگ مایکل کارلئونه»
(Mario Puzo’s The Godfather, Coda: The Death of Michael Corleone)
فوردکاپولا درباره این نسخه جدید گفته است: «فیلم را دوباره تدوین کردم و عنوانی به آن دادم که در حقیقت جدید نیست بلکه عنوان ابتدایی آن است. از جنبه موسیقایی، بخش پایانی (Coda) نوعی مؤخره است، یک جمعبندی، و این چیزی است که میخواستیم فیلم باشد. فیلمی خواهید دید که آغاز و پایانی متفاوت دارد، بسیاری از صحنهها در طول آن جابهجا شدهاند، و فیلم به اعتقاد من، جانی دوباره گرفته است.»
کمپانی پارامونت در ماه سپتامبر اعلام کرد که کاپولا و کمپانی فیلمسازیاش شش ماه برای مرمت نمابهنمای «پدرخوانده ۳» وقت صرف کردهاند؛ در این فرآیند۳۰۰ کارتن نگاتیو با هدف ترمیم خراشها و لکهها و اصلاح صدا بررسی شدهاند. نسخه جدید «پدرخوانده ۳» با عنوان جدید چند روز پیش در سینماها به اکران درآمد و بلوری آن امروز منتشر شد. فوردکاپولای ۸۱ ساله که فیلم «اینک آخرالزمان» را هم با یک کات جدید منتشر کرده بود، حالا در مصاحبه با گاردین درباره خودانتقادی، نسخه جدید «پدرخوانده ۳»، دخترش (سوفیا کاپولا)، اصلاح فیلمها، زندگی و خانواده انسانی میگوید. در ادامه بخشهایی از آن را میخوانید.
اینکه بتوانید از خودتان انتقاد کنید مهارت خوبی است. معمولا وقتی فیلمم اکران میشود از خودم میپرسم: «آیا اشتباهاتی داشتهام؟» وقتی سال ۱۹۸۴ فیلم «انجمن پنبه» (The Cotton Club) را ساختم، مردم به من میگفتند در فیلم خیلی سیاهپوست وجود دارد و تپ دنس * هم خیلی زیاد است. من میگفتم: «اما این فیلم درباره سیاهپوستانی است که تپدنس میکنند.» سالها بعد فهمیدم که فقط نیمی از پیشینه داستان را گرفتهام. خوب بود که برگردم و درستش کنم.
زندگی فیلمنامهنویسی قهار است. دخترم، سوفیا، برای بازی در قسمت سوم «پدرخوانده»، انتقادات ناجوانمردانه و وحشتناکی را تحمل کرد. او فقط ۱۸ سال داشت. به او میگفتند فیلم پدرت را خراب کردهای. این برای یک کودکی بینوا، زخم عمیقی بود. آنها برای من اسلحه میکشیدند، اما او گلولهاش را میخورد. حالا او در کارگردانی مشهورتر از من است. او موفق شد در حالی که هیچکس فکرش را هم نمیکرد.
من همیشه دلم نمیخواهد با فیلمها سر و کله بزنم و اصلاحشان کنم. فقط وقتی اذیتم کنند این کار را میکنم. من خیلی خوششانسم که صاحب برخی از فیلمهایی که ساختهام هستم، پس چرا این کار را نکنم؟
من و «پدرخوانده» به آخرخط رسیدهایم. جیزهای دیگری هست که ماریو پوزو، فیلمنامهنویس، نوشته است و ما هرکز استفاده نکردیم. من صاحب «پدرخوانده» نیستم، فیلم برای کمپانی «پارامونت» است و ممکن است آنها تصمیم بگیرند فیلمهای بیشتری بسازند. فکر میکنم سهگانهام را ساختهام و از این به بعد کارهای مهمتری دارم که باید انجام بدهم.
انتشار فیلم شبیه دنبالکردن تیمهای ورزشی است. همیشه آه میکشید. راحتی و آسایش، بعد از انتشار فیلم میآید، حتی اگر احساس ناامیدی و شکست همراهش باشد.
نمایی از فیلم «اینک آخرالزمان» (۱۹۷۹)
فیلم یک توهم است. مخاطبان فقط یکسری سایه روی پرده میبینند. احساسات درون مخاطب هستند. شعبدهبازی سینما باعث آزادشدن احساسات مخاطبان میشود؛ و ناگهان آنها با احساساتشان به تصاویر تشخص میدهند. تئوری من این است که وقتی مردم میگویند فیلمی زیباست، این زیبایی جایی غیر از درون مخاطب وجود ندارد.
چیزهایی هستند که برای من بیشتر از محیط زیست اهمیت دارد. ما باید زمین را نجات دهیم، اما مسئله آب و هوا صرفا درباره زمین نیست. زمین نجات پیدا میکند، همانطور که چند عصر یخبندان را پشت سر گذاشته است. مسئله اصلی، نژاد بشر است. فکر میکنم ما ارزش زندهماندن را داریم.
ما باید به یکدیگر به چشم خانواده نگاه کنیم. من و شما خویشاوند هستیم. نسب شما به اولین مادربزرگ برمیگردد و نسب من هم به همان زن برمیگردد. همه انسانهایی که امروز زندگی میکنند با هم نسبت خونی دارند؛ بنابراین ما باید هم دیگر را در آغوش بگیریم و با یکدیگر کار کنیم و همدیگر را بالا ببریم. چون ما خانواده هستیم. ما یک خانواده انسانی هستیم.
من میخواهم درباره آینده فیلم بسازم. شما نقلقول آلفرد تنیسون را شنیدهاید؟ «من در آینده فرو رفتم، تا جایی که چشم انسان میتواند ببیند، چشمانداز جهان را دیدم و همه شگفتیای که خواهد داشت.» این همان فیلمی است که میخواهم بسازم. به آن متروپلیس میگویند. من ۸۱ ساله هستم و امیدوارم بتوانم بسازمش. من میخواهم به کودکان دنیا آیندهای را نشان بدهم که زیبا باشد. فیلمی که میخواهم بسازم مثبت است، بهشتی روی زمین، چون من واقعا فکر میکنم ما میتوانیم چنین چیزی داشته باشیم.
* گونهای از رقص که با صدای کوبیدن کفشهای مخصوصی (tap shoes) بر زمین به شکل سازی کوبهای درمیآید. پیشینه تپ دنس، به رقص Irish step و رقص آفریقایی (بهویژه Juba) برمیگردد، که هر دوی آنها را مهاجران سیاهپوست و بردهها به آمریکا آوردند.
تریلر ««پدرخوانده ماریو پوزو، بخش پایانی: مرگ مایکل کارلئونه»