طوبی اردلان | شهرآرانیوز - تاریخ تشکیل نخستین انجمنهای ادبی را که ورق بزنید، شاید درباره هیچیک به عددی مشخص در سالی معلوم نرسید و نتوانید با یقین بگویید نخستین انجمن کهن در فلان سال از فلان سده تشکیل شده است. البته تورق متون کهن ادبی ما را به نامهایی نظیر عنصری بلخی، شاعر سده چهارم، و دولتشاه سمرقندی، تذکرهنویس و شاعر قرن نهم هجری، میرساند که در نوشتههایشان گریزی به انجمنهای ادبی زدهاند. همچنین تاریخنگاران از تشکیل انجمنهای ادبی به دست امرای سامانی، خوارزمشاهی و تیموری یاد کردهاند؛ آنچنان که میتوان گفت نخستین انجمنهای ادبی در دربارِ پادشاهان پایهگذاری شده است. این محافل درباری از سده چهارم تا دهم هجری قمری خانقاهها و مدارس را نیز دربر گرفتند. پس از آن از سده دهم تا نیمه دوم سده دوازدهم هجری قمری، قهوهخانهها نیز محل تجمع اهل ادب شدند تا شعر از پستوی دربارها و خانقاهها به کوچه و بازار بیاید.اما نامآوری خراسان در ادبیات تنها معطوف به سدههای گذشته نمیشود و این اقلیم در دوره معاصر نیز به عنوان مهد شعر و ادب و یکی از پایگاههای تشکیل انجمنهای ادبی شناخته میشده است، آنچنان که در مقدمه دیوان «میرزا حبیب خراسانی» آمده است، در اواخر قرن 12 هجری قمری در مرکز شهر مشهد و کنار مسجد جامعه گوهرشاد سراچهای بوده که تعدادی اهل ذوق و عرفان و ادب نظیر «حاج میرزا حبیب خراسانی»، «سید علیخان درگزی»، «میرزا مهدی خدیوی»، «غلامعلی هندی»، «حاجی فاضل ملاعباسی» و «میرزا محمود قدسی» محفلی داشتهاند که به« اصحاب سراچه » معروف بوده است. این انجمن اگرچه به لحاظ مشی فکری محدودیتهایی داشته اما توانسته است تأثیر بسیار زیادی بر ادبیات دوران خود بگذارد. پس از آن هم با عمومیتر شدن و نام و نشان گرفتن انجمنهای ادبی، در مشهد پاتوقهای ادبی بسیاری تعریف شدند اما تمامی آنها نتوانستند نظیر اصحاب سراچه نام و نشان بگیرند و تنها تعدادی از آنان قدرت یافتند تا به عنوان جریانسازهای ادبی شهر، سر زبانها بیفتند. گزارش پیش رو که به مناسبت روز شعر و ادبیات تنظیم شده، اشارهای است بر این محافل جریانساز در مشهد؛ همین مهم سبب شد تا پای گفتوگو با علیرضا حیدری، عضو شورای سیاستگذاری شعر خراسانرضوی بنشینیم که موضوع پایاننامهاش در مقطع کارشناسی ارشد به انجمنهای ادبی جریانساز در مشهد دوره معاصر اختصاص دارد و پژوهش کاملی دراینباره انجام داده است.
در خلال سالهای ١٣٠٠ تا ١٣٢٠ خورشیدی، انجمنی با نام «انجمن ادبى خراسان» در ساختمان قدیم باغ نادرى به ریاست «سید حسن مشکان طبسى» تشکیل میشد. پس از آن در سال١٣٢٠ هم در سالن باغ ملى مشهد، انجمن ادبى دیگرى به ریاست مرحوم «عبدالحسین نصرت (منشىباشى)» پا گرفت که تا 6 سال بعد محل تجمع شاعران بود. اما پس از این تاریخ، این 2 انجمن در قالب انجمن سرگرد نگارنده با هم ادغام شدند که این محفل تا 1374 در چهارراه پلخاکی و در منزل شخصی «سرگرد عبدالعلی نگارنده» برپا بود. این انجمن را که شبهای شنبه پذیرای پیشکسوتان شعر مشهد بوده است یکی از نخستین محافل جریانساز ادبی مشهد میدانند. علاوه بر این از آنجا که خود سرگرد نگارنده هم شعرهایی با مضامین عاطفی و مذهبی میسرود، در واقع این انجمن را میتوان انجمن «کلاسیکهای مذهبی» توصیف کرد. افزون بر شاعران نامی آن دوران، استادان دانشکده ادبیات و همچنین برخى از روحانیان اهل ذوق و طلاب جوان آن روزگار، مانند رهبر معظم انقلاب و برادرانشان به این محفل آمدوشد داشتند. نقد و نقادی در انجمن ادبی نگارنده از اهمیت بسزایی برخوردار بود.
انجمن ادبی فرخ که احیاگر سبک خراسانی و در واقع سردمدار جریان سنتگرایی ادبی در ایران شمرده میشود، یکی دیگر از انجمنهای جریانساز مشهد بوده که به کوشش و همت سید محمود فرخ در نیمه دوم دهه٢٠ پا گرفته است. اما ریشه و تاریخ شکلگیری انجمن فرخ را باید کمی در گذشتهتر و در جلساتی جستوجو کرد که توسط پدر مرحوم فرخ برگزار میشده است. شفیعی کدکنی در خاطراتش مینویسد: «از شادروان محمود فرخ خراسانی شنیدم که میگفت، پدرم مرحوم «میرزا آقای جواهری» یکی از رجال برجسته مشهد بود. برای همین منزل ما همیشه محیطِ بزرگان ادب خراسان بوده است و هرکجا اهل فضلی بود به دیدار پدرم میآمد.» با این همه شهرت انجمن فرخ بیش از همه، مدیون خود فرخ و شخصیت دانشمند اوست. احمد کمالپور نیز در خاطراتش یادآوری میکند که «دوره اول انجمن در باغ نادری بود ولی یک سال بیشتر دوام نیاورد. همین شد که آقای فرخ فرمودند بیایید منزل ما. البته در باغ ملی هم سالنی بود که مدتی انجمن فرخ در آنجا تشکیل میشد اما جلسه مستمر و مداوم از سال 1325 روزهای جمعه در منزلش تشکیل شد.» گرایش شعری محمود فرخ، قصیده، قطعه و سبک خراسانی بود؛ ازاینرو در جلسات خود نه تنها هیچ روی خوشی به شعر نو نشان نمیداد، بلکه آشکارا به مخالفت با آنان برمیخواست تا آنجا که حتی شایعه شده بوده که او مخالف شعر نو است و وصیت کرده کسی حق ندارد در انجمنش از این شعرها بخواند. از استاد قهرمان نقل است: «او شعر نو را نمیپسندید، بهطوریکه یک بار «نعمت میرزازاده» اجازه خواست یک شعر بخواند. محمود فرخ پاسخ منفی داد و چون میرزازاده اصرار کرد، پذیرفت اما پس از شنیدن شعر گفت: «به حضرت عباس من از این شعرها چیزی نمیفهمم. دیگر از این شعرها در اینجا نخوانید.» رضا افضلی هم با تأیید این نکته اشاره میکند: «بعد از درگذشت فرخ شروع به خواندن اشعار نیمایی خود کردم.» در اواخر عمر فرخ، مدیریت انجمن به «احمدکمالپور» میرسد. شرح ماجرا را خود کمال اینطور شرح داده است: «یک روز آقای باقرزاده به من زنگ زد و گفت که آقای فرخ با شما کار دارد. من نزد ایشان رفتم. آقای فرخ بیمار و بستری بودند. نفسبریده فرمودند که «از میان دوستانی که در اینجا دارم، هیچکدام از تو پایهتر نیست تا انجمن را در صبحهای جمعه به او بسپارم. از این به بعد جمعهها زودتر بیا.» چشمی گفتم و بعد از آن مدیریت جلسه با من بود.» این جلسه بعد از آقای کمال به پسر فرخ سپرده شد و تا سال 1376 دایر بود.
محمد قهرمان که خود سالها در انجمنهای قدیمی مشهد آمدوشد داشت، به ارزش و اهمیت این انجمنها به خوبی پی برده بود، لذا برای تداوم این سنت و جاری شدن سنت نقد ادبی و تقویت پایههای شعر و ادبیات در مشهد، از سال ۱۳۳۹ روزهای سهشنبه عصر یک جلسه ادبی با تعداد معدودی از شاعران و دانشمندان در خانه خود تشکیل داد. انجمن ادبی قهرمان فضای متفاوتی را نسبت به انجمن نگارنده و فرخ در شعر شهرمان رقم زد، زیرا در جلسه او برخلاف 2 جلسه ادبی فرخ و نگارنده، انواع طیفهای مختلف ادبی حضور مییافتند؛ در واقع تفاوت انجمن ادبی استاد قهرمان با چند انجمن دیگر این بود که در انجمن او، راه برای شنیدن هر شعری صرف نظر از کهنه یا نو باز بود و تنها شرط حضور در این نشست این بود که شعر به مرحلهای از بلوغ رسیده باشد. شرکت در جلسه انجمن قهرمان حکم کلاس درس را داشت که همه از آن بهره میبردند. در جلسه قهرمان هم جوانان بودند و هم میانسالان، هم پیشکسوتان، هم بانوان، هم آقایان و هم مبتدیان. علاوه بر اینها از جمله اتفاقات خوب انجمن ادبی قهرمان قرائت شعر محلی در آن بود. توانایی و علاقه استاد قهرمان در سرودن شعر به لهجه تربتی زمینه و بستر سرایش این شعر را در این حوزه فراهم کرده بود؛ این سرودن شعر به لهجههای محلی بعدها علاوه بر حفظ گویشها در حفظ لغات اصیل فارسی، ضربالمثلها و کنایات نیز نقش مهمی داشت.
قهوهخانه «داشآقا» قبل از سال 1332 در خیابان ارگ، تیمچه نصیربیگ، روبهروی سینما ایران قرار داشت. این قهوهخانه اگرچه یک انجمن ادبی نبود اما محل بروبیای بسیاری از ادیبان و شاعران نامدار در مشهد قدیم بود. به گفته شفیعی کدکنی، کافه داشآقا مهمترین مرکز روشنفکری مشهد بود. هرکس اندک چیزی سرش میشد، معمولا به این کافه رفتوآمد داشت. «داشآقا» در تاریخ انجمنهای ادبی و حرکتهای روشنفکری مشهد در دهه 30 و 40 مطرح و مؤثر بود، آنچنان که نمیتوان از ادب و اندیشه در مشهدِ آن سالها سخن گفت و «داشآقا» را به یاد نیاورد.» آنهایی که داشآقا را از نزدیک دیدهاند، در خاطراتشان نوشتهاند که او برخلاف اکثر کافهچیها، اهل سیگار یا چپق یا انفیه نبود و هیچ عادتی از این قبیل نداشت و از نظر بدنی بسیار سالم بود. علاوه بر این شعرهای زیادی در حافظه داشته و سخنانش بنا به گفته معاشرانش، آمیخته به طنز و شعر بود و عموما به شاعران مکتب خراسانی علاقه داشت. گویا همین خصایص هم سبب میشد او در نظر شاعران مقبول افتد و کافهاش به پاتوق قشر روشنفکر جامعه تبدیل شود. قهوهخانه داشآقا حوالی سال 1371 بر اثر آتشسوزی، ویران و برای همیشه به خاطره پیوست.
در آن روزگاری که سرودن شعر نو جسارت میخواست و شاعران باید حرمت استاد و شاگردی را هم پاس میداشتند، اتفاقاتی رخ داد که سبب تشکیل جلسه شعری برای نوپردازانِ شهر شد. شفیعی کدکنی که خود در انجمن فرخ عضو بود و در کنار اشعار کلاسیک، طبعی هم در شعر نو داشت، از بانیان انجمنی شد که نوپردازان در آن حضور داشتند؛ در سال ۱۳۳۹ در دفتر روزنامه خراسان دیداری بین او و قهرمان اتفاق میافتد و سر گفتوگو برای تشکیل جلسهای ادبی باز میشود. این جلسه که« پیکار» نام داشت مانند انجمنهای سرگرد نگارنده، فرخ و قهرمان آوازهای نیافت اما با وجود چند شاعر مطرح و استقبال چندشاعر نوپرداز برای شرکت در آن روزنهای مهم بود که آفتاب شعر نو را بر پیکره شعر خراسان رضوی مشهد تاباند.
انجمن پیکار در واقع در دورانی که مشهد تنها 2 یا 3 جلسه ادبی داشت و آن هم در تصرف کلاسیکهای مذهبی بود، انجمن ادبی آوانگارد یا پیشرویی به شمار میآمد. اهالی این محفل ادبی پیرو مهدی اخوان ثالث، سردمدار سبک نو خراسانی در ادبیات، بودند و در آغاز کار ادامهدهندگان راه افرادی بودند که در «کانون نشر حقایق» آمدوشد داشتند. این کانون که گرایشهای سیاسی داشت، بههمت تقی شریعتی، پدر دکتر علی شریعتی، پاگرفته بود.
در سالهای ۶۲ و ۶۳ جلساتی با عنوان جلسه شعر «باغ نادری» به مدیریت «محمدجواد غفورزاده شفق» برگزار میشد که شاعران میانسال در آن حضور داشتند اما پس از مدتی پای چند جوان هم به آنجا باز شد. این جوانان که «مصطفی محدثی خراسانی»، «مجید نظافت» و «سید عبدا...حسینی» بودند که به مرور به فکر ایجاد شب شعری مستقل ویژه جوانان افتادند. در نتیجه سید عبدا... حسینی به دفتر تبلیغات اسلامی مشهد که در آن زمان در کوچه سراب قرار داشت، میرود و اتاقی را به منظور برگزاری جلسه شعر میگیرد. این جلسه که روزهای یکشنبه برگزار میشد تا سال 1365 میشود محل آمدوشد «مجید نظافت»، «مرحوم احمد زارعی»، «غلامعباس ساعی»، «سید عبدا... حسینی»، «محمدکاظم کاظمی»، «دکتر هادی منوری»، «زهرا نظری» و «پروین غلامی». این افراد بعدها حلقه اولیه جلسات حوزه هنری را در مشهد تشکیل میدهند.
وقوع انقلاب و پیروزی آن در بهمن ۵۷ راه را برای گردهمایی و شکلگیری محافل و جلسات ادبی و هنری فراهم و هموار کرد، آنچنان که در کنار جلساتی مانند جلسه فرخ و قهرمان، جلسات ادبی جدیدی نیز متناسب با ادبیات و شعر انقلاب شکل گرفت. در واقع از ابتدای دهه 60 با تشکیل سازمان تبلیغات اسلامی، جلسه شعر حوزه هنری به نخستین پایگاه حضور شاعران پس از انقلاب در تهران تبدیل شد. در مشهد نیز بعد از انقلاب تمامی شاعران، نویسندگان، هنرمندان تئاتر و سینما دعوت شدند تا در نشست بزرگ تالار شیر و خورشید (هلال احمر فعلی) شرکت کنند. آقای قهرمان یکی از حاضران برجسته دعوتشده به آن نشست و جلسات بعدی بود. این جلسه منجر به تشکیل 2 شب شعر کوتاهمدت در تالار بهداری (ابن سینا) شد که اغلب شاعران خراسانی از جمله آقای قهرمان، کمال، کلاهی اهری، تقیخاوری، جهانبخش و رضا افضلی در آن شرکت میکردند. از سال ۱۳۶۴ این جلسات در قالب جلسات حوزه هنری با مدیریت سید عبدا...حسینی شروع شد و بعدها با مدیریت مصطفی محدثی خراسانی ادامه پیدا کرد. جلسه شعر حوزه هنری جلسه کوچکی در چهارطبقه مشهد بود که روزهای پنجشنبه هر هفته در سازمان تبلیغات اسلامی برگزار میشد. در این جلسه ادبی جمع شاعران جوان و انقلابی مشهد فرصتی مییافتند تا آرامآرام بسترهایی برای رشد و تقویت بنیه شعر مشهد پیدا کنند تا آنجا که هرکدام از آنها در سالهای بعد توانستند در پیکره شعر انقلاب نقشی خوش دراندازند.
بین سالهای ۶۸ تا ۷۲ دانشگاه فردوسی مشهد از لحاظ ادبی با سهچهار انجمن ادبی با گرایشهای مختلف حضور بسیار فعالی داشت که مهمترین آنها انجمن ادبی دانشکده ادبیات بود. این انجمن ابتدا به ریاست و مدیریت دکتر اشرفزاده برگزار میشد و بعد به پیشنهاد ایشان استاد افضلی مدیریت آن را برعهده گرفت. این جلسه هرهفته در بزرگترین کلاس دانشکده تشکیل میشد و استقبال خوبی هم به همراه داشت. به این جلسه هر هفته یک مهمان شاعر نیز دعوت میشد.
این انجمن در واقع برادر تنی جلسات شعر حوزه هنری توصیف میشد که در آموزش و پرورش شکل گرفته و مدیریت آن همزمان با جلسه حوزه هنری برعهده مصطفی محدثی خراسانی بود. نتیجه این اتفاق حضور جدی شاعران دانشآموز در جلسه شعر حوزه هنری بود که راه را برای تقویت شعر دانشآموزی پس از انقلاب فراهم کرد، آنچنان که برخی از این شاعران دانشآموز امروز به شاعران شناختهشدهای در کشور تبدیل شدهاند.