آسیموف بیش از ۵۰۰ جلد کتاب در زندگیاش به نگارش درآورده است. حتی اگر بخواهیم آن دسته آثاری را که در کارنامه اش آنقدرها به چشم نمیآیند، از این فهرست خارج کنیم -مجموعههای ادبیای که ویراستاری کرده یا داستانهای علمیتخیلیای که برای کودکان و نوجوانان نوشته است- بازهم نام آسیموف به صدها عنوان گره خورده است.
هدی جاودانی | شهرآرانیوز - آیزاک آسیموف (۱۹۲۰-۱۹۹۲) بیش از ۵۰۰ جلد کتاب در زندگیاش به نگارش درآورده است. حتی اگر بخواهیم آن دسته آثاری را که در کارنامهاش آنقدرها به چشم نمیآیند، از این فهرست خارج کنیم -مجموعههای ادبیای که ویراستاری کرده یا داستانهای علمیتخیلیای که برای کودکان و نوجوانان نوشته است- بازهم نام آسیموف به صدها عنوان گره خورده است.
فعالیت حرفهای آسیموف از دهه ۱۹۵۰ میلادی و با حجم انبوهی از آثار داستانی آغاز شد و سپس بهتدریج بهسوی آثار غیرداستانی در حیطههای علمی، تاریخی یا نگارش راهکارهایی برای مطالعه رمانهای کلاسیک، اعم از بهشت گمشده میلتون و سفرهای گالیور سوق پیدا کرد. درمیان آثـار آسیموف، راهنـمایی هزارو ۲۰۰ صفحهای برای مطالعه انجیل نیز به چشم میخورد. او همچنین کتابهایی درمورد یونان، رم، مصر و خاورمیانه نوشته است. آسیموف، راهنمایی شگفتانگیز هم برای مطالعه آثار شکسپیر و همچنین کتاب مرجعی با عنوان «گاهشمار جهان» دارد. او کتابهایی درمورد کربن، نیتروژن، فتوسنتز، ماه، خورشید و بدن انسان نیز، درکنار بسیاری از عناوین علمی دیگر به نگارش درآورده است. واژه «روباتیک»، اختراع آسیموف است و داستانهای علمیتخیلی او به ساخت فیلمهای محبوب بسیاری انجامیده است. رمانهای آسیموف درواقع شالوده و اساس ژانر علمیتخیلی را تشکیل میدهند و هنوز هم طرفداران بسیاری دارند. آسیموف در اوقات فراغتش، به کار در مجلهای در حوزه فانتزی و علمیتخیلی نیز اشتغال داشت و بیش از ۹۰ هزار مقاله به چاپ رساند. تمامی اینها نشان میدهد که او به معنای واقعی کلمه یک نویسنده بوده است. نویسندهای که میتوان از تجربه نویسندگیاش بارها آموخت.
وقت بگذارید، بیهیچ بهانهای
بسیاری از ما شیفتگان نویسندگی، بهصورت معمول، از نداشتن وقت کافی برای نوشتن گلایه داریم. آسیموف در بازه سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۵۸ همزمان با اینکه در دانشگاه بوستون، بیوشیمی تدریس میکرد، ۲۸ رمان و فهرست بلندبالایی از داستان کوتاه از خود به یادگار گذاشت که با همه کارنامه ادبی بسیاری از نویسندگان دیگر برابری میکند. او در خاطرات خود از زمانی صحبت میکند که پس از مهاجرت، مجبور به کار در یک مغازه شکلاتفروشی در نیویورک بوده است. او ساعت ۵ صبح بیدار میشده و در زودترین ساعت ممکن سر کار میرفته، بیشترین ساعات ممکن را کار میکرده و این کار را هر روز و حتی در روزهای تعطیلش تکرار میکرده است. آسیموف زمانی که به نویسندگی رو میآورد، نیز این رویه را حفظ میکند: «من هنوز و تا همیشه در مغازه شکلاتفروشی کار میکنم. من منتظر مشتری نمیمانم و دیگر مجبور نیستم جلوی هرکسی که وارد مغازه میشود، مؤدبانه رفتار کنم. درعوض، حالا همان کاری را انجام میدهم که دوست دارم، با این تفاوت که برنامه کاریام را حفظ کردهام؛ برنامهای که در من نهادینه شده است.»
مسیر خود را پیدا کنید و به آن پایبند بمانید
با وجود اینکه آسیموف استاد دانشگاه بود، در اوقات فراغتش هیچ پژوهش آکادمیکی انجام نمیداد و همین مسئله به چشم مسئولان دانشگاه بوستون آمده بود. موفقیت آسیموف بهعنوان یک نویسنده و اهتمام فراوان او به امر نویسندگی، وی را وادار کرده بود که میان شهرت نویسندگی و زندگی آکادمیک، یک کدام را انتخاب کند. تصمیمی که البته برای آسیموف دشوار نبود؛ او از نویسندگی درآمد چشمگیری داشت و شهرت خوبی بهدست آورده بود و میدانست که دست کشیدن از نویسندگی، کار احمقانهای است. آسیموف تصمیم عاقلانهای گرفت: «بهعنوان یک نویسنده علمی، من فرد بینظیری هستم و میخواهم بهترین در جهان باشم. اما بهعنوان یک پژوهشگر فرد متوسطی هستم و فکر میکنم دانشگاه به یک پژوهشگر متوسط، نیازی ندارد.»
علاقهتان را پیدا کنید و تا حد مرگ، کار کنید
اینکه آسیموف تمامی دقایق زندگیاش را به نوشتن اختصاص میداده و بیش از همنسلانش دستاورد داشته است، تنها یک دلیل دارد: او عاشق نوشتن بوده و بدون آن نمیتوانسته است زندگی کند. آسیموف در زندگینامهاش مینویسد: «یکی از ناامیدکنندهترین وعدههای ناهاری که در زندگیام داشتم، با یکی از ناشرانم در سال ۱۹۵۹ بود. عجولانه داشتم به او از چند کتابی که در دست نگارش داشتم، میگفتم و او با جدیت من را نصیحت کرد که اینقدر زیاد و پشتسرهم ننویسم. او میگفت کتابهایم در چنین حالتی به رقابت با یکدیگر میافتند و در فروششان اخلال ایجاد میشود و پول کمتری عایدم میشود.» آسیموف از شنیدن چنین حرفی ازسوی ناشرش بهشدت در فکر فرومیرود و درنهایت به این نتیجه میرسد که او برای داشتن درآمد بیشتر، کتابهای بیشتری نمینویسد، بلکه برای لذت بیشتر است که این کار را میکند.
منبع: Farnam Street