مینا رضازاده
«امین یک چرخ در سرش دارد که آن را همهجا میچرخاند. نگاه کنید، میتوانیم در همه نقاشیهایش رد چرخ را ببینیم».
این جملات را عالیه عطار میگوید که از سال ۹۱ با زهرا معاون، «خیریه راه سلامتی» را مدیریت میکنند. دست به نقاشی دیگر میبرد: «میتوانیم رد ترس را در نقاشی ارسلان ببینیم. همه جا هست.»
و من بر روی دیوارهای نگارخانه چارسوق هنر کوهسنگی، رد یک سیاهچاله را میبینم که به موهبت رنگ و نقاشی، با چرخشی لطیف، بهسمت آرامش متمایل شده است. نقاشی میتواند التیام باشد، آرامش باشد، قرار باشد برای بچههای طیف اوتیسم؛ کودکانی که حتی در مراحل حاد این معلولیت، قادر به تکلم خطی نیستند. منابع در تعریف اوتیسم نوشتهاند: «واژه اوتیسم، از دو بخش تشکیل شده است؛ اوتوس یعنی خود و ایسم یعنی گرایش. اوتیسم یعنی خودگرایی و بیتوجهی به محیط اطراف. اوتیسم یا درخودماندگی، نوعی اختلال ارتباطی است که با رفتارهای ارتباطی و کلامی غیرطبیعی مشخص میشود. علائم این اختلال تا پیش از سهسالگی بروز میکند و علت اصلی آن در مغز، هنوز ناشناخته است. به کسانی که این اختلال را دارند، اوتیستیک یا درخودمانده گفته میشود.» و این سؤال برایم همچنان پررنگ است که چرا امروز حرف از آن تا این حد زیاد شده است.
هنر که چارسوق دارد
از پلههای این نگارخانه مشهد که چند سالی از افتتاح آن میگذرد، بالا میروم. چارسوق توانسته است عصر روز غیرتعطیل عده نسبتا زیادی را بهدنبال دل خودش بکشد. نمایشگاه، بوی قهوه و شکلات و گل میدهد. عدهای آمده و عدهای رفتهاند و آنها که روایتگران پرمهر این تصاویرند، ماندگارند. دیوارها و زمین و آسمان سالن مملو از اثر است. از تابلوهای نفیس کار استادان بزرگ گرفته تا دستدوزیهای کوچکِ پرمهر.
«هانیه علیزاده»، در طرف راست، صندلی و میزی قرار داده است و مشغول کار است. هم کارگاه گلومرغ دارد و هم گرهگشای مؤسسه است. هر لحظه با ندایی بهسمتی میرود. فریده عامری تابلوهایش را به نفع نمایشگاه اهدا کرده است و یسنای هشتساله در میانه سالن، سنگهای رنگکرده اش را شکل کاسه انار درمیآورد و سخاوتمندانه تعارفمان میکند. مادربزرگش میگوید: او نیمی از سنگهای روحدمیدهاش را برای کمک به نمایشگاه فروخته است. اینجا نمایشگاهی است برای ارائه آثار نقاشی بچههای اوتیستیک و EB و دیگر آثار مطرحی که هنرمندانِ همراه به آنها اهدا کردهاند که شاید فروش آنها مرهمی باشد بر حجم آلام خانوادههایی که کودک بیمار دارند.
دیوار سمت چپ، بلوک اول
سمت چپ، دیواری نظرم را به خود جلب میکند؛ دیواری که میان تابلوهایش، این اعلان را گذاشتهاند: «آثار کودکان اوتیسم.» و این آثار متعلق به پسری است که اوتیسم دارد؛ ۱۱ سال دارد و نام او ارسلان است. مادر ارسلان، کمرو، ولی مشتاق است. به او نزدیک میشوم. با شور خاصی میگوید: ارسلان، از طیف شدید اوتیسم است. حرف نمیزند، ولی خواسته خودش را میرساند.
بااشتیاق از ارسلان میگوید و چنان است که گویی دارد پیکاسویی جوان را معرفی میکند. شوق نهال پاگرفتهاش در دلم میدود. ارسلان همه نقاشیها را در لپتاپ لمسیاش کشیده است و به اهتمام خانوادهاش، ما آنها را قابشده و ارائهشده میبینیم. از سن نگارنده و از اندیشههای پشت هر تابلویش به بلوغ پیشروی ذهنش پی میبرم.
جلوتر، جلوتر بیا
مادر ارسلان سراغ یک تابلو میرود: «این را ببین» و جلویش میایستد. بدون شک نقاشی از اوست، اما در قابی عجیب. نقاشی، سیاهوسفید است و همان چشم و ابرو، همان بینی، همان آرایش و خط لب پررنگ سیاه که نشان از ماتیک اوست، این را گواه میدهد، اما صورتش را اگر به سه قسمت عمودی تقسیم کنی، ارسلان فقط قسمت میانی را به تصویر کشیده بود و دو طرف صورت را از دو سمت به دو مستطیل سیاه ختم کرده بود که از قاب فراتر میرفت؛ دو سیاهی کدر تمامنشدنی. مادر ارسلان میگوید: این منم؛ منم که از بچگیاش، مدام از لای در داشتم نگاهش میکردم. از درز در دستشویی، در حمام، اتاق خواب، کلاس درس و همهجا او را نگاه میکردم و میپاییدم.
حجم جدیدی از نگرانی مادرانه، سرم را سنگین میکند؛ نگرانی مادری که بچهای اوتیسمی دارد. اوتیسم شدید. نمیدانی که میداند یا نمیداند؛ تأثیر میگذارد یا نمیگذارد. مطمئن نیستی که فهمیدی یا نفهمیدی. متوجه میشوی که گرسنه است و خوابش میآید یا چیزی را لازم دارد، اما نمیتواند به تو بگوید یا امروز چه چیزی، او را دلخور، شاد یا ترسان کرده است. آن وقت بچهات نقاشی بکشد و تو باید از نقاشیهایش دست بیاید که در ذهنش چه آشوب یا خنده یا ترسی حکم میراند.
بلوک دوم، روانشناس
دکتر میرزاده به جمعمان اضافه میشود. منصوره میرزاده، فوقتخصص روانشناسی کودک، بههمراه یک تیم سینفره بیوتکنولوژیک، از سال گذشته در این خیریه مشغول فعالیت شده است.
مادر ارسلان دست روی یک نقاشی میگذارد که آدمی را نشان میدهد درحال گریه کردن که از چشمانش خون میریزد. این را از رنگ قرمزش میگویم. با سردرگمی به دکتر نگاه میکند و میگوید: «این نقاشی که تمام شد، دیدم ارسلان قهقهه میزند.» در ذهنم یک فرانکاشتاین نقش میبندد.
دکتر با حذاقتی که کاملا رفتارش را تأثیرگذار میکند، به قصد آرام کردن او برمیآید: «ارسلان میتواند حس را ذخیره کند و همان لحظه بروزش ندهد. برای فهمیدن دلیل نقاشیهایش، باید ببینیم قبلا چه بر او گذشته که چنین تأثیری گذاشته است.» و رو به من اضافه میکند: هر فردی مجموعه هیجاناتی دارد که قادر نیست آنها را بروز بدهد. دایره این هیجانات و احساسات در بچههای اوتیستیک خیلی گستردهتر است. آنها نمیتوانند خود را بفهمانند و بازخورد مؤثر دریافت کنند. میدوند، فریاد میزنند، شدت میگیرند و رفتار مخرب از خود نشان میدهند یا حتی انزواطلب میشوند، اما دیگران دلیل رفتارشان را درک نمیکنند و حتی در اوتیسم شدید، کلام خالی از آرایش است و بهنوعی روباتیک میشود. این بچهها دائم بهدنبال حسجویی هستند. محرکهای زیادی از اطراف خودشان میگیرند که ذهن ما، آنها را تعدیل حسی میکند، اما ذهن آنها قادر به پردازش این محرکها نیست. بهطور غیرمنطقی بروز میکند. آنوقت ببینید چقدر تأثیر میگذارد که رنگ و کاغذ بردارند یا موسیقی بنوازند؛ یک برخورد منطقی صورت میگیرد. میتوانند با جهان اطراف ارتباط برقرار کنند. هم هیجانات روحی آنها منظری برای تخلیه مناسب پیدا میکند، هم با خواندن نقاشیهای این بچهها، ما میتوانیم تاحدودی مکنونات قلبیشان را درک کنیم.
بلوک بعدی، سمت راست
نقاشیهای بلوک بعدی، مشترک است بین چند بیمار «ای-بی» یا پروانهای و چند کودک با طیف اوتیسم. خانم عالیه عطار، مدیر خیریه راه سلامتی، درمورد نقاشیها و کار مؤسسهشان حرف میزند: «پارسا سریع چند خط میکشد و بلند میشود.» و بعد نقاشیهای پرچرخ امین را نشانم میدهد. دکمه ضبطم را میزنم: «این مؤسسه کارش را با کودکانی که بیماریهای خاص دارند و زیر ۱۶ سال هستند، شروع کرد، اما از سال ۹۵، به طورتخصصی به کودکان زیر ۱۶ سال که بیماری ای-بی و معلولیت اوتیسم دارند و فراهم کردن نیازهایشان میپردازد. حوزه کاری ما، از هماهنگ کردن وقت پزشک متخصص و مشاوره تا برآوردن نیازهای دارویی آنهاست و هدف ما این است که با کمک کردن به این قشر، شرایط را مهیا کنیم تا بچهها را در خانواده نگه داریم» و بعد با لبخند ادامه میدهد: من وقتی از والدین این کودکان میشنوم که میگویند اگر اتفاقی برای بچهام بیفتد، میمیرم، خیالم راحت میشود که کارم را درست انجام دادهام.
او دربین صحبتهایش یادآوری میکند: ۸۰ خانم هستیم که به بهانه بیماری نزدیکانمان، به این کار رونیاوردهایم، بلکه فقط انگیزه خیرخواهی و کمک داشتهایم؛ و من در فکرم میچرخد امروز با آنکه به «اولین نمایشگاه نقاشی کودکان EB و طیف اوتیسم» آمده بودم، نتوانستم هیچ تصویری از یک معلول طیف اوتیسم در ذهنم ترسیم کنم، با اینهمه، انگیزه این ۸۰ زن که همهشان جایگاه اقتصادی و اجتماعی مطرحی در اجتماع دارند و خلوص وسواسگونهشان، مرا واداشت که بازهم به همجنسان خودم ببالم که دلی دارند تپنده در این گاه که گهگاه، از آسمان سنگ میبارد.
از پلههای نگارخانه به صحن پارک کوهسنگی که پایین میآیم، روی سکوی گسترده روبهروی آن، غلغله است. نیایش شجاعی و پانیذ تشکری با شالهای سفید که ویژه برگزارکنندگان نمایشگاه است، مشغول بازی ماروپله و هدایت بچهها در کشیدن نقاشی گروهی هستند. در بازی ماروپله بزرگی که یکی از اعضای «راه سلامتی» طراحی کرده است، بچهها با هیجان، تاس پارچهای را بالا میبرند و بر باورهای غلطشان فرود میآورند. بچههای معلول باید همراه بچههای عادی بازی کنند، زندگی کنند.