فرنود فغفور مغربی | شهرآرانیوز؛ جوان دهه هفتادی محله بلال که در خانوادهای با درآمد کم به دنیا آمده است از همان کودکی آرزوهای بزرگی در سر میپرورانده و برای رسیدن به این آرزوها از تلاش دست نکشیده است.
رحیم رحیمی که اکنون سه اختراع به نام خود ثبت کرده برای رسیدن به این نقطه، کارگری و فرفرهفروشی را عار ندانسته است. این نخبه جوان متولد سال ۷۲ است و اصالت پدریاش به روستای «اخنگان» و رگ و ریشه مادریاش به شهر شوشتر میرسد. غم از دست دادن پدر در سال دوم دبیرستان تقدیر رحیم میشود.
او فرزند جانبازی است که به افتخار شهادت نائل شده است و این بزرگترین افتخار زندگی رحیم است. او اکنون دانشجوی دکترای رشته معماری دانشگاه هنر تهران است و علاوهبر اختراعاتش، یک اثر هنری نیز به نام خود ثبت کرده که پنجمین اثر هنری ثبتشده در وزارت ارشاد در حرفه معماری است.
او همچنین در دو دوره جشنواره ایدهپردازی دانشگاه فردوسی مشهد شرکت کرده که دوره اول، جزو برگزیدگان بوده و دوره دوم، رتبه دوم رشته انسانی و همزمان رتبه سوم رشته مهندسی را به خود اختصاص داده است. آنچه در ادامه میخوانید شرح روزگار سختی است که رحیم را به این نقطه پرغرور رسانده است.
کمی از اوضاع تحصیلتان در مدرسه بگویید، جزو شاگردممتازها بودید؟
از کلاس اول تا پیشدانشگاهی در محله بلال درس خواندم. درحقیقت زیاد درس نمیخواندم، اما همیشه جزو شاگرد ممتازها بودم. من بیشتر با گوش دادن سر کلاسها یاد میگرفتم. زمان امتحانات فصل درآمدزایی من بود! به همکلاسیهایم درس میدادم و آنها هم هزینهای پرداخت میکردند. البته بدآموزی دارد، ولی گاهی هم وقت امتحانات تقلب میرساندم و درآمدزایی میکردم!
دوران تحصیلم اوضاع مالی خوبی نداشتیم مجبور بودم که برای تهیه لوازم مدرسهام به فکر کسب درآمد باشم. گاهی هم فرفره درست میکردم و در پارک محله میفروختم. این نکته را هم بگویم که وضعیت ضعیف مالی ما، ربطی به تلاش نکردن پدرم نداشت، ایشان جانباز شیمیایی بودند و توان کار کردن نداشتند و هر بار که تلاش میکردند بیماریشان شدت میگرفت.
پدرم هیچ وقت خودش را به هیچ دستگاه دولتی و غیردولتی معرفی نکرده بود. درنتیجه تحت هیچ حمایتی هم نبودیم. او بهسختی کار میکرد و درآمدش فقط میتوانست خورد و خوراکمان را تأمین کند. خاطرم هست که بچههایی با ضریب هوشی کمتر از من، چون پول داشتند (سال حدود ۱۳۸۴ تقریباً هزار تومان شهریه ثبتنام بود) در کلاس آمادگی تیزهوشان شرکت کردند و توانستند در مدارس تیزهوشان و نمونه دولتی قبول شوند؛ و این یکی از حسرتهای من در آن دوران بود. هرچند اگر هم قبول میشدم به علت هزینه زیاد، چه ازنظر رفتوآمد، چه شهریه و سایر موارد نمیتوانستم در آن مدرسه درس بخوانم.
به یاد دارم در دوره راهنمایی در زمستانی سرد با یک پیراهن، بدون کاپشن به مدرسه میرفتم. اینها را گفتم که خوانندگان بدانند در ناز و نعمت بزرگ نشدهام.
سختیهایتان با قبولی در دانشگاه شیرین شد؟
من در دوره پیشدانشگاهی در یک تولیدی کیف کار میکردم. وقت انتخاب رشته، همکلاسیهایم پیش مشاور میرفتند، اما باز هم مسئله اقتصادی باعث شد که نتوانم از این امکان استفاده کنم. دفترچه را گذاشتم مقابلم و نام چند رشته را که شنیده بودم یا حس میکردم خوب باشند انتخاب کردم و همینطوری از یک کنار جاهایی را که اگر قبول میشدم توان رفتن داشتم در فهرستی نوشتم و ضربدر زدم.
آن سال در دانشگاه بجنورد در رشته معماری قبول شدم. چون سرپرست خانواده شده بودم، مجبور به انتقال به شهر مشهد بودم. وقتی تقاضایم را به مسئولان دانشگاه دادم خیلی بد با من برخورد کردند.
در طول مدتی که دنبال کار انتقال بودم انواع پارتیبازیها را دیدم. مثلا وقتی یک آقای عضو هیئتعلمی تماس میگرفت مسئول مربوط از پشت میز، تلفن به دست بلند میشد و میگفت: حتما! همینکه شما معرفیاش کردهاید کفایت میکند! اما با مهمان بودن من مخالفت کردند، ولی با مشکلات بسیار و یک ترم دوری بالأخره توانستم در دانشگاه فردوسی بهعنوان دانشجوی مهمان حضور پیدا کنم.
روزهایی را به خاطر دارم که هنگام درس خواندن در رشته مهندسی معماری دانشگاه فردوسی، کارگر ساختمانی بودم. این موضوع را هیچیک از همکلاسیهایم نمیدانستند. این عملگیها و این تلاشها افتخارات من هستند. همین سختیها شخصیت من را ساخت و باعث شد امروز بتوانم چندین اختراع و مقاله در کارنامهام داشته باشم و اینها امروز باعث مباهاتم است. من بعد از گرفتن مدرک کارشناسی، کنکور دادم و در مقطع ارشد همان دانشگاه قبول شدم. الآن هم دانشجوی دکترای رشته معماری دانشگاه هنر تهران هستم و از این بابت خوشحالم.
پیشرفتتان را محصول هوش میدانید یا پشتکار؟
به هر حال هر دو نقش داشتند. من از کودکی، شخصیت پرسشگری داشتم و وقتی از من سؤالی میشد، مفصل و کامل پاسخ میدادم، در حدی که خانواده میگفتند یک سؤال که از آقا رحیم بپرسید، یک رساله تحویلتان میدهد.
من یک دوره تحصیلی علاوهبر مدرسه در مسجد بلال حبشی گذراندم. حتما برنامههای فوقبرنامه مسجد هم مؤثر بوده است. در دوره دبیرستان به پژوهشسرا میرفتم، این حرکتم هم تأثیر خودش را داشته است. به هرحال از تأثیر پروفسور محسن وفامهر و دکتر رضا سرعلی و دکتر اکرم حسینی بر جهش فکریام
اطمینان دارم.
برویم سروقت اختراعاتتان؛ هر کدام الان در چه مرحلهای است؟
من سه اختراع ثبتشده و چندین اختراع در حال ثبت دارم. اختراعات ثبتشدهام به ترتیب عبارتاند از «خطکش تی ریلی فنی اسکیسی با قابلیت ترسیم پرسپکتیو» که همراه با دکتر وفامهر این اختراع را ثبت کردم، اختراع «پریز برق سهراهی کشویی شارژردار» را همراه با محمد قاسمی که چند هفته قبل مصاحبهاش در همین شهرآرامحله منتشر شد انجام دادم و اختراع «کفش با پاشنه قابل تنظیم یا همان کفش طبی پاشنهبلند.» را همراه با حامد محسنی ثبت کردم.
خطکشی که گفتم برای ترسیم خطوط اسکیسی در رشتههای معماری و سایر رشتههای هنری استفاده میشود. کاربرد آن در رشته معماری مربوط به درسهای بیان معماری - درک و بیان و درسهای مقدمات و سایر درسهای طراحی بوده است و مهمتر از آنها برای رفع دغدغههای داوطلبان آزمون اسکیس معماری است. داوران این آزمون مدعی آن هستند که نوع خط برایشان امتیازی ندارد؛ اما داوطلبان دغدغه کشیدن خط لرزان را داشتهاند؛ و زمان زیادی را صرف این موضوع بیارزش میکنند. درواقع اختراع خطکشم حاصل تلفیق محصولات موجود و ایجاد محصولات نوین است.
درباره پریز برق باید بگویم در زمینههای ساختمانی و صنایع الکترونیکی و همچنین اتوبوسهای بینشهری و قطارها و هرجایی که نیاز به پریز برق باشد کاربرد دارد. این اختراع در پی حل دو معضل است:
اولی معضل همراه نداشتن شارژر گوشی در هر مکان، این مشکل بهگونهای حل شده که نیازی به حتی کابل شارژر نیست.
دومی معضل کمبود کانالهای پریز، بهطوری که پریز در یک محل قرار گیرد و مستقل عمل کند، به این معنا که اکسسوری (عضوی خارجی) به آن اضافه نشود.
برای حل این معضلات، پریز بهطور کشویی عمل میکند و با فشردن آن به بیرون رانده شده و به سهراهی تبدیل میشود. برای مخفیسازی سهراهی کافی است دکمه آزادسازی مربوط را فشرد و پریز را به داخل هل داد.
شارژر که بهصورت سیم جمعشونده است نیز بهگونهای در اختیار کاربر قرار میگیرد که برای استفادهکردن از آن فقط کافی است سیم کشیده شود و برای جمعکردن سیم، کافی است دکمه آزادسازی قفل فشرده شود.
درنهایت کفش پاشنهبلند طبی ایده من بود که با علم دوست پزشکم تلفیق شد و منجر بهنوعی کفش پاشنهبلند شد که آسیب وارد بر پا را کاهش میدهد.
اختراعات پریز و کفش پاشنهبلند طبی عمومیت دارند و در روزمره خیلی از افراد مؤثر است؛ اما خطکش تی ریلی فنی اسکیسی با قابلیت ترسیم پرسپکتیو بهنظر من میتواند رشته و برنامه آموزشی معماری را بهروز کند. برنامه فعلی آموزش معماری در دوره کارشناسی برای همان دوران پیش از وجود فنّاوری است؛ و بهجای رایانه محوری هنوز کاغذ و قلم ابزارهای آموزشی هستند. این خطکش میتواند زمان طراحی را کاهش بدهد و این موضوع مختص ایران هم نیست که فرض کنیم مثلاً خارج ایران اینطور نیست. من از دانشگاه IE در کشور اسپانیا اطلاع دارم. در آنجا میدانم روند آموزش همین است و این خطکش برای آموزش معماری در کل دنیا لازم است. تا افراد زودتر به رایانه برسند.
البته این را هم بگویم خیلی از متخصصان این حوزه نمیتوانند این را بپذیرند، چون خودشان تسلطی به رایانه ندارند و از حذف میترسند؛ وگرنه مبحثی مثلاینکه قلم به ذهن کمک میکند، خب جای آن قلم را ماوس و جای آن کاغذ را مانیتور میگیرد. البته به این افراد حق میدهم، چون فرض میکنند نمیشود با سرعت بسیار زیاد احجام پیچیده را در رایانه ترسیم کرد و یا فرض میکنند آموزش رایانهای معماری افراد را محدود به احجام با هندسه اقلیدسی میکند؛ که بگذریم قطعاً مخاطبان روزنامه شما آحاد جامعه هستند که شاید برایشان این مباحث جذاب نباشد.
برای تجاریسازی ایدهها و اختراعاتتان چه کردهاید؟
به من قولهایی درباره تجاریسازی اختراعاتم دادهاند. تلاشهای زیادی هم کردهام. پارکهای علم و فناوری استان خراسان رضوی و دانشگاه فردوسی حمایتهای خوبی میکنند؛ اما هنوز به نتیجهای نرسیدهایم.
درباره طرح هنریتان که ثبت کشوری شده است هم توضیح دهید.
اثر هنری در بخش معماری است و در اردیبهشت سال ۹۹ در وزارتخانه فرهنگ و ارشاد ثبت شد. عنوان آن «فرهنگسرای فنّاورمحور محیطزیست» بود. فرم این ساختمان بهمثابه یک مجسمه است که از ماهی قزلآلای خال قرمز الهام گرفته شده است. سازه آن هم با هندسه ویژهای به دست آمده است. نوع فرم ساختمان میتواند باعث تصفیه هوا شود. رنگ سبز فوقالعاده آن هم که در بخش نورپردازی تعبیه شده باعث القای دوباره این مسئله به هر مخاطبی میشود. کاربری آن هم در بخشهای مختلفی مانند «پارک سبز سرپوشیده» که حتی در فصول سرد هم بهراحتی برای خانوادهها قابل استفاده است بهعلاوه مواردی دیگر ازایندست است.
تابهحال پیشنهادی برای مهاجرت علمی به شما نشده است؟
من رزومهام را برای هیچ کشوری نفرستادهام و امیدوارم بر همین اعتقاد باقی بمانم. جایی بهجز اینجا به من آرامش نخواهد داد؛ اما با همین وجود نامهای برایم آمده که مضمونش این است که بیا اختراعت را ثبت بینالمللی میکنیم و بعد هم برایت اقامت دائم میگیریم. یا اینکه در فضای مجازی با دانشجوهای ایتالیا در تماس بودم. راهنماییشان کردم. از من خواستند به جمعشان ملحق شوم و حتی حاضر بودند که برای این مسئله خودشان هزینه کنند تا بروم و بتوانند از دانش من استفاده کنند. اذعان داشتند که ما آمدهایم اینجا یکدهم چیزهایی که تو میگویی را یاد میگیریم.
حمایت خانوادهتان از شما چگونه بوده است؟
باید خانوادهام را به دو بخش تقسیم کنم. پدرم و سایر اعضای خانواده. پدر من جانباز شیمیایی و همچنین اعصاب و روان بودند و همانطور که توضیح دادم کار زیادی از دستشان برنمیآمد. اما سایر اعضای خانوادهام همهجوره از من حمایت کردند. برادرانم با من عملگی کردند تا من بتوانم درس بخوانم. برادر بزرگترم از شکم زن و بچهاش برای من زده است. برای خودش هیچوقت از کسی قرض نگرفته، ولی برای تحصیل من اینکار را کرده است. از مادرم فکر نمیکنم نیاز باشد حرفی بزنم، همینقدر که از یک جانباز اعصاب و روان پرستاری کرده خودش گواه بزرگی ایشان است. این هم را باید بگویم که خداینکرده کسی فرض نکند من از پدرم ناراحتم، نه اصلاً. ایشان همه زحمتشان را کشیدند و اگر رفتار خشن داشتند، علتش جانباز بودن ایشان بوده و این برای من درکشدنی و محترم است.
ارزیابیتان از دانشگاههای کشور چگونه است؟
دانشگاههایی داریم که محوریت آنها کسب درآمد است نه انتشار علم، من به آنها میگویم «مدرکگاه» تا «دانشگاه»! اما موضوع دوم، ما ازنظر امکانات در دانشگاهها مشکلی نداریم. ولی گاهی یکی از این دو مورد، یعنی مدیریت یا نیروی انسانی ما لنگ میزند. برایتان مثال میزنم. دانشجو آزمایشگاه میخواهد، اما مسئولان یک نامه ساده نمیزنند. انگار پول آزمایشگاه را قرار است از جیب شخصیشان بپردازند! میگویند چهکاری میخواهی انجام بدهی؟ مربوط به کار علمیات است یا نه؟ مگر من دانشآموزم که در راستای مشق شبم باشد بههم آزمایشگاه بدهید در راستای آن نباشد ندهید! اسم من دانشجوست. با این نوع مدیریت، کاری میکنند که طرف عاجز شده و آدمی مدرکگرا شود.
موضوع و مضمون پایاننامههایتان چه بوده است؟
مهمترین نوشتههایم، پایاننامههایم هستند و مطالبی که هنوز منتشر نشدهاند. پایاننامه کارشناسیام با موضوع «کاشانهای برای زوجی بیداردل» به مسکن نابینایان اشاره دارد. درنهایت در آن نوشتار نتیجه میگیرم که مسکنهای این افراد بههیچوجه نباید بهطور متمرکز در یک نقطه ساخته شود، آنها از مجتمعها متنفر هستند! به نظر من و براساس تحقیقاتی که داشتهام مسکنهایشان نباید اختلاف زیادی با بقیه هم
داشته باشد.
پایاننامه ارشدم «فرهنگسرای محیطزیست مشهد با رویکرد فنّاورانه» بود که توضیح آن را بهطورمختصر دادم. بد نیست که شهرداری مشهد آن را بررسی کند. طرحش قابلیت آن را دارد که به یک نماد شهری معاصر تبدیل شود. بهروزترین فنّاوریهای زیستمحیطی دنیا را هم ارتقا داده است.