سرخط خبرها

هوشنگ جاوید از موسیقی خراسان می‌گوید و اینکه «چرا فرهنگ بخشی‌گری بازتولید نشد؟»

  • کد خبر: ۵۶۴۳۱
  • ۰۲ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۰:۲۶
هوشنگ جاوید از موسیقی خراسان می‌گوید و اینکه «چرا فرهنگ بخشی‌گری بازتولید نشد؟»
هوشنگ جاوید، دانشنامه موسیقی نواحی خراسان است، با حافظه بی مانندی که تا سر حرفش باز شود، تا پیرترین بخشی‌های ده کوره‌های خراسان را هم سریع به خط می‌کند تا یادش بیاید که این سال‌ها دیگر صدای دوتار کدامشان خاموش شده است.
اورنگ - نجفی | شهرآرانیوز - هوشنگ جاوید، دانشنامه موسیقی نواحی خراسان است، با حافظه بی مانندی که تا سر حرفش باز شود، تا پیرترین بخشی‌های ده کوره‌های خراسان را هم سریع به خط می‌کند تا یادش بیاید که این سال‌ها دیگر صدای دوتار کدامشان خاموش شده. روایت او این سال ها، اما کم کم غصه‌دارتر شده، غصه‌ای که از شریف زاده شروع شد تا پورعطایی و سهراب محمدی و ... همه آدم‌هایی که جاوید آن‌ها را با هنرشان به خاطر دارد، اما دیگر از آن‌ها تنها چند صدا باقی مانده بر صفحه و کاستی در بایگانی رادیو و تلویزیون.

 

بیشتر مردم این سال‌ها موسیقی شمال خراسان را به قطعه‌های محدودی می‌شناسند. شاید به «شاره جان» سهراب محمدی، «بحر طویل» حاج قربان و قطعه‌های شادیانه اسماعیل ستارزاده. این وسط ستارزاده انگار عمومی‌ترین ملودی‌ها را سروده که همه دست کم یکی از آن‌ها را بلدند. این به گمانم مدخل خوبی برای شروع گپ است.

بله، بیشتر و پیش‌تر از همه، اسماعیل ستارزاده این موسیقی را شناسانده. ستارزاده جزو سه نفر اولی است که موسیقی خراسان را بردند رادیوی سراسری. او بود و سید محمد نجم الدین و مرحوم روانبخش. سید محمد نجم الدین، دایی من است که خیلی‌ها «آی یره یره» اش را در لهجه مشهدی شنیده اند. نسل بعدی این‌ها هم می‌شود قُجاوند و شاه مرادی و حسین عزیزی و بقیه.


این یعنی رادیو تهران؟

بله، شبکه ملی، یعنی شبکه یکِ رادیو. آن موقع رادیو دو تا شبکه بیشتر نداشت: شبکه یک و شبکه دو رادیو ملی بود. این‌ها این موسیقی را از دهه ۳۰ بردند توی شبکه یک. توی برنامه‌های «کارگران»، «صبح جمعه با شما» و «کشاورزان» هم اجرا می‌کردند. بعد هم که رادیو‌های محلی راه افتادند، برخی هنرمند‌ها رفتند آنجا، کسانی مثل سهراب محمدی، حاج حسین یگانه، مختار زنبیل باف، حاج قربان و بقیه. این ها، ولی دیگر راه پایشان به تهران باز نشد.


 

پس از جمع بخشی‌های صاحب نام خراسان، راه پای استاد ستارزاده قبل از دیگران به رادیو و شبکه‌های سراسری باز شد.

ایشان ناظر موسیقی رادیو شد. یعنی موسیقی‌های محلی خراسانی را باید ایشان تأیید می‌کرد. آن موقع سیاست رادیو این بود که در هر استانی که ایستگاه راه اندازی می‌کند، یک نفر را به عنوان ناظر موسیقی بگذارد. این را هم بگویم که آقای ستارزاده به هیچ وجه آدم بخیلی نبود که کسی را راه ندهند. یعنی همه خوب‌ها را معرفی می‌کرد. برای نمونه، آن موقع وقتی که عثمان محمدپرست می‌آید توی رادیو بخواند، ستارزاده تأییدیه می‌دهد که ایشان خواننده خوبی است. در نتیجه، باید همه محلی خوان‌ها از نگاه ایشان عبور می‌کردند. خیلی هم جالب است که می‌بینید در فاصله سال‌های ۳۵ تا ۴۵ که اوج مسئولیت‌های آقای ستارزاده است، چه آثار و آدم‌های خوبی معرفی شده اند. شما اگر نگاه کنید، سلطان رضا، ولی نژاد هست، حاج حسین یگانه هست، همین مرحوم محمدابراهیم شریف زاده. بخواهم بگویم، خیلی می‌شود.


این در حالی است که خود او در قله خلق قطعه‌های محلی ایستاده است.

بله. آن دوره تحول موسیقی در خراسان به دست آدم‌هایی بود که ایجادکننده بودند. ما یک عده بخشی آدم داشتیم که ایجاده کننده بودند. ایجادکننده‌ها کارشان متفاوت است. برای نمونه، در شرق خراسان، در تربت جام هم غلامعلی پورعطایی جزو ایجاد کننده هاست. برای اینکه این طرف و آن طرف می‌رفت و هی می‌آمد و کار تازه خلق می‌کرد. کریم کریمی هم جزو ایجاد کننده هاست؛ و استاد ستارزاده جزو ایجاد کننده هاست؟

بی شک. برای نمونه، کار ایشان برای قطعه نوروز نمونه ایجاد است. رادیو از ایشان می‌خواهد که برای نوروز یک ترانه درست کند. خب توی فرهنگ شمال خراسان، هرچه بگردی، ترانه‌ای درباره نوروز پیدا نمی‌شود. توی جنوب خراسان نوروزخوانی داشته ایم. توی شمال خراسان، ولی به آن شکل ترانه نوروزی نداریم. پس ستارزاده یک ترانه می‌سازد: «عید نوروز به دیدارت می‌آیُم گُلی/ مبارک باد عروس شهریاری گلی/ گلی جونُم گلی...»


و این‌ها همه بر اساس ملودی‌های بومی خود منطقه است؟

بر اساس ملودی‌های منطقه و ابتکار خود او. یعنی نغمه‌هایی که می‌ساخته، به تمامی، متعهد به منطقه بوده. شما وقتی ترانه‌های ستارزاده را می‌شنوی، فکر نمی‌کنی که از جای دیگری آمده باشد. برای نمونه، فکر نمی‌کنی از اصفهان آمده باشد. این در حالی است که ایشان اصالتش خراسانی نیست.


ما در فرهنگ شمال خراسان به همه استادان صاحب نام دوتار «بخشی» می‌گوییم، ولی دست کم در خیلی وجوه، این افراد با هم متفاوت اند. مثلا حاج قربان و ستارزاده شباهت زیادی به هم ندارند.

الان بخشی‌های ما یا بخشی «زبان گیر» ند، یا بخشی «لال». بخشی «خودبند» نداریم. راستش من الان بیست‌سال است که می‌گویم بروید دنبال بخشی خودبند، ولی هیچ کسی گوش نداده است. دستگاه‌های فرهنگی هم که بی خیال بودند. فقط به جشنواره‌ها تکیه کردند. از دل جشنواره‌ها هم هیچ درنیامد برایمان.


تفاوت این‌ها چیست؟ «خودبند» و «زبان گیر» و «لال بخشی»، و چرا شما این قدر روی خودبند تأکید دارید؟

لال بخشی یعنی کسی که دوتار می‌زند فقط. دوتار می‌زند و هیچ نمی‌خواند. زبان گیر یعنی کسی که موسیقی را از یک فرد دیگر آموخته و خیلی خوب هم بدون کم و کاست به نسل بعد منتقل می‌کند، مثل حاج قربان. بخشی خودبند، ولی همان ایجادکننده است. یعنی خودش شعر را می‌سازد. ملودی را بلد است. ملودی نو تولید می‌کند. آهنگ می‌سازد. خودش هم می‌خواند؛
 
 

و قصه این است که فرهنگ ما دیگر بخشی خودبند نمی‌سازد؟

بله. آخرین خودبند سهراب محمدی بود که امسال فوت کرد. الان پنجاه شصت سال است که بخشی‌های خودبند هی مرده اند و ما هم هر چه داد و بیداد کردیم، دیدیم کسی گوش نمی‌دهد. ما الان بخشی خودبند نداریم. نتیجه اینکه ما الان کسی که خودش ترانه بگوید و ملودی بسازد و بزند نداریم. الان این‌ها که می‌گویند بخشی، لال بخشی اند و بخشی زبان گیر. یک نفر ترانه می‌گوید، یک نفر آهنگش را می‌سازد، یک نفر هم می‌زند. سبک تولید عوض شده. به علاوه آن شأن اجتماعی هم دیگر بازتولید نشده. یعنی زمانی بخشی‌ها در هر منطقه امانت دار مردم حساب می‌شدند. یعنی اگر کسی مسافرت می‌رفت، زن و بچه و اموال خود را به این‌ها می‌سپرد. سهراب محمدی می‌گفت: پدر من که برای سردار بجنوردی می‌خواند، می‌توانست کاری کند که با یک آواز، حاکم منطقه‌ای را عوض کنند. به همین راحتی! یا مرحوم علی بابا رستمی -خدا رحمتش کند- توی شیروان جزو بخشی‌های خودبند بود. خیلی هم خوب ترانه می‌ساخت. چه ترانه‌های زیبایی هم ساخته. همین آدم یک زمانی دوتارش را برایش برمی داشته اند. یعنی وقتی می‌خواسته برود جایی، سوار اسب بوده. دو نفر هم کنارش، دوتارش را برمی داشته اند. یا خیلی از این‌ها علم جفر، بلد بودند.


پس بخشی خودبند هم یک جایگاه اجتماعی است و هم در حوزه موسیقی وقتی خودبندی دوتار دست می‌گیرد، دارد چیزی به موسیقی اضافه می‌کند.

بله، برای همین است که از یک نفر مانند ستارزاده ۳۰۰ ترانه تازه درمی آید. حالا هم غصه این است که دیگر نداریم این‌ها را. نابود شد رفت. کسی هم به فکرش نبوده. چه کنیم دیگر؟ روزگار همین است.
 
 
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->