محمدکاظم کاظمی، شاعر و پژوهشگر مهاجر افغانستانی، در یادداشتی به بهانه مسدودشدن کارتهای بانکی برخی مهاجران در روزهای اخیر به نقد برخی عملکردها در مواجهه با این جامعه مهاجر پرداخته است. یادداشت کاظمی به این شرح است:
مسدودساختن کارتهای بانکی جمع وسیعی از مهاجران، آن هم در اوج شیوع دوباره بیماری کرونا که تنها راه پرداخت در بسیاری مکانها همین کارت بانکی است، باری دیگر جامعه مهاجر را مضطرب ساخته است. بزرگوارانی که چنین تصمیمهای قاطعی و غالباً هم پیاپی برای مهاجرین میگیرند، خوب است یکبار خودشان را در حالتی تصور کنند که در مطب پزشک، در داروخانه، در بیمارستان، در سفر و یا در هر حالت اضطراری دیگری، در لحظه پرداخت با کارت بانکی، متوجه شوند که حساب بانکیشان مسدود شده است و هیچ دسترسیای ندارند.
پیشنهاد من به همه کسانی که محدودیتهای مهاجرین برایشان قابل درک نیست، این است که بیایید یک کاری کنید. برای مدتی گواهینامهتان را کنار بگذارید و سوار خودرو نشوید؛ سیمکارت تلفنتان را بیرون بیندازید؛ کارت ملیتان را از دسترس خارج کنید؛ دفترچه بیمه را مخفی کنید و آنگاه برای مدتی، مثلاً یک ماه یا حتی یک هفته، سعی کنید «زندگی» کنید. آنگاه میدانید که یک مهاجر چطور زندگی میکند.
بگذریم از این که اگر بخواهید زیستن در مهاجرت را در این کشور به خوبی و کمال تجربه کنید، باید از استخدام ادارهتان هم در بیایید، یارانه هم نگیرید و حتی بسیاری از مشاغل دیگر را هم کنار بگذارید. نمیگویم شما ملزم به این هستید. شما اتباع این کشورید و برخورداری از همه اینها حقتان است. فقط میگویم که آنگاه میتوانید رنج ممنوعیتهای فراوان و پیوسته را حداقل در خیالتان تصور کنید.
البته میپذیرم که بسیاری از مهاجرین همین اکنون کارت بانکی در دست دارند و گوشی همراه در اختیار دارند و مشغول کار هم هستند. بسیاری هم گواهینامه رانندگی دارند؛ ولی همواره سایه ممنوعیت، محدودیت و قطع ناگهانی این امتیازها برسرشان است. خیلی از آنان ناچارند که به وسایل دیگری به این تسهیلات لازم زندگی دست یابند، از جمله یاری گرفتن از دوستان و اقوام ایرانی، که این خودش تبعاتی دارد متأسفانه و بخشی از جامعه ایران را درگیر مسائل مهاجرین میسازد.
باری، من در مورد جنبه فنی این موضوع و ضرورتهای احتمالیای که مسئولان برای این قضیه حس میکنند بحث نمیکنم، چون این قضیه مستلزم وقوف و اطلاع و آگاهی از همه جوانب آن است؛ ولی از کسانی که در همه این جوانب وقوف دارند، میشود این را توقع داشت که ممنوعیت، اولین راهکار حل مسائل نباشد.
من بارها در مورد دستورهای عجیبی که در مورد مهاجرین مطرح شده و ممنوعیتهای باورناپذیری که اعمال شده است، از کسانی که مطلع در امور بودهاند پرسیدهام و پاسخ آنها غالباً همین نگرانیهایی بوده است که مسئولان از جنبههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و امنیتی داشتهاند. این نگرانیها گاهی بهجا بوده و گاهی هم واقعاً مسائل جای نگرانی نداشته است. یا اگر هم داشته است، راهکارش در اولین گام، ممنوعیت نبوده است. مثلاً برای یکی از هموطنان ما که فشار خون داشت و پزشک اهدای خون را به او توصیه کرده بود، این مشکل وجود داشت که اهدای خون از سوی یک مهاجر ممنوع بود و این دوست ما مانده بود که کجا برود تا خونش را بگیرند. میگفتند که خون مهاجر برای ما قابل قبول نیست و البته همین نگرانی هم بیمورد بود. چون این شخص از کودکی در ایران زیسته بود. دوست ما میگفت که گفتم شما خون را بگیرید و بعد آن را دور بریزید؛ ولی گفتند که مجاز به همین کار هم نیستیم. یا باری دیگر از کسی شنیدم که علت محدودیت در اعطای گواهینامه برای مهاجرین، جلوگیری از وقایع تروریستی است. ولی باز برای من جای پرسش داشت که اگر کسی بخواهد با خودرو بمبگذاری شده خودش را منفجر کند، از جریمه شدن به خاطر گواهینامه میترسد؟
اینها یک نمونه کوچک است و بسیار از این قبیل ما در این سالها دیدهایم که شرح آن در این یادداشت نمیگنجد. در غالب این امور، «نه» و «ممنوعیت» اولین راهکار بوده است؛ در حالی که میتوانست آخرین راهکار باشد. به نظرم مسئولان محترم میتوانند با درایت، وقوف و تجربهای که دارند، راهکارهایی بسنجند که کمترین توابع و عوارض را برای همه جامعه داشته باشد و در عین حال، از رنج فرساینده گروهی از انسانهایی که در این کشور زندگی میکنند، بکاهد.
منتشرشده در سایت خبرگزاری تسنیم، ۲۸ تیر ۱۳۹۹