پارکهای محله و بوستانهای بانوان اگرچه فضاهایی محدود و کوچکاند، برای میزگردهای مادرانه جایی بهنسبت دنج و مناسب به شمار میآید. چند زن میانسال و جوان در کنار یکدیگر جمع میشوند و درباره زندگیشان و تجاربی که پشت سر گذاشتهاند صحبت میکنند و به یکدیگر درباره مدارا و تابآوری مشورت میدهند. گاهی هم پیش میآید که اشتباهی و ناآگاهانه به یکدیگر مشاوره دهند، اما بیشتر وقتها یک صحبت ساده سبب میشود انگیزه و انرژی مضاعفی برای ادامهدادن به دست آورند. شاید به دلیل همین دوستیابیها و همدلیها باشد که با وجود مشغلههای زیاد در هفته، سعی میکنند از ورزش بهانهای بسازند و در جمع دوستان اجتماعی خود حاضر شوند. بیشتر گفتوگوها حول محور فرزندانشان میگذرد در دایره مادرانگی و تجاربی که در تعامل با فرزندان متأهل یا مجرد خود دارند.
نسل جوانتر که کمتجربهتر، کمطاقتتر و طغیانگرتر است، با مشاوره و توصیه نسل باتجربه روبهرو میشود که سرد و گرم روزگار چشیدهاند. یک نسل آگاهی ناشی از تحصیل یا دسترسی به رسانههای جمعی را دارد و یک نسل تجربه واقعیتهای روزمره زندگی. اگرچه در مواردی درک هر نسل از سوی دیگری به تلاش و مدارای دوچندان نیاز دارد، زمانی که مدارا با تدبیر ترکیب میشود، ۲ نسل میتوانند از دانش و تجربه یکدیگر برای ساختن زندگی مسالمتآمیزتری بهرهبرداری کنند.
جدا از اینکه هرکدام چه تجربههای تلخ و شیرینی دارند، در یک چیز مشترکاند و آن جنسیت است و زنبودن که در برخی موارد، یک حس مشترک نیز به آن افزوده میشود: حس مادری. با وجود این، در کنار مزایای گفتگوهای همدلانه زنان، بهویژه گفتگوهای نسلی مادربزرگها و مادرها و نوهها، گاهی یک ایراد نگرشی تاریخیفرهنگی به چشم میخورد که میتواند روند مشورتگیری مثبت را مخدوش کند: تجربههای تلخ و گزنده که ناشی از محدودیت امکانات و دشواریهای اجتماعی برای زنان در طول تاریخ اجتماعی است، نکتهای نگرانکننده که گهگاه در گفتوگوهای همدرد محور زنان دیده میشود روایتی ناقص از زنانگی است.
روایت ناقص به چه صورت انجام میشود؟ اینگونه است که برای نمونه، وقتی مادربزرگ یا مادر شما میخواهد درباره گذشته و زندگی خود برایتان روایتی را بیان کند، در بیان و ارزیابی از تجربههایش، از بیان تجربههای خوشایندی که به دلیل زنبودن نصیبش شده است چشم میپوشد: برای مثال، حس مادرانگی. تنها محدودیتهایی را برایتان روایت میکند که زنبودن در جامعه برایش ایجاد کرده است.
نگاه تکبعدی و ناقص به جنسیت سبب میشود زنان خود را در برابر مشکلات روزمره زندگی فردی و اجتماعی، ناتوان احساس کنند و از میزان تابآوریشان کاسته شود. قربانی پنداشتن خود در برابر جامعه همان احساس منفی و بازدارنده از رشد و پیشرفت است. این نگاه از ارزیابی نکردن منصفانه و همهجانبهنگری به جنسیت زن سرچشمه میگیرد و امروزه متأسفانه بهوفور در میان دیدگاههای زنان به جنسیت خود مشاهده میشود.
نکته مهم در روایتهایی که این روزها بیشتر زنان از زیستن خود ارائه میدهند این است که در تجربه غمها و دشواریهای زندگی، جنسیت خود را به طور افراطی مدنظر دارند و میپندارند، چون یک زن هستند، مشکلات و مصیبتهای زیادی را تجربه میکنند، اما در تجربه شادیها و موفقیتهای زندگیشان، روایت آنان تهی از جنسیت زنانهشان است.
امروزه زنان قدرت تشخیص و تحلیل شرایط را بیشازگذشته کسب کردهاند و تأثیر جنسیت خود را بر امکانات یا محدودیتهایی که جامعه برایشان ایجاد میکند میدانند.
آنچه در دوره کنونی درباره زندگی زنان میتواند برای بهبود کیفیت زندگی زنان راهگشا باشد این است که از قربانیپنداشتن و قربانیکردن خود دست بردارند. اولین گام پذیرش تمام و کمال این واقعیت است که یک زن هستند و جنسیت آنان بر تصمیمسازیهایشان اثرگذار است، اما همه وجوه زندگی آنان متأثر از زن بودن نیست. در موارد متعددی، هزینههایی است که هر انسانی فارغ از زن یا مرد بودن در زندگی امروز میپردازد و دشواریهای معمول زندگی به شمار میرود.
به انتخابهایتان و تصمیمهایی که در زندگی گرفتهاید بیندیشید و ضمن پذیرش جنسیت خود، ارزیابی منصفانه و خردورزانه پیش بگیرید. اگرچه زنبودن مشکلاتی در مسیر زندگی به شما تحمیل میکند، تجارب شیرینی نظیر حس مادری یا بنیاد خانواده بودن نیز به ارمغان میآورد. برای کاهش دشواریهای اجتماعی ناشی از جنسیت، مهارتهای زندگی و تدبیرگرایی را بیاموزید و جایگزین احساس قربانی بودن کنید.