امروز روز زن است؛ جلوهای از آثار میلاد خجسته فاطمه (س). دختری که بهتعبیر پدر، پیامبر اکرم (ص)، برای او مادر بود و در نگاه همسر، علی (ع)، سنگ صبور زندگی و بالاتر از این دو در زبان خداوند زیادتی بخش (کوثر).
نسبت زن و هستی پیش از آنکه در صورت دختر یا همسر یا مادر تجسم یابد، نسبت انسانی است که در جامعه موجب لطف، صبر و برکت میشود.
به این سبب، میتوان و باید از گوهر وجودی زن و قدرت او در ظرفیتبخشیدن و توانمندکردن اجتماع بهره گرفت و به این اعتبار، آلام و آسیبهای پیش روی فرد و جامعه را کاهش داد. غالب مطالعات روانشناسانه، جامعهشناسانه و فرهنگی نشان میدهند که با برجسته شدن نقش زنان در خانه و بیرون از آن، روندهای مختلف مدیریت، کنش اجتماعی، سیاستورزی و حتی فعالیت اقتصادی، چشماندازی سالم تر، مؤثرتر و امیدبخشتر مییابد. بهعبارت دیگر، حضور و مشارکت مؤثرتر زنان، موجب اصلاح و بهبود فضاهای گوناگون زندگی میشود.
واکاوی اجزای این رهیافتهای علمی مباحث مستقلی میطلبد. تنها میتوان به همین نکته اکتفا کرد که حضور پررنگ زن در خانه و جامعه یعنی حضور پررنگ عاطفه و مهرورزی و این برای جامعه و جهانی که مدام در معرض خشم و خشونت است، نیازی طبیعی و ضروری است. بهاعتبار زن و قدرت عطوفت زنانه، میتوان زندگی را به دنیایی دورتر از خشونت و بیحسی و بیتفاوتی نزدیک کرد و البته این نیاز و این توان، کوچک و کم نیست. جامعه و جهانی که مستعد ستیزه و خشونت و منازعه است، به ایجاد و تقویت سرچشمهها و سازوکارهای مهرورزی، نرمخویی و نرمگویی نیاز دارد. از دل این زمینههاست که جامعه میآموزد چگونه گذشت کند، چگونه ببخشد و چگونه گسستگیها و رمیدگیها را در مقیاسهای خرد و کلان ترمیم کند. مادر بهمثابه جلوه ویژه از زن، بزرگترین نقشآفرین این میدان است. این سخن، برای هیچ مخاطبی نیاز به استدلال ندارد. هر که میتواند به چهره مادر خویش در فرازها و فرودهای زندگی، از کودکی تا کهنسالی، نگاه کند تا در عمل درستی این سخن اندیشمندان و پژوهشگران حوزههای مختلف معرفت و دانش را تصدیق کند.
من که خود هنوز پس از یک سال سوگوار مرگ مادرم هستم و برای بزرگداشت یاد او به مشهد آمدهام، بهرغم رویارویی با دشواریهای فراوان در زندگی و حتی کشیدن بار داغهای سنگین و نگرانیهای سخت در این یک سال کرونایی، بهصراحت میگویم مادرم پناهگاه نهتنها من و فرزندان و خویشانش بلکه «تجسد انسانیت» و «معلم مدارا» بود. مادرم بهواقع تجسم مهرورزیدن به همهکس، شکیبابودن در هر حال و شکایتنداشتن از هیچکس بود، به خدا تکیه داشت و سایه اش بر سر غیر و آشنا گسترده بود. او برای من سرمشق بود و همه توان خویش را نه در گفتار که با رفتار به دیگران منتقل میکرد.