عبدالجواد موسوی
دفعه پیش که استاد اباذری از خجالت مرحوم پاشایی و هوادارانش درآمد و فضای مجازی و واقعی را حسابی به هم ریخت، جزو معدود مدافعانش بودم. دفاعم را هم قلمی کردم و سفت و سخت از حملات رادیکال استاد حمایت کردم. اما حالا که محسن نامجو را کثافت خوانده و رضا براهنی را دلقک آیا بازهم میتوانم چنان کنم که پیشتر؟ در فقره پیش پدیدهای به نام پاشایی- و نه شخص آن خدا بیامرز- را از اساس مبتذل میدانستم، هم ترانههایش را هم موسیقی و هم صدایش را. اما درباره نامجو و براهنی انصاف حکم میکند که این گونه قضاوت نکنیم. اگرچه هم نامجو و هم جناب براهنی ممکن است کارهایی کرده باشند که به مذاق خیلی از ما خوش نیاید. من هم مثل خیلی از دیگر مخاطبان رکاکت لفظی در بعضی از آثار نامجو و براهنی را نمیپسندم و بیش از آنکه آن آثار را شورشی علیه زبان و موسیقی رسمی بدانم نشان کجسلیقگی و عدمدرک صحیح آنها از فرهنگ و ادب و هنر این سرزمین میدانم. اما و، اما اینکه بگویم نامجو فاقد هرگونه ذوق و استعدادی است... و اصلا من که باشم؟ استاد مسلم موسیقی ایرانی در روزگار ما، حضرت حسین علیزاده، از نامجو به نیکی یاد میکند. درباره جناب براهنی که اوضاع کاملا روشن است. اغلب شعرهای آوانگارد او را خیلیها نمیپسندند، این بنده کمترین نیز. نقدهای ادبیاش هم اگرچه در روزگاران خود بسیار موردتوجه بود، اما به نظر من سمتوسوی ایدئولوژیکش بر دیگر وجوهش میچربید، اما «روزگار دوزخی آقای ایاز» و «رازهای سرزمین من» را یک دلقک نوشته؟ خشم و خروش آقای اباذری در برابر سرمایهداری لجامگسیخته و جامعه مصرفی بیتفاوت همیشه برایم ارزشمند بوده، اما این خشم و خروش نباید به بیانصافی و انتقام کور از این و آن منجر شود. آقای اباذری باید حواسش را بیشتر از اینها جمع کند و خوب بداند مشتی جوان در او به چشم استاد و مراد مینگرند و حرفهای او را وحی منزل میدانند. ما شاید بتوانیم خیلی از حرفهای آقای اباذری را به اعتبار اباذریبودنش ناشنیده بگیریم، اما فردا با خیل جوانانی که بیپروا این را کثافت مینامند و آن را دلقک میخوانند چه میتوانیم کرد؟