اینجا هیچ‌کس محبوب نیست

  • کد خبر: ۵۸۹۸
  • ۰۶ مهر ۱۳۹۸ - ۱۴:۱۲
اینجا هیچ‌کس محبوب نیست
درباره ویژگی‌های نوشتاری آلبرتو موراویا که روح ایتالیا در داستان‌هایش جریان دارد

فاطمه خلخالی استاد

شاید یکی از دلایلی که آلبرتو موراویا (۲۸ نوامبر ۱۹۰۷ - ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۰)، نویسنده نیمه دوم قرن بیستم، محبوب هم‌وطنان خود شد و تاکنون کتاب‌هایش به زبان‌های متعددی ترجمه شده است، به این برمی‌گردد که داستان‌های او آینه‌ای در برابر انسان‌ها قرارداد تا خودشان را بهتر ببینند. او یک داستان‌نویس واقع‌گرا و نیز اگزیستانسیالیست بود که امضایش پای داستان‌هایش هست. درحقیقت او قلم و شیوه داستان‌سرایی خاص خودش را داشت که مورد علاقه مردم عام قرارگرفت.

نوشته‌های او تغییر و تحولات تاریخی و اجتماعی ایتالیا را در سال‌های بعد از جنگ دوم جهانی نشان می‌دهد. آلبرتو موراویا که نام واقعی‌اش آلبرتو پینکِرْلِه بود با شروع جنگ دوم جهانی، به «کاپر» رفت و تا سال ۱۹۴۳ همان‌جا ماند. همین تجربه زیستی باعث شد تا او از نزدیک با زندگی کارگران و دهقانان آشنا شود و از این تجربه در نوشتن داستان‌های کوتاهش استفاده کند.

«همه کاره و هیچ‌کاره»، عنوان یکی از مجموعه‌داستان‌های ترجمه‌شده موراویا در ایران است که ۱۹ داستان کوتاه او را دربرمی‌گیرد. حاصل خواندن این مجموعه، پی‌بردن به فضای ذهنی نویسنده و سبک و سیاق داستان‌پردازی اوست. مقاله پیش‌رو نقد و تحلیلی بر این مجموعه است که داستان‌هایش در شهر رم و بر بستری واقعی می‌گذرد.

بلاهت قصه‌گو‌ها
موراویا تمام ۱۹ داستان مجموعه «همه‌کاره و هیچ‌کاره» را با راوی اول‌شخص نوشته است. در حقیقت ۱۹ شخصیت، بیان روایت‌ها را برعهده گرفته‌اند که گرچه با هم متفاوت هستند، اما ویژگی‌های مشابهی را می‌توان برای آن‌ها تعریف کرد. اول‌شخصِ داستان‌های موراویا، در همه جا مرد است. از این گذشته، هیچ‌کدام از این مردان، برخلاف غالب راوی‌های اول شخص داستانی نه آدم‌های روشنفکر و صاحب‌نظری هستند نه قابل‌اتکا و اعتماد. راویان داستان‌های موراویا که گاه نوجوان هستند، گاه جوان و برخی اوقات میان‌سال، در رفتارشان بلاهت و سادگی دارند. آن‌ها از سطوح پایین اجتماع انتخاب شده‌اند و، چون سواد و آگاهی چندانی دارند، راویان قابل‌اعتنایی نیستند. این موضوع باعث می‌شود مخاطب همواره خودش را مشرف و مسلط بر آگاهی راوی بداند و برای کشف دنیای داستان، فقط به حرف‌های گوینده اکتفا نکند. درواقع خواننده همچون یک قاضی که برای پی‌بردن به حقیقت، حرف‌های متهم، شاکی و شاهدان را با دقت گوش می‌کند، حواسش را به همه شخصیت‌ها می‌دهد. این ویژگی که گفته شد، شگرد کم‌اهمیتی در همراه‌کردن مخاطب با داستان نیست؛ چراکه بیشتر مواقع، آنچه در داستان اول‌شخص، خواننده را آزار می‌دهد و پس می‌زند، سلطه راویِ همه‌چیزتمامی است که برای مخاطب اظهار فضل و فخرفروشی می‌کند.

جالب این‌جاست که انگار موراویا این تمایل به خودنمایی‌نکردن را در همه لایه‌های داستانی‌اش به‌کارگرفته است. شخصیت‌های او که تقریبا همگی فقیر و تهیدست هستند، از نظر ظاهری نیز تعریفی ندارند. او هیچ سعی نکرده است که ظاهر زیبا و ایده‌آلی را برای شخصیت‌هایش به تصویر بکشد. انگار هیچ تمایلی برای جلب توجه مخاطب به کاراکتر‌ها نداشته است، بلکه آنچه برایش دراولویت بوده، نمایشی از واقعیت است: «در آن سر قرقی‌مانند عصبی، چشمان سیاه و گرد، بینی کج‌وکوله، دهانی که انگار با داس شکاف خورده بود، تمام آن‌چه را که نداشتم می‌یافتم: سرسختی، شرارت، بی‌رحمی، خشونت.» (از داستان «دست از سرم بردار»)
یا در داستان «طبیعیه» آمده است: «سری کوچک، سیاه و روغن‌زده داشت، کت خیلی کوتاهی تنش بود که کلاه داشت و با آن پا‌های لاغر و کج و کوله‌اش شلوار تنگی پوشیده بود.»

سیلوانای بامعرفت یا بی‌عرضه؟
ساختار داستان‌های موراویا ساده است و از فرط سادگی حتی پیش‌پا افتاده و حکایت‌گونه به نظر می‌رسد و در بیشتر داستان‌ها نیز سعی کرده است ماجرا را با پایان لطیفه‌وارِ شگفت‌انگیزی تمام‌مند که برای مخاطب این روز‌ها جذابیتی ندارد.

اما ساده‌انگارانه است اگر به این دلایل، نقاط قوت آثار او را نادیده بگیریم. محور داستان‌های کوتاه موراویا، معمولا ویژگی‌ها و صفات شخصیتی آدم‌هاست؛ خصایصی که گاه کاملا فردی هستند و گاهی در روابط با دیگر آدم‌ها معنا پیدا می‌کنند. او در ماجرایی که برای شخصیت داستانش می‌آفریند، موقعیتی را خلق می‌کند که در نهایت ماهیت خوب یا بدبودن صفات انسانی زیر سؤال می‌رود. به‌عنوان نمونه در داستان «سیلوانا و رومیلدو» با پسر نوجوانی به نام «سیلوانا» روبه‌رو می‌شویم که دوستانش هر بلایی به سرش می‌آورند، باز او مرام و معرفت خودش را حفظ می‌کند تا جایی که از رفتارش سوء‌استفاده می‌کنند. کار تا آن‌جا پیش می‌رود که حتی دوست سیلوانا عشق او را می‌دزدد و باز هم پسر سعی می‌کند رابطه مسالمت‌آمیزی را در پیش بگیرد. مخاطب که در شروع داستان سیلوانا را پسری بی‌کینه و بی‌آلایش می‌داند در انتهای داستان، از این همه گذشت او شاکی می‌شود و از خود می‌پرسد: آیا هنوز هم این اندازه چشم‌پوشی سیلوانا از بدی‌های دیگران، فضیلت به حساب می‌آید یا بی‌عرضگی او در گرفتن حقش؟

خانه‌خراب‌کن «بهار»
اگر قرار باشد به یکی دیگر از ویژگی‌های مشترک در داستان‌های مجموعه «همه‌کاره و هیچ‌کاره» اشاره شود، توجه تک‌بعدی به شخصیت زن و نقش او در این آثار است. زن در داستان‌های موراویا یا حضور ندارد و یا تقریبا همیشه در قالب فردی ظاهر می‌شود که قدر و ارزش واقعی عشق را نمی‌داند و نگاهش به این موضوع سطحی است. به همین دلیل است که ملاک او برای انتخاب همسر، ملاک‌های مادی است. زن‌های مجموعه داستان «همه کاره و هیچ‌کاره» حیله‌گر، پول‌دوست، لوند و خانه‌خراب‌کن هستند.
در «بهار» که یکی از داستان‌های موفق مجموعه است دختری ۱۷ ساله‌ای با نام «اُرینجا» حضور دارد که با زیرکی احساسات ۴ مرد را که با هم در ارتباط هستند، به بازی می‌گیرد و بین آن‌ها بذر تفرقه و اختلاف و حسادت می‌کارد. درنهایت نیز منجر می‌شود یکی از آن‌ها دست به خودکشی بزند.

جایی برای دلسوزی نیست
از دیگر ویژگی‌های داستانی نویسنده مطرح ایتالیا این است که در اغلب داستان‌هایش با جملات پرسشی‌ای از این دست، خواننده را به‌طور مستقیم، مخاطب قرار می‌دهد: «یک مثال بزنم؟»، «رومیلدو رو دیدید؟»، «متوجه شدید؟»، «قبل از سن ده‌سالگی گروه‌ها چه می‌کنند؟»، «چرا مردی که پا‌های کجی دارد غم‌انگیز است؟»

از این جهت همانند نویسنده هم‌عصرِ هم‌وطنش، دینو بوتزاتی، راحت‌گو جلوه می‌کند و دست و پای خود را در شیوه روایت نمی‌بندد. حتی گاهی شبیه یک مقاله‌نویس می‌نویسد و گاهی نیز مخاطب احساس می‌کند دارد خاطره می‌خواند. با تمام این راحت‌گویی، نویسنده قضاوت‌گری خود را محدود کرده است. درحقیقت موراویا هیچ‌کجا به خود اجازه نمی‌دهد به‌جای راوی حرف بزند و در هیچ داستانی، سعی نمی‌کند که برای شخصیت‌های فقیر و پایین‌دست اجتماع، حس دلسوزی و ترحم مخاطب را جلب کند. این بی‌طرفی، هم در پیرنگ داستان دیده می‌شود و هم در شخصیت‌پردازی. درواقع گرچه آدم‌های تیره‌بخت داستان‌های موراویا قربانیان جامعه روزگار خود هستند، اما مثل بقیه آدم‌ها خطا می‌کنند، صفات زشت و ناپسند دارند و اگر فرومایه‎تر از خودشان هم بیایند، چه‌بسا ظلم هم می‌کنند. قرار نیست هیچ‌کدام از شخصیت‌ها محبوب مخاطب قرار گیرند. تنها واقعیت است که به‌طرز هولناکی در برابر چشم خواننده تصویر می‌شود.

متولدشدن زیر باران
یکی دیگر از نقاط قوتی که می‌توان برای مجموعه «همه کاره و هیچ‌کاره» برشمرد، تصویرسازی شهر رم است که ماجرا‌های داستان در محلات مختلف آن اتفاق می‌افتد. اهمیت‌دادن موراویا به دادن تصاویر درخشان و واقعی از موقعیت جغرافیایی داستان به همان ویژگی رئالیستی‌بودن او در نویسندگی برمی‌گردد. نکته قابل‌تأمل این است که از پشت ابر تیره‌ای که بر فضای داستان‌ها سایه انداخته است، تنها یک روشنایی گاه و بیگاه سرک می‌کشد. این روشنایی، از دل طبیعتی برمی‌خیزد که همواره برای انسان‌ها الهام‌بخش و امید‌دهنده بوده است و موراویا نیز در لابه‌لای سیاهی سطرهایش، آن را به ناگاه تصویر می‌کند: «حالا دیگر صدای قورباغه‌ها به گوش می‌رسید و باران در آن سکوت بر شاخه‌های درخت بید، ریز‌ریز شروع به باریدن کرده بود و این باران روحم را تازه می‌کرد و به نظرم می‌رسید با دیدن این که رومیلدو عاقبت نجات پیدا کرده از نو متولد شدم. او خیس آب و نفس‌نفس‌زنان من را نگاه می‌کرد، و من او را نگاه می‌کردم.»
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->