رضاریاحی | شهرآرانیوز؛ روزگار سختی داشته است، از کودکی گرمی دستان پرمهر پدر را از دست میدهد، پدری که در عین بیسوادی حافظ کل قرآن، مداح و معتمد محلی بود و بسیاری از اهالی برای گرهگشایی از مشکلات خود به نزد او میآمدند، از دعواهای زناشویی گرفته تا تهیه جهیزیه و قطعی آب و برق!
پدر که میرود، معیشت خانواده میافتد به گردن دختران، سه خواهر دست به دست هم میدهند تا آب در دل مادر بیمارشان تکان نخورد. حرفه خیاطی را میآموزند و میشوند نانآور خانه.
یکی از این خواهران زهرا مقیمی ازغندی، بانوی خودساخته محله امیریه، است. او از چهاردهسالگی ازدواج میکند و به کمک همسرش که او هم زندگی سختی داشته و در کودکی پدرش را از دست داده است، زندگی خود را میسازد.
زهرا مقیمی از سال گذشته عضو شورای اجتماعی محله امیریه شده است، خودش میگوید که خصلت کمک به همنوع و تلاش برای رفع کاستیهای محله را از پدرش به ارث برده است و دوست دارد در محله از او به عنوان یک همسایه پرتلاش و زحمتکش نام برده شود.
پدرم شاعر، مداح و حافظ کل قرآن بود
زهرا مقیمی ازغندی، سال ۱۳۵۶ در محله گلشهر به دنیا میآید، پدرش، مرحوم علی مقیمی ازغندی، با اینکه سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما حافظ کل قرآن کریم بوده است. او همچنین از صدای خوش و گیرایی برخوردار بوده و دوماه محرم و صفر روضهخوانی و مداحی مسجد محله را برعهده داشته است: «پدرم علاوهبر مداحی طبع شعر و شاعری هم داشت، او شعر میسرود و برخی اقوام و آشنایان که سواد داشتند، این اشعار را مکتوب میکردند، الان هم دفترچه شعر پدر دست من است، هر وقت دلم میگیرد، دو سه بیتی از این اشعار را با خود زمزمه میکنم و آرام میگیرم. برخی سرودههایش چراغ راهنمای من در زندگی است.
اگر عمر تو از نوح پیامبر بیشتر گردد //// اگر دنیا تمامش از برایت سیم و زر گردد
اگر زورت ز رستم بیشتر، حسن تو از یوسف /// عجل آید عروس مرگ نزدت جلوهگر گردد
زبانت گر فصیح است، عالمی هر چند میدانی /// اگر اسکندری یا قیصری یا نسل خاقانی
اگر شاهی تو داری از خودت ملک سلیمانی /// بمیری تاج و تخت شاهیات مال دگر گردد».
با سختی و یتیمی بزرگ شدم
بانوی خودساخته محله امیریه در نوجوانی پدر خود را از دست میدهد، او همراه با خواهران خود حرفه خیاطی را میآموزد تا به معیشت خانواده کمک کنند. «۱۰ سالی شغلم خیاطی بود و اینکار را بهطور حرفهای آموختم، همچنین در دورههای مختلف فنی و حرفهای شرکت کردم و مدارک تخصصی خیاطی همچون ضخیمدوزی (شناخت الگو و دوخت انواع پارچههای پاییزی و زمستانی)، نازکدوزی (آشنایی کار با انواع ماشین دوخت، دوختهای اولیه خیاطی و دوخت انواع لباس نازکدوز زنانه) و گواهینامه مشاغل خانگی را به دست آوردم. ما سه خواهر تا زمانی که پیش مادرمان بودیم از جان و دل مایه گذاشتیم و با کار شبانهروزی نگذاشتیم تا جای خالی پدر برای مادرمان احساس شود.
درد مشترک زهرا و جواد
زهرا مقیمی ۱۴ ساله است که با جواد رضایی ۱۷ ساله ازدواج میکند. تازه بعد از ازدواج و تولد فرزند اول، جواد عازم سربازی میشود و بدین ترتیب دوسالی را از خانواده دور میماند: «نوجوان بودم که با جواد ازدواج کردم. او هم مانند من بود، هر دو زخم خورده درد یتیمی بودیم و با مشقت و سختی بزرگ شدیم، دوسال بعد از ازدواج، جواد عازم خدمت سربازی شد و من و تکتم را که تازه به دنیا آمده بود تنها گذاشت. من خیاطی میکردم و از این راه خرج و برج خانه تأمین میشد. جواد مرد زحمتکشی بود، او پس از بازگشت از خدمت سربازی شروع کرد به کارگری تا کمک خرج زندگی باشد، خداراشکر بعد از چند سال کارگری و فعالیت در واحد خدمات حرم مطهر رضوی، در بخش انتظامات آستان قدس رضوی استخدام شد تا پس از مدتها صاحب یک شغل درست و حسابی باشد.
کوچ دائمی به الهیه
عضو شورای اجتماعی محله امیریه بعد از سالها زندگی در محله گلشهر از ۱۰ سال پیش به همراه خانواده به منطقه ۱۲ کوچ کرده و در خیابان تقویه ساکن میشود: «بعد از سالها جان کندن و کار کردن من و جواد، هرچه داشتیم از طلا، وسایل خانه و جهیزیه و ... فروختیم تا یک قطعه زمین در محله تقویه بخریم، آن روزها محله ما بیابان بود، تازه الان هم بعد از گذشت یک دهه، محله ما خیلی سر و شکل درست و حسابی به خود نگرفته است و همچنان بسیاری از کوچهپسکوچهها خاکی است، اما هرچه هست سرپناه من، همسر و فرزندانمان به حساب میآید و از داشتنش خوشحال هستیم.
دخترانم عکاس شدند من بازیگر!
زهرا مقیمی ازغندی بعد از ۱۰ سال خیاطی، وارد حرفه عکاسی شده و حالا ۱۰ سالی است که یک آتلیه کوچک و جمع و جوری برای خود راهاندازی کرده است. آتلیهای که از سوی فرزندانش اداره میشود و خود تنها نقش مدیریتی دارد: «من ۴ فرزند دارم، سه دختر و یک پسر تهتغاری که ۶ سالش است. هر سه دختر من به هنر عکاسی علاقهمند هستند و دورههای عکاسی را بهطور کامل آموختهاند. آنها همچنین در رشته عکاسی سینما نیز فعال هستند و همین موضوع زمینه آشنایی من با هنر بازیگری و البته ایفای نقش در یک مینیسریال کوتاه شد. ماجرای بازیگر شدن زهرا مقیمی بسیار اتفاقی است: «دختر بزرگم به عنوان عکاس پشت صحنه در یک سریال سه قسمتی با نام «موضوع انشا» فعالیت داشت. آنها به دنبال خانهای برای اجرا و فیلمبرداری بودند که با پیشنهاد دخترم، خانه ما را انتخاب کردند. کارگردان فیلم (میلاد صفار) در بین نقشهای فیلم، به دنبال بازیگری برای نقش مادربزرگ بود که به من پیشنهاد شد و من هم پذیرفتم، چون چالش و تجربه جدیدی در زندگیام بود.
پا جای پای پدر
عضو شورای اجتماعی محله امیریه از سال گذشته دراین سمت فعال است، او دختر حاج علی مقیمی است که همه محله گلشهر روی او حساب میکردند، از بگومگوهای زناشویی تا برای مشکل خیابانهای خاکی و قطعی آب و برق همسایه به او مراجعه میکردند و او هم هرکاری از دستش برمیآمد انجام میداد: حاج علی ریشسفید و معتمد محله کودکی ما بود، من هم دوست داشتم پا جای پای او بگذارم و به هممحلهایهای خود کمک کنم. راستش این کار را از مدتها پیش شروع کرده بودم، از اوایل ازدواج که در شهرک تازهتأسیس صادقیه در حوالی پنجتن سکونت داشتیم، این شهرک لولهکشی گاز نداشت با اهالی صحبت کردم و به نمایندگی از طرف آنها پیگیر گازرسانی به شهرک شدم، به تمام مسئولان اداره گاز از منطقهای، شهری و استانی نامه نوشتم و با آنها ملاقات کردم تا اینکه سرانجام بعد از نزدیک یک سال گازکشی شهرک انجام شد.
۱۰ سال قبل که در محله تقویه ساکن شدیم با معضل سند نداشتن زمینها روبهرو بودیم که بعد از ۴ سال دوندگی و ملاقات با شهردار، فرماندار و حتی استاندار وقت خراسان، این معضل نیز به لطف خدا حل شد و حالا تمام املاک آن محدوده دارای اسناد تکبرگ و ششدانگ هستند. از سال گذشته هم به عنوان نایب رئیس شورای اجتماعی محله امیریه انجام وظیفه میکنم و با همراهی سایر اعضا تمام همّ و غم خود را برای آسفالت معابر خاکی، افزایش فضای سبز محلی و بالابردن امنیت محلات گذاشتهایم که امیدوارم به ثمر بنشیند.