شهرآرانیوز - «هر کس دل در گرو شاهنامه دارد، اوست که شایسته نام سپند ایرانی است» و نیز: «اگر فردوسی سر برنمی آورد و
شاهنامه را نمیسرود، شاید هم اکنون ما با زبان شیوای پارسی سخن نمیگفتیم.» این سخنان بخشی از اظهار نظر
استاد میرجلال الدین کزازی درباره حکیم توس و اثر فاخر اوست که سالهای متمادی از عمر پربرکت خود را صرف شاهنامهپژوهی و دیگر پژوهشهای مربوط به زبان و ادبیات فارسی کرده و عشقش به فرهنگ ایرانی شهره خاص و عام است، حدود یکصد اثر پژوهشی در این حوزهها تألیف کرده و یکی از شاخصترین آثارش که در ردیف مهمترین آثار شاهنامهپژوهی شناخته میشود، «نامه باستان» است که از کتابهای مرجع برای علاقهمندان حماسه ملی ایران نیز بهشمار میرود.
این استاد و شاعر کرمانشاهی که بهعنوان چهره ماندگار فرهنگ و ادب ایران نیز برگزیده شده است، میگوید: «هر کس خود را ایرانی میداند و به ایرانی بودن خود سرافراز است و در هر سرزمین در پهنه گیتی که میزید، وامدار شاهنامه است.»
در بیستوپنجمین روز اسفند که بهباور برخی پژوهندگان و بر اساس بیتی از حکیم ابوالقاسم فردوسی، «روز پایان سرایش شاهنامه» است، با استاد کزازی به گفتگو نشستهایم تا چندوچون این روز و سندیت علمی آن و نیز پیامدهای بالقوه و بالفعل آن برای فرهنگ امروز ایران را بیشتر بدانیم.
ثبت روز پایان سرایش شاهنامه در گاهشمار فرهنگی ایران بر چه اساسی بوده است و چه اهمیتی برای امروز ما دارد؟
اگر بیست وپنجمین روز از اسفندماه روزی است که شاهنامه در آن پایان گرفته است و در شمار روزهای بسیار ارجمند و خجسته در گاه شمار فرهنگی ایران است، از آنجاست که در بیتی از شاهنامه این نکته آشکارا آورده شده است. در فرجام این نامه نامی و گرامی، هنگامی که استاد داستان اندوهبار یزدگرد و کشتهشدن او در آسیاب مرو را بهپایان میآورد و به همان سان شاهنامه را نیز، گفته است که این داستان به ماه سپندارمذ روز اَرد پایان گرفته است که شاهنامه نیز با آن به پایان میرسد. این از آن اندک تاریخهایی است که در شاهنامه بی چندوچون است. در گاه شماری کهن ایرانی، روزهای سیگانه ماه هر کدام نامی جداگانه داشته اند؛ روز اَرد بیست وپنجمین روز از ماه بوده است.
ارزش روز پایانگرفتن شاهنامه در آن است که در چنین روزی شکوهمندترین و گرامیترین شاهکار ادب ایران که در ادب جهان هم بهبرهان میتوانیم گفت بیمانند است، بهفرجام آمده است. رنج سیساله فردوسی با پایان شاهنامه در این روز بهبار مینشیند و بهسرانجام میرسد. بارها گفته ام و نوشته ام که شاهنامه بسیار فزونتر و فراتر از آن است که تنها دیوانی در کنار دیگر دیوانهای سخن پارسی باشد.
شاهنامه، نامه چیستی و ماندگاری ایران و فرهنگ ایرانی است. شاهنامه، بنیاد ناخودآگاهی تباری ما ایرانیان است. اگر شاهنامه در یکی از باریکترین روزگاران تاریخ ایران سروده نمیشد، به گمان بسیار، ما امروز به زبان پارسی سخن نمیگفتیم و خود را ایرانی نمیدانستیم. پس پایانگرفتن شاهنامه، آغاز ماندگاری ایران است؛ ایران نو در پهنه تاریخ و جهان. کدامین روز میتواند تا بدین پایه ارزشمند، گرامی، والا و ستودنی باشد؟
بر اساس شواهد متنی و علمی، فردوسی پس از سرودن شاهنامه، چند بار آن را ویرایش کرده و در آن دست برده است؛ آیا میتوان تاریخ دقیق این ویرایشها را مشخص کرد؟
زمان این ویرایشها را درست و باریک نمیتوان نشان داد. آنچه بر پایه نشانهها میتوانیم پذیرفت، این است که استاد خود پس از آنکه شاهنامه به پایان رسیده است، گویا بخشها و بیتهایی را در آن دگرگون کرده یا برافزوده یا کاسته است؛ از آن روی که اگر چنین شده باشد، آن برنوشته دگرگون شده برجای نمانده است، نمیتوانیم بیچندوچون در این باره سخن بگوییم، اما بر پایه نشانههایی میتوان گمان برد که بخشهایی اندک از شاهنامه ویراسته استاد توس است. نمیخواهم به این نشانهها بپردازم، اما اگر فردوسی شاهنامه را حتی اندک ویراسته باشد، بی هیچ گمان این ویرایش به سود شاهنامه بوده است، زیرا سراینده خود این دگرگونیها را پدیدآورده است.
اگر بخشهایی را برافزوده، اندیشیده است که افزودن آن بخشها این شاهکار را سودمند میافتد یا اگر بیتهایی را سترده است، آن بیتها در چشم او با بیتهای دیگر در سختگی و ستواری همسنگ و همساز نبوده است. آنچه زیانبار است و دگرگونیهایی است که شاهنامه را آسیب و گزند رسانیده است، آن دگرگونیهایی است که برنویسان در سالیان سپسین در شاهنامه پدید آورده اند.
از آن روی که شاهنامه همواره از زمان پیدایی آن نزد ایرانیان بسیار گرامی بوده است، برنوشتههایی پرشمار از آن برجای مانده است. برنویسان که بسیاری از آنان به متن پایبند نبوده اند، شاهنامه را زیان رسانیده اند، زیرا به هر روی شاهنامه سرودهای بوده است که در زبان روزگار فردوسی درپیوسته آمده بوده است. گاهی برنویسان کوشیدهاند که زبان شاهنامه را با زبان روز، همساز و هماهنگ بگردانند یا بیتی یا واژهای را که به درستی نمیتوانسته اند خواند، آن را گمان زده اند و گمان زده خویش را نوشتهاند. از همین روست که یکی از دشواریها و تنگناها در ویرایش شاهنامه، پیراستن آن از این دگرگونکردهها و برافزوده هاست.
درباره تاریخ سرایش و ویرایش شاهنامه چه بیتهایی در متن حماسه ملی ایران وجود دارد که میتواند سندی برای ثبت این مناسبتها باشد؟
همان بیتی که در پایان داستان مرگ یزدگرد آمده است، آشکار میدارد که در این زمان، شاهنامه سروده شده است و حتی تاریخ را هم استاد به دست داده و گفته است:
به پای آمد این قصهی یزدگرد
به ماه سپندازمذ روز ارد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار
به نام جهان داور کردگار
درست است که تاریخ هم داده شده است، اما ما همواره در این گونه کندوکاوها میباید این نکته ناگزیر بنیادین را پیش چشم داشته باشیم و بدان بیندیشیم که در جهان آفرینش هنری هستیم؛ در جهان پندار. برترین ویژگی اثر ادبی مانند هر آفریده هنری دیگر، این است که سخن در آن، حتی سخن فردوسی که به روشنی روز و روانی رود میماند، سخنی است که با پندار در پیوند است، نه با اندیشه. زبان این آثار از دل برمی خیزد، پندارینه است.
زبان و شیوه سخنگفتن دانشورانه نیست که بهیکبارگی بی چند وچون باشد و بتوان بر آن بنیاد کرد. اگر گفته است که در سال ۴۰۰ سروده شده است، این شمار میتواند شماری به زبان امروزیان باشد؛ شماری که در آن از خردهها چشم پوشیده شده است. برای اینکه ما حتی این تاریخها را که در شاهنامه از آنها سخن رفته است، بهشیوهای گمان زدای دریابیم، نیاز به نشانههایی دیگر در شاهنامه است؛ در خود یا بیرون از آن؛ تا بتوانیم برای نمونه به این پرسش پاسخ بدهیم که آیا خواست فردوسی بهدرستی از این شمار، همان است که گفته یا خواسته است که شمار بی فزود و کاست را به کار ببرد. برای نمونه شاید در سال ۳۹۵، ۳۹۷ یا ۳۹۸ شاهنامه پایان گرفته باشد، اما استاد از آن خردهها چشم پوشیده و گفته است در سال ۴۰۰؛ آن فزونی و کاستی را به کناری نهاده است.
ویرایشهای چندگانه فردوسی آیا کار تصحیح شاهنامه را سخت نکرده است؟
کهنترین برنوشتهای که از شاهنامه در دست است، چندین سال پس از درگذشت فردوسی است. دشواری کار هم در اینجاست. از دید من کاراترین و گمان زدایترین شیوه در ویرایش شاهنامه و هر شاهکار دیگر ادبی، ویرایش دانشورانه و سخن سنجانه است. میتوان از شیوههای دیگر هم یاری جست، اما سخن بازپسین را این شیوه در ویرایش سرانجام خواهد گفت، زیرا این شیوه است که بر خرد، اندیشه، دانش و برهان پایه میگیرد. برنوشتهای میتواند کهنترین باشد، اما برنویس آن کم دانش یا ناپایبند باشد؛ این برنوشته از دید زمان کهنترین است، اما از دیدگاههای دیگر برنوشتهای است که بر آن نمیتوان بنیاد کرد. یا شاید برنوشتهای از دید زمان برنویسی نو باشد، اما بر بنیاد برنوشتهای بهآیین و کهن، برنویس آن را نوشته باشد؛ ارزش این برنوشته بسیار بیش از آن برنوشته کهنتر است. در «نامه باستان» من کوشیده ام که این روش را در ویرایش شاهنامه به کار بگیرم.