فرمند | شهرآرانیوز - زادروز حضرت اباالفضل (ع) روز جانباز خوانده شده است و به نظر میرسد نام گذاری بامسمایی است. بزرگ جانباز تاریخ، چنان حماسهای آفرید که روایتش برای مخاطب بیگانه با تاریخ اسلام، شائبه اسطوره سازی و قصه پردازی میتواند ایجاد کند. پهلوان خاندان علی (ع) دست از پی دست و جان از پی سلامت، فدای امامش میکند و ماجرایی باشکوه در تاریخ بشریت رقم میزند که به مثابه والاترین سرمشق جان باختن برای عاشقان میدرخشد.
اما این واقعه انسانی و حماسههایی که به پیروی از آن در روزگار ما خلق شد، در ادبیات ایران چه بازتابی داشته است؟ شعر آیینی ایران از این نظر پرجنب وجوش بوده و سرودههای بسیاری به نام حضرت اباالفضل العباس (ع) و جانبازان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آفریده شده است. در داستان نیز کارهایی صورت گرفته است که در ادامه قصد داریم نمونههایی از آن را معرفی کنیم.
سقای آب و ادب
سیمای اولِ جانباز بزرگ عالم
رمان «سقای آب و ادب» یکی از کتابهای شناخته شده سالهای گذشته است که به شخصیت و زندگی سقای شهید کربلا، حضرت عباس (ع)، توجه کرده است. سیدمهدی شجاعی، نویسنده معروف داستانهای اهل بیت (ع)، این رمان را در ۱۰ فصل به نگارش درآورده است: عباس علی؛ عباس ام البنین؛ عباس عباس؛ عباس سکینه؛ عباس مواسات؛ عباس زینب؛ عباس ادب؛ عباس حسین؛ عباس فرشتگان؛ عباس فاطمه. چنان که از نام فصلهای کتاب برمی آید، نویسنده کوشیده است شخصیت علمدار کربلا را از زوایای گوناگون به خواننده نشان دهد. او با تکیه بر مستندات تاریخی، دریافت خود را از سیمای تابناک برادر امام حسین (ع) عرضه میکند، اما از آنجا که ابزارش ادبیات است، خود را به واقعه نگاری محدود نمیکند.
فصل نهم رمان که داستان از زبان فرشتگان روایت میشود، نمودی از رویکرد داستان نویسانه شجاعی است: «پیش از آنکه راوی این داستان قدم به فصل پایان بگذارد، ما فرشتگان، فرشتگان هفت آسمان، بر خود فرض میشماریم که پا به میدان بگذاریم و پرده از رخسار حضرت ابوالفضائل برداریم؛ و ناگفته پیداست که این نه بدان معناست که ما قادریم پرده از اسرار حضرت ابوالفضائل برداریم. چراکه رخسار، جلوهای از جلوات حضور عیان است و اسرار، جنس و جوهری از علوم در پرده و معارف پنهان؛ و فاصله میان این دو، فاصله میان زمین است تا آسمان.»
کتاب «سقای آب و ادب» را انتشارات کتاب نیستان در ۱۸۴ صفحه چاپ کرده است.
اشکانه
عاشقانهای برای جوانها از نویسنده کودک و نوجوان
ابراهیم حسن بیگی که بیشتر با داستان هایش برای کودکان و نوجوانان شناخته میشود، در رمان «اشکانه» سراغ موضوعی عاشقانه رفته و مخاطب بزرگ سال یا به قول ناشر، جوان را هدف گرفته است. او این بار از عشقی مینویسد که اگرچه ریشه زمینی دارد، جلوههایی فراتر از احساسی صرفا زمینی را منعکس میکند. اشکانه دختری است که مغزهای حسابگر و استدلالی را غافل گیر میکند. او با عاشق سابق خود، حسین، ازدواج میکند که حالا نخاعی قطع شده را از جنگ به یادگار دارد.
عشق و ایثار این زن و مشکلاتی که برای قهرمانان داستان دردسرساز میشود، محور رمانی را شکل داده که در آن فقط به عشق پرداخته نشده است. حسن بیگی در نقل قصه «اشکانه» و همسر جانبازش، ضمن یادآوری مصائب زنان و خانواده جانبازان، تصاویری از مشکلات جامعه ایران پس از جنگ را نمایش میدهد و از آنهایی میگوید که به آرمانهای دیروزشان پشت کرده و گرفتار دنیا شده اند. خواننده این اثر، در کنار قهرمانان ایرانی آن، با رنج و دغدغههای گروهبانی عراقی هم آشنا میشود که یکی از لشکر دشمن بوده است.
این رمان را انتشارات قدیانی در ۲۱۵ صفحه منتشر کرده است.
سهم من از عاشقی
درددلهای جانباز اصفهانی با مردم کشورش
ادبیات داستانی فقط داستان و رمان نیست؛ بخشی از این گستره را خاطره نگاریها تشکیل میدهند که از قضا در حوزه ادبیات دفاع مقدس، تعدادشان کم نیست. «سهم من از عاشقی» خاطرات خودنوشت رمضانعلی کاوسی را در بر میگیرد که از جانبازان قطع نخاعی استان اصفهان است. رزمندهای که کم توانی دستها و صندلی چرخ دار از پس اراده آهنینش برنیامده اند و مانع از نگارش این کتاب نشده اند.
سرنوشت، مسیری برای کاوسی رقم میزند تا به جای معلمی کردن تحت لوای آموزش وپرورش، راهی جبهه شود و آموختن درس مردانگی را پیشه کند. او در شهریورماه ۶۱ راهی جبهه میشود و تا نزدیکیهای شهادت نیز پیش میرود، اما در عملیات محرم، ترکش خمپاره گردنش را آماج قرار میدهد و باقی عمرش او را روی صندلی چرخ دار مینشاند. آن طور که خود نویسنده میگوید، ۹۰ هزار واژه «سهم من از عاشقی» فقط با انگشت سبابه دست چپش تایپ شده است و از گفتههای او چنین برمی آید که قدم گذاشتنش در این ماراتن جان کاه، با هدف آگاهی بخشی به هم وطنان صورت گرفته است. او تأکید میکند که جنگ برای شماری از رزمندگان در سال ۶۷ تمام نشده و مشکلات سرکردن باقی عمر روی تخت یا صندلی چرخ دار رهایشان نکرده است. در بخشی از کتاب آمده است: «بدون ذرهای حرکت به تخت چسبیده بودم. من به مانند زندانیای بودم که نمیتواند از زندانی که درِ آن هم باز است، فرار کند.
نمیخواستم با واقعیت موجود کنار بیایم. دوست داشتم فریاد بزنم و به همه بدوبیراه بگویم. احساس میکردم روحم تحمل این جسم بی حرکت را ندارد. به خاطر وضعیت پیش آمده، زیر لب شِکوه را آغاز کردم و به خدا گفتم: خدایا، میخوای با من چی کار کنی؟ من حوصله ندارم ۳ ماه روی تخت بیمارستان بخوابم. میخوام زودتر خوب بشم برم خونه مون. میخوام دوباره برم جبهه. چرا از میان این همه رزمنده زخمی، فقط من یکی باید این جوری باشم؟ این چه جور مجروح شدنیه که دست و پام سالمه، اما نمیتونم حرکتشون بدم؟»
«سهم من از عاشقی» به کوشش انتشارات سوره مهر در ۳۰۶ صفحه راهی بازار کتاب شده است.