در میان همه رجزهای قهرمانان کربلا، من دچار آن رجزی هستم که از خویش نامی در میان ندارد و هرچه هست، حسین است، حسین در شکوه این کلمات؛ امیر حسین و نعم الامیر. حق هم همین است و فتوای عشق نیز هم. عاشق باید که جز معشوق نامی نداشته باشد. چنان که در کربلا هرچه بود و هرچه هست و هرچه خواهد بود، حسین است، علیه السلام.
دومین نامی که مرا دچار خویش دارد این ترکیب عجیب، رازآلود و البته عظیم " شهید گمنام" است. راستی بلند اوازهتر از شهید مگر میتوان نامی یافت که غربت چشیدگان و به قربت رسیدگان را گمنام بدانیم. آنان از خویش گم شدند و در شکوه حضرت شاهد به مانایی رسیدند.
سومین مفهومی که دچارم میکند همین نام گذاری سربازان امنیت وطن است که امام روح الله به انفاس قدسی، تقدیس شان فرمود و به نام پر عظمت " سربازان گمنام امام زمان" جاودانگی شان بخشید و صراط مستقیم شان را چراغان کرد.
اینان، از خود حتی نامی بر خویش ندارند و تولایشان بدان درجه است که خود را با مولای عالم و آدم، حضرت صاحب الامر (عج) تعریف میکنند. بشکوه تعریفی است و باز البته، تکلیف آورترین تعریف. سخت و دشوار هم هست، چون در زندگی شخصی و حرفهای خوو باید به قاعدهای زیست و به نوعی رفتار کنند که هرکس در مواجهه با آنان یاد امام زمان بیفتد و مومنانهتر از پیش دعای فرج بخواند.
کوچکترین خطا از اینان، گناهی کبیره شمرده میشود و حتی اگر کار خوب را " خوب" انجام ندهند هم مورد سئوال قرار خواهند گرفت به قاعده" حسنات الابرار سیئات المقربین". شانی چنین را اجری عظیم است ان شاالله. دعای دستهای به آسمان برخاسته ما، قوت روز افزون دست و بازوی آنان است که مثل دست وبازوی رزمندگان دفاع مقدس، بوسیدنی است. این بوسه هم فخر آفرین و سند افتخار است برای کسانی که امام زمان را باور دارند و سربارانش را در صراط مستقیم او میخواهند...