هرچه فکر میکنم، متوجه نمیشوم اینهمه دعواهای داخلی در مجموعه دولت که به بیرون درز میکند، با چه هدف و نیتی است. اینهمه آدم عاقل و بالغ که هرکدامشان دستکم ۴ دهه فرصت آزمون و خطا داشتهاند تا با سر کچل ما استاد شوند و سیاستمدار نام بگیرند، هنوز متوجه نیستند که این نزاعهای کودکانه بهجز آنکه عرض خود را ببرند، حاصل دیگری در پی نخواهد داشت؟ اگر آنقدر از مرحله پرتاند که گمان میکنند با این جنگوجدلها در دولت بعدی جا خواهند داشت که باید گفت: زهی خیال باطل! آنهایی که قرار است جای شما بیایند، اینقدر میفهمند که آنکه به برکشندگان خود وفا نکرد، به آنها نیز وفا نخواهد کرد.
اگر هم نیت خیر دارند و فکر میکنند حقیقت را نباید فدای مصلحت کنند، دست از سیاستپیشگی بشویند و عطای دولتمردی را به لقایش ببخشند و بروند در قامت یک روزنامهنگار مستقل دست به افشاگری بزنند و تاوانش را هم بدهند. نمیشود هم ادای ارنستو چهگوارا را درآورد و هم از مواهب دنیوی قدرت استفاده کرد. بهقول شاعر:
یا نام سکندری رها کن
یا رسم سکندری بهپا کن
اگر هم فکر میکنند در این اوضاع نابهسامان میتوانند زرنگی کنند و حساب خودشان را از دیگران جدا کنند تا مردم به آنها نمره قبولی بدهند، بازهم سخت در اشتباهاند. مردم دیگر حساب هیچکس را از دیگری جدا نمیکنند. مردم همه را به یک چشم میبینند. حتی آنهایی هم که فکر میکنند منتقد دولت کنونیاند و هرچه مخالفتشان را پررنگتر کنند، در نزد مردم عزیزتر خواهند شد، سرنا را از سر گشادش میزنند؛ چه رسد به آنهایی که تا دیروز رفیق گرمابه و گلستان دولت کنونی بودهاند و حالا تازه یادشان افتاده است روز حساب نزدیک است.
نهخیر جانم! اگر رفیق روز خوش این دولت بودهاید، باید رفیق روزهای تنگش هم باشید. دستکم حیا و فروتنی بهخرج دهید و سکوت کنید تا کمتر بازخواست شوید. یکدرصد هم نمیتوانم احتمال دهم در پس این مخالفخوانیهای رادیکال نوظهور صدق و صفایی وجود داشته باشد. بااینحال، از آنجایی که فرض محال، محال نیست، فرض را بر این میگیریم که این دوستان از سر صدق و صفا به چنین مخالفخوانیها و افشاگریهایی دست میزنند.
آیا نباید برای این حرفها و دعاوی مخاطبی هم وجود داشته باشد؟ بالأخره باید کسی هم یافت شود که این حرفها را باور کند یا نه؟ اگر به شما گفتهاند که کسی یا کسانی پیدا شدهاند که این حرفها را باور کردهاند، بدانید به شما دروغ گفتهاند. اینطرفها هیچکس به شما اعتماد ندارد.