در هیچ دورهای بهیاد ندارم که اینهمه اجماع بر سر گفتوگو شکل گرفته باشد. اگرچه یکی از شعارهای بنیادین انقلاب آزادی بود و قرار بر این بود که هر کس با هر سلیقه و عقیدهای در بیان آنچه بدان معتقد است هیچ گرفتوگیری نداشته باشد، اما هیچگاه گفتوگو به گفتمانی فراگیر بدل نشد و نهتنها چنین نشد، بلکه گاه کسی که دم از گفتوگو میزد، آماج تمسخر و تحقیر میشد. البته بودند معدود کسانی که به این امر خیر احترام میگذاشتند و همواره در پی آن بودند که بهجای دامنزدن به دوقطبیهای ویرانگر و مضحک، راه گفتوگو را در پیش بگیرند، اما همانطور که گفتم، هیچگاه گفتوگو با اینهمه اقبالعمومی روبهرو نبوده است.
اینک هم که میگویم اقبالعمومی، منظورم این نیست که همه گروهها و مراجع فکری و سیاسی و روشنفکری از این کار استقبال میکنند؛ خیر! هنوز هم این شیوه مسالمتآمیز دشمنان خاص خود را دارد و هستند کسانی که گفتوگو را آغاز انحراف میدانند و بهصراحت میگویند همینکه شما حاضر میشوید با مخالف خود تن به گفتوگو بدهید یعنی از ارزشهای ناب و اصیل خود کوتاه آمدهاید و ما نهتنها حاضر نیستیم با هیچیک از مخالفان خود سر یکمیز بنشینیم و وقت گرانبهای خود را هدر دهیم بلکه تا رسیدن به خواستههای خود لحظهای «آروم نمیگیگیریم!»
هرچند ممکن است این بندگانخدا نیز چند صباحی دیگر به زمره مدافعان گفتوگو بپیوندند، اما دستبهنقد و تا اطلاع ثانوی نمیتوان این عزیزان را در شمار مدافعان گفتوگو تعریف کرد. برای رفع هرگونه سوءتفاهم عرض میکنم دشمنان گفتوگو فقط به یک گروه خاص با ظاهری متحدالشکل محدود نمیشوند. در آنسو هم هستند عدهای که دعوی روشنفکری دارند، اما چنان تعصبی در حق آرا و خواستههای خود میورزند که هر کسی را گمان برند همانند آنها نمیاندیشد بهتیغ تهمت و پروندهسازی مینوازند و در مقام مفتشهای فرهنگی و سیاسی هیچ سخنی را بهغیر از سخنان دلخواه خود حاضر نیستند بشنوند. با آنها نیز اینک کاری نداریم.
در اینجا بهطور مشخص به کسانی اشاره دارم که این روزها و شبها سخت در تکاپو افتادهاند تا مجالی فراهم آورند برای شنیدن سخن دیگران؛ آن هم نه بهقصد پیشبرد اهداف گروه جناحی خاص، بلکه بهقول دکتر نعمتا... فاضلی، برای نجات ایران. دیدم که مهدی نصیری در پاسخ به منتقدان رادیکالش که میگفتند: «چرا در برابر احمدینژاد فقط لبخند میزدی و موضع تند و صریح نمیگرفتی؟» گفته است: «من فقط میخواهم باب گفتوگو با افراد مختلف باز شود و دیگران عقایدشان را مطرح کنند!» و باز در پاسخ به دیگری که گفته بود: «این گفتهها به چه منظوری انجام میشود؟» گفته بود: «گفتوگو برای گفتوگو!»
اینجا درباره شخص مهدی نصیری حرف نمیزنیم و چیزی را قضاوت نمیکنیم، اما نمیتوان از کنار این سخن او که نیاز مبرم جامعه امروز ما شنیدن است، بهسادگی گذشت. بزرگترین مصیبت ما در سالهای گذشته این بوده است که میخواستهایم متکلموحده باشیم. هر جا هم که کم میآوردیم و حاضر نبودیم سخن طرف مقابل را بشنویم، سخن خواجهشیراز را مستمسک قرار میدادیم و میگفتیم: «گفتوگو آیین درویشی نبود!» اتفاقا امروزهروز اگر درویشی حقیقی یک آیین داشته باشد، همین گفتوگوست و آنکه حاضر نیست تن به گفتوگو بدهد، خودکامهای است که اگر قدرت و فرصت پیدا کند، جهانی را بهآشوب خواهد کشید. اگر عمری باقی باشد، دراینباره باز هم سخن خواهم گفت.