خسرو فرمند | شهرآرانیوز - تماشای حدود دو ساعت و نیم فیلم، آن هم کاری که قهرمان آن آدمی وارفته و عاشق لمیدن و خوابیدن روی کاناپه اش است و اتفاق هیجان آوری را رقم نمیزند، ساده نیست. همان طور که خواندن رمانی کلاسیک با حجم بالای هشتصد صفحه دشوار و شاید در نگاه اول، کسالت بار است، اما اگر ذائقهای بری از گرایش به فیلمهای پرحادثه – شبیه آنچه در سینمای پرکنش هالیوود دیده میشود – داشته باشید و از سوی دیگر، خواندن رمانهای کُند، اما ژرف کلاسیک را به آثار پرماجرا ترجیح میدهید، دیدن و خواندن فیلم و رمان «آبلوموف» پیشنهادی است که ردخور ندارد. مهمترین رمانِ ایوان گُنچاروف (۱۸۱۲ - ۱۸۹۱)، نویسنده سرشناس سده نوزدهم روسیه، همین اثر است و اقتباس سینمایی نیکیتا میخالکوف، کارگردان مطرح روس، از آن هم دیدنیتر است.
ایلیا ایلیچ آبلوموف (اولگ تاباکوف) مرد سی و چندسالهای است که همراه با نوکر پیرش زاخار (آندری پوپوف) در آپارتمانی اجارهای در پترزبورگ زندگی میکند. او به طبقهای از ملاکان و نجیب زادگان تراز دوم تعلق دارد و مبالغی را بابت محصولات زمینهای کشاورزی خود - واقع در روستای زادبومش - دریافت میکند. آبلوموف انسانی نازپرورده است که هرگز طعم فقر و گرسنگی را نچشیده و حالا شخصیتی تن آسا دارد که شغل دولتی اش را رها کرده و بیش از هر چیز میخواهد بخوابد. انفعال و خمودگی و تنبلی او به اندازهای است که فشار صاحبخانه برای خالی کردن آپارتمان هم تحرک چندانی در او برنمی انگیزد. حتی تلاش دوست بااراده اش آندری شتولتس (یوری بوگاتیریوف) نیز برای انگیزه و جنبش بخشیدن به این قهرمان منفعل اثری مانا بر او ندارد.

به عکس، شتولتس همبازی کودکی و رفیق صمیمی او مردی خودساخته و موفق است که پدر آلمانی و بی احساسش او را به تنهایی راهی ساختن زندگیای مرفه کرده است. او آبلوموف را با خود به قرارهای بازرگانی اش میبرد و در این میان با دختری به نام الگا (یِلِنا سولووی) آشنا میکند. سپس برای مدتی راهی سفری اروپایی میشود و از الگا میخواهد که اجازه ندهد آبلوموف به خمودگی گذشته خود برگردد. این بار عشقی شورانگیز بین مرد تنبل و دختر حساس شکل میگیرد که میتواند زندگی قهرمان را بیش از پیش متحول سازد و زیستی دلخواه و آرمانی برایش تحقق بخشد، اما آبلوموف اعتماد به نفس لازم را ندارد و از این فرصت بهره نمیگیرد تا در ادامه با بیوه صاحبخانه پیمان زندگی مشترک ببندد...
گوشه گیری و تن آسایی آبلوموف ممکن بود برای مخاطب فیلم دافعه ایجاد کند، اما ما مخاطبان او را دوست داریم. او لوس و تن پرور بار آمده، ولی به نظر میرسد خودش هم دل خوشی از این زندگی بی معنا ندارد. قهرمان پاک طینت ما با وجود انزوا، رابطه عاطفی چشمگیری با دوستان دارد و با فرزندخوانده هایش به اندازه فرزند خود مهربان است، البته این مرد خوش قلب هر جا احتمال ورود رقیبی به اتفاق عاشقانه روزگارش را میدهد، سرخورده پا پس میکشد.
او اگرچه سیمای بدی ندارد، خود را در برابر جذابیت و نفوذ شتولتس در برابر آدمها هیچ مییابد و سرانجام به همین رفیق و رقیب دوست داشتنی، میدان عشق را وامی گذارد. فیلم فلاش بکهایی به کودکی آبلوموف دارد که با ضرباهنگی آرام و شاعرانه، وابستگی شدید او را به مادرِ ازدست داده اش به نمایش میگذارد. زنی که آغوش مادرانه او زیباترین لحظههای زندگی آدم اصلی داستان را رقم میزند. فیلم «آبلوموف» که نام اصلی آن «چند روز از زندگی ا. ا. آبلوموف» است، به شیوه روایت رمان، یک راوی دارد که هر از گاهی صدایش را میشنویم و توضیحات بایستهای به سیاق رمانهای قرن نوزدهمی درباره شخصیتها و رویدادها ارائه میدهد.

همچنین بد نیست اشاره کنیم میخالکوف همانند بسیاری از کارگردانان سینمای اقتباسی، ناچار شده است در فرایند تبدیل متن به تصویر، بخشهایی از رمان را نادیده بگیرد یا تنها با گزارش راوی از کنار آن بگذرد؛ مان
ند زندگی زناشویی آبلوموف و آگافیا که حضوری محو لابه لای بیان چند جمله راوی پیدا میکند.
رمان «آبلوموف» یک اثر واقع گرا با ویژگیهای روان شناسانه است که چنان جایگاهی در ادبیات یافت که در پی آن تعبیر «آبلومویسم» پدید آمد؛ واژهای که به قول سروش حبیبی – مترجم رمان به زبان فارسی- «برای بیان ویژگیهای روانی شخصیتی مبتلا به بی دردی درمان ناپذیر و بی ارادگی و ضعف نفس» به کار میرود.
اگر دوستدار رمانهای کلاسیک به ویژه ادبیات روسیه و پیگیر سینمای اقتباسی هستید، تماشا و مطالعه «آبلوموف» را از دست ندهید.
*در نگارش این مطلب، به جز فیلم یادشده (ساخته سال ۱۹۸۰)، از کتابهای «آبلوموف» (ایوان گنچاروف؛ برگردانِ سروش حبیبی؛ انتشارات فرهنگ معاصر؛ چاپ سوم، ۱۳۹۰) و «راهنمای فیلم روزنه» (بهزاد رحیمیان؛ جلد دوم؛ انتشارات روزنه کار؛ چاپ دوم، بهار ۱۳۸۳) سود برده شده است.