به گزارش شهرآرانیوز؛ برابر تقویمهای تاریخی ۱۱ اردیبهشت ۱۲۵ سال پیش؛ یعنی روزی مثل همین روزها که هوا از مدد اردیبهشت، بهشت و احوال روزگار خوش است، سلطان قاجاری دارد خودش را برای جشن پنجاهمین سال صاحبقرانیاش آماده میکند، کاغذ دعوت سوگلیها را مینویسد و به خیل شاهزادگان بیشمار دربارش، خلعتی عطا میکنند.
دریغ از اینکه تقدیر میتازد تا تاج از سرِ ناصرِ تاجدار بیندازد و او را حواله به تاریخ دهد. تاریخپژوهان پایان دادن به ظلم را مهمترین انگیزه میرزارضا برای قتل ناصرالدینشاه میدانند؛ البته او خود نیز در بخشی از اعترافاتش که بعدها با عنوان سند استنطاق میرزارضای کرمانی در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» به چاپ رسیده، این موضوع را بیان کرده است. میرزای کرمانی که پس از این رویداد «شاهشکار» لقب میگیرد و کارشناسان، پروژه او برای قتل شاه قاجاری را مدرنترین ترور در تاریخ ایران تا آن زمان مینامند، شاگرد و دستپرورده جمالالدین اسدآبادی بوده است و تحتتأثیر افکار او دست به این کار میزند.
ماجرا از این قرار است که میرزا سر یک معامله اقتصادی با حاکم کرمان درگیر میشود و برای دادخواهی و طرح شکایت به تهران میآید، اما در ادامه، مورد آزار نایبالسلطنه کامرانمیرزا قرار میگیرد. از نوکران او کتک میخورد و گرفتار حبس میشود. رضای کرمانی پس از آزادی بیدرنگ به بازار میرود و یک پنجلول روسی میخرد تا فشنگش را در سینه کامرانمیرزا خالی کند، ولی بعد تصمیم میگیرد درخت ظلمی را که سایه تاریکش بر سر ایران افتاده است، از ریشه قطع کند. این میشود که ناصرالدینشاه را در آستانه پنجاهمین سال سلطنتش به قتل میرساند و خود نیز اعدام میشود.
او پیش از اعدام، وصیت میکند این بیت شعر را که شب قبلش سروده بود، روی قبرش بنویسند: «محب آلمحمد، غلام هشت و چهار/ فدایی مردم ایران، رضای شاهشکار.» پیکر او را پس از آنکه ۲ روز بر دار بود، پایین میکشند و در گورستان حسنآباد تهران به خاک میسپارند.
در میان اسناد آستان قدس رضوی، سندهای بسیاری با نام ناصرالدینشاه وجود دارد. او که تنها شاه قاجاریِ سفرکرده به مشهد است، در آمد و شدهایش که یکی در سال ۱۲۷۴ و دیگری ١٣٠٠هجریقمری انجام شده، اتفاقهای بسیاری را در ارض اقدس رقم زده است که توسعه دارالشفای حضرتی، منع استعمال تریاک، توسعه صحنها و ایجاد قراولخانههای مشهد از جمله آنهاست. از موارد خواندنی دیگر درباره سلطان صاحبقران قاجاری، تلگرافهای متعددی است که برای او از اوضاع مشهد مخابره میشود.
در دو تلگراف که به کوشش «فاطمه قاضیها» بررسی و در کتاب «خاطرات ناصرالدینشاه» منتشر شده، جناب تاجدار از «علیقلیخانمخبرالدوله» دو تلگراف دریافت میکند که وی در آن از کشف معدن طلا در شاندیزمشهد خبر میدهد.
ماجرا از این قرار است که سال ۱۲۹۵ قمری، وقتی ناصرتاجدار در راهِ بازگشت از سفر دوم خود به فرنگ است در میانه راه انزلی به تهران دو تلگراف پیاپی دریافت میکند که آجودان مخصوصش آن را به دست جنابشان میرساند. در این نامهها.
امین معادن به مخبرالدوله خبر میدهد که در کوهی نزدیکی شاندیز طلا پیدا کردهاند. متن نخست این تلگراف چنین است:
«از طهران به رشت، خدمت جناب آقای آجودان مخصوص: قدری تأخیر در جواب به علت این است که طفلی دارم به شدت ناخوش است، مشغول کار او هستم. ماحصل تلگرافهای امین معادن این است که در کوه شاندیز، شش فرسخی مشهد دو معدن کوارس [کوارتز]طلادار به فاصله هزار ذرع پیدا کرده، دادم او یک چارک از آن سنگها به دامغان نزد حاجی علی اکبر آورده که در میان آن سنگها ذرات طلا دارد و قدری از آنها را به توسط چاپار روانه دارالخلافه کرده است. امروز چاپار وارد میشود و خودش در دامغان منتظر حکم و فرمایش است. معلوم است هرطور مقرر شود اطاعت خواهد کرد.
معدنچی تا یک ماه قبل در کوه زر بود، چاه میکند، میخواست سه ماه آنجا بماند، نگذاشتم و گفتم شما مأمور گردش هستید نه توقف، بروید سایر نقاط را بگردید، از آنجا رفت به چشمه علی و از آنجا به شاهرود و بسطام و الان در قریه تاش نزدیک قزلق است و خیال تجن و ... دارد، احتیاطا گفتم در آنجا باشد، چون تلگرافخانه دارد، اگر فرمایشی باشد به او خبر بدهم. معدن ذغالسنگ و سرب و مس و آهن و گوگرد و زاج در آن صفحات بسیار دیده است، خیلی تعریف میکند، حال هرطور امر و مقرر شود فورا اطاعت میشود. حاجی علی اکبر هم در دامغان است، اگر باید بیاید تهران احضار شود و اگر باید برود مشهد و از آن کوه، سنگ مجدد و زیاد بیاورد به نظر چاکر آستان بهتر مینماید. خلاصه امر امر همایون اعلی است. مخبر الدوله. ۲۶ شهر رجب، سنه ۱۲۹۵»
متن سیاهه شده در تلگراف دوم هم به این شرح است: «از طهران به منجیل، خدمت جناب آقای آجودان مخصوص، دام اجلاله: تلگراف جنابعالی روز حرکت از رشت زیارت شد. تلگراف کردم که یک چهار یک سنگ طلا را حاجیعلیاکبر معجلا بفرستد و خودش هم عازم زیارت رکاب مبارک گردد. دختر کوچک من گلو درد گرفت و دیروز صبح فوت شد. علیالحساب او و من هر دو آسوده شدیم. مخبر الدوله، ۲۹ شهر رجب المرجب۱۲۹۵»