خسرو فرمند | شهرآرانیوز - کمترین خاصیت رمانها و فیلمهای زندگینامهای، آشنا ساختن مخاطب با شخصیتها (بهویژه مشاهیر) است. امری که به خودی خود جذاب است. حال اگر این شخصیتی که سوژه نویسنده و فیلمساز شده، هنرمندی تنها و عجیب و غریب و در عین حال نیکوخصال باشد، جذابیت دنبال کردن سرگذشتش از طریق اثری هنری (رمان یا فیلم) دوچندان خواهد شد. فیلم دیدنی و تحسین برانگیز «شور زندگی» (۱۹۵۶) ساخته وینسنت مینهلی، چنین شخصیتی را موضوع خود قرار داده است؛ ونسان ونگوگ، نقاش تأثیرگذار هلندی (۱۸۹۰ - ۱۸۵۳). این اثر بهیادماندنی سینمای هالیوود – که بر خلاف روال مرسوم استودیوهای آن بیشتر فیلمی روشنفکرانه است تا تجاری – اقتباسی است از یک رمان سرگذشتنامهای به همین نام.
«شور زندگی» برشی است از زندگی کوتاه ونگوگ (با ایفای نقش شایسته کِرْک داگلاس) که از اعزام او در کسوت مبلغ مذهبی به ناحیهای فقیرنشین در بلژیک آغاز میشود و با مرگ او در حوالی پاریس به پایان میرسد. این هنرمند مطرح سده نوزدهم میلادی، کشیشزادهای است که خانوادهای مرفه دارد. او از فن بیان مناسبی برخوردار نیست و از همینرو، به سختی میتواند برای تبلیغ مذهب، نظر مساعد شورای مربوط را جلب کند. مردمانی که او برای ارشادشان نزد آنها میرود، بیشتر معدنچی و تهیدست و رنجکشیدهاند.
ونگوگ درمییابد برای درک این انسانها و تأثیرگذاری بر ایشان، باید همچون آنها زندگیای سخت و محقرانه داشته باشد، بنابراین، با کارگران به معدن میرود، چشم بر امکانات شغلی خود میپوشد و وسایلش را به فقرا میبخشد. زیست درویشانه او با اعتراض مافوقهایی روبهرو میشود که او را به این ناحیه فرستادهاند. ونسان، جوان دینداری است، اما لباس ریا را برنمیتابد و در واکنشی تند به منش ریاکارانه آنها انتقاد میکند. در ادامه، برادر کوچکترش تئو (جیمز دونالد) که در کار فروش تابلوهای هنری است، او را به روستایشان در مرز بلژیک و نزد خانواده برمیگرداند. روح ناآرام و سر سودایی ونسان نمیتواند با خانواده پدری کنار بیاید و از سویی او به کِی (جانت اِستِرک) زنی از خویشاوندانش دل میبندد که بهتازگی بیوه شده است. کِی او را از خود میراند و ونگوگ راهی شهر لاهه میشود.
در آنجا به زنی بیمار و فقیر به نام کریستین (پامِلا براون) و کودکش پناه میدهد. او طی این جابهجاییها از طراحیها و نقاشیهای خامدستانه خود غافل نیست و بخش عمده وقتش صرف هنرش میشود. نقاش جوان از پشتیبانی مالی برادرش تئو نیز برخوردار است. بااینحال، زندگی بینظمش و مشکلات مالی و سر و کله زدن با صاحبخانه و طلبکار او را میآزارد. ونسان از سوی دیگر با رنج تنهایی و درک نشدن روبهرو است. کسی حال پریشانش را درنمییابد و حتی وقتی به یاری برادرش با پل گوگن (آنتونی کویین) نقاش مطرح مدتی همخانه میشود، حال خوب برای او دوام پیدا نمیکند. همراهی و دوستی گوگن او را خوشحال میکند؛ اما با وجود همسانیهایی، چون تنهایی و دیوانگیهای خاص هر دو، این رفاقت ادامهدار نیست.
برای گوگن که زندگی سختی را از سرگذرانده، کشیدن نقش کارگران معدن و کشاورزان جذابیتی ندارد. آنها نقاشانی پسادریافتگر (پستامپرسیونیست) هستند که هر یک عالم خاص خود را دارد. ونسان از محیط پیرامونش تأثیر میپذیرد و پل به تخیلش بهای بیشتری میدهد. طی یک مشاجره لفظی، پل برای اینکه خشونتش کار دستشان ندهد خانه را ترک میکند. وقتی برمیگردد تا وسایلش را جمع و دوستش را ترک کند، ونسان را در بستر بیماری مییابد، در حالی که در یک حمله عصبی یک گوش خود را بریده است. کار قهرمان فیلم به تیمارستان میکشد و بعد از ترخیص نیز سرنوشت غمانگیزی در انتظار اوست...
ونسان ونگوگ هنرمندی است که مرز جنون و نبوغ در او ناپیداست. استعدادی ناب دارد که به جز برادر مهربانش، در آغاز توجه شخص خشن و ناسازگاری، چون گوگن را هم جلب میکند، اما فرجام او طرد شدن و انزواست. محبوب او را نمیخواهد و زن بیماری که به او پناه آورده نیز با فقرش کنار نمیآید.
تابلوهای نقاشیاش که طی یک دهه فعالیت بیش از دوهزار و صد کار را دربرگرفت، در زمان حیاتش با اقبال روبهرو نمیشود و برادرش تنها یک تابلویش را میتواند به فروش برساند. او باوجود شکستهای پیاپی، قلبی رئوف دارد و بنا به روایتی (که در فیلم نیامده) مرگ مشکوکش با گلوله تفنگ نوجوانانی ناهشیار رقم میخورد، اما او برای اینکه آن بچهها توی دردسر نیفتند، وانمود میکند که خودش به شکم خود شلیک کرده است.
در فیلم، وینسنت مینهلی افزون بر تابلوهایی که از آثار ونگوگ در لوکیشنهای مختلف به نمایش میگذارد، رنگبندیای الهامگرفته از تابلوهای این هنرمند بزرگ هلندی نیز عرضه میکند. کرک داگلاس برای بازی به یادماندنیاش نامزد جایزه اسکار شد و آنتونی کویین اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را از آن خود کرد.
رمان «شور زندگی»، منبع اقتباس فیلم، یکی از کتابهای مشهور ایروینگ استون است. این نویسنده آمریکایی با رمانهایی شناخته میشود که بر پایه زندگی مشاهیر نوشته است، مانند «رنج و سرمستی» درباره میکلآنژ، نقاش و پیکرتراش ایتالیایی و «شور ذهن» درباره زیگموند فروید، بنیانگذار اتریشی دانش روانکاوی. استون برای نوشتن «شور زندگی» به اماکنی که ونگوگ در آنها روزگار میگذراند، سفر کرد و از نامههای هنرمند ناکام به برادرش بهره بسیار برد. برخی لوکیشنهای فیلم یادشده نیز همان مکانهای پیشگفته است و نامهنگاری ونسان و تئو هم در فیلم ارائه شده است.
در ایران، مترجمانی، چون محمدعلی اسلامیندوشن و ابوالحسن تهامی؛ رمان «شور زندگی» را به فارسی برگرداندهاند.