جزئیات لحظه پیدا شدن «یسنا دیدار» از زبان کایت سوار نیشابوری+فیلم برخورد مرگبار کامیون با پژو پارس در نزدیکی مشهد با ۲ کشته و زخمی (۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳) ویدئو | توضیحات مدیر‌عامل هلال احمر گلستان درباره پیداشدن یسنا، دختر گم‌شده ترکمن یک سوم شهرستان‌های خراسان رضوی فاقد مرکز پزشکی قانونی هستند مشهد، میزبان سومین همایش ملی مدیران خیریه دارالاکرام| بورسیه تحصیلی برای ۸ هزار دانش‌آموز نیازمند روایت مادر «یسنا دیدار»، از روز ناپدیدشدن دختر ۴ ساله‌اش + فیلم آخرین اخبار از عملیات جست‌وجوی «یسنا»، دختر گم‌شده ترکمن + ویدئو (۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳) آشنایی با خواص سبزی‌های فصل بهار| نوبرانه‌های بهاری ضامن سلامتی این سبزی، کلیه‌ها را تصفیه و استخوان و دندان‌ها را تقویت می‌کند مهمترین نقش رسانه‌ها در مسئله حاشیه شهر ایجاد حساسیت نسبت به آن است پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳) | بارش باران از ظهر امروز در خراسان رضوی آغاز می‌شود آیا ارتباط و دوستی قبل از ازدواج، شناخت کامل را تأمین می‌کند؟ چت‌کردن به جای حرف‌زدن در روابط زناشویی! اختصاصی | تصاویری از آتش‌سوزی شفت گیلان افتتاح ۲ هزار و ۹۵۰ پروژه محرومیت‌زدایی بسیج سازندگی در خراسان‌رضوی
سرخط خبرها

کرونا به‌روایت بازگشته‌ها

  • کد خبر: ۶۸۰۵۵
  • ۰۲ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۱:۳۵
کرونا به‌روایت بازگشته‌ها
نمی‌دانستی سیطره کرونا بر بدنت در همین حد می‌مانَد یا مثل خیلی‌های دیگر، روز‌های سخت تری در پیش داری. هر وقت رنج بیماری، کمی کمتر می‌شد، ذهنت سؤال‌های سخت تری پیش رویت می‌گذاشت و تو، باز همان پاسخ تکراری را تحویلش می‌دادی؛ «نمی دانم».
فرزانه شهامت  | شهرآرانیوز؛ یک دنیا سؤال ذهنی بود و جواب همه شان «درست نمی‌دانم». درست نمی‌دانستی چطور مبتلا شدی، کِی، کجا و از چه کسی؟ نمی‌دانستی سیطره کرونا بر بدنت در همین حد می‌مانَد یا مثل خیلی‌های دیگر، روز‌های سخت تری در پیش داری. هر وقت رنج بیماری، کمی کمتر می‌شد، ذهنت سؤال‌های سخت تری پیش رویت می‌گذاشت و تو، باز همان پاسخ تکراری را تحویلش می‌دادی؛ «نمی دانم». نمی‌دانستی که این بیماری لعنتی را به جان چند نفر دیگر انداخته ای. الان هر کدامشان دارند چکار می‌کنند؟ فهمیده اند کرونا دارند یا خوشحال از اینکه به ظاهر سالم اند، روز‌ها را شب می‌کنند؟ نکند تو در مرگ یا رنج بیماری کسی سهیم باشی. می‌توانی خودت را ببخشی؟
 
چه آن موقع که ثانیه‌های کش دار بیماری را با تمام نمی‌دانم هایت، سپری می‌کردی و چه حالا که فقط کمی از آن روز‌ها فاصله گرفته ای، وکیل مدافع ذهنت، همواره با لحنی حق به جانب سعی در آرام کردن این کشمکش درونی داشته است؛ اینکه انگشت اشاره را به سوی دیگران بگیرد و بگوید تو تقصیری نداشته ای، اما خودت هم می‌دانی که همیشه حرف آخر را صدایی درونی با منبعی نامعلوم می‌زند؛ صدایی که می‌گوید: تو هم خودت مقصری.

 

دورهمی علائم

سفر رفته بود تا دلتنگی ماه‌ها دوری از خانواده پدری را با دیدارشان التیام بدهد. سه روز بعد از دورهمی خانوادگی، علائمش شروع شد. ابتدا فقط بی حالی بود، از نوعی که شبیه هیچ وقت نبود؛ «فکر می‌کردم این بی حالی به خاطر فشار کاری اسفنده. بامداد هفتم فروردین، وقتی تب و لرز شدید و بدن دردم شروع شد، فهمیدم که اشتباه می‌کردم. خدا نصیب هیچ کس نکنه.» سرفه‌های سعیده گاه و بیگاه می‌آید و انتهای جمله‌های ناتمامش، نقطه می‌گذارد؛ «خیلی درد داشتم.
 
انگار که یکی بدنم رو گذاشته بود داخل چرخ گوشت و داشت خُرد می‌کرد. آزمایش دادم و جواب رو اورژانسی تحویل گرفتم. تست کرونای من برای دومین بار از شیوع کرونا مثبت شده بود.» خودش می‌گوید بسته کاملی از انواع علائم کرونا را داشته است؛ علائمی که شدت آن‌ها باعث شده بود ثانیه‌ها دیر بگذرد؛ «سرفه‌های شدیدی داشتم، بویایی و چشایی م رو هم از دست دادم که البته هنوز هم درست برنگشته. از هفته دوم درد معده اضافه شد. با حس سنگینی بدی که توی معده م داشتم، حتی آب خوردن کار سختی شده بود. دکتر موافق بستری شدنم نبود. سی تی اسکن ریه رو که دید، گفت بهتره خونه بمونم و اگر با مصرف دارو‌ها بهتر نشدم، برم بیمارستان.»
 
منظور سعیده از خانه، خانه پدری است و پرستار باید مادری باشد که جزو گروه‌های پر خطر به شمار می‌رود؛ «با اینکه مادرم، بهمن پارسال کرونا گرفته بود، باز هم احتمالش بود که دوباره از من بگیره. توی این اوضاع، دختر پنج ساله م هم مبتلا شد. برای این نگرانیای بزرگ، غیر از دعا هیچ کاری از دستم برنمی اومد.»
اواخر هفته اول بیماری، تب و لرز و سرفه بهتر شد و اواخر هفته دوم، مشکلات گوارشی؛ با این حال کرونا قصد بی خیال شدن نداشت؛ «خارش پوست کلافه م کرده بود. اون قدر دست و پا و صورتم رو خارونده بودم که زخمی شده بود. دکتر دو جور پماد و قرص داد و گفت از عوارض کروناست. تا هفته سوم مریضی، تست کرونام مثبت می‌شد. الان بهترم، خدا رو شکر.»
 
وقتی از او می‌پرسیم به نظرش چطور مبتلا شده است، از میان شاید‌هایی مثل سفر، دورهمی خانوادگی، شرایط کاری و...، روی استرس‌های ناتمامش انگشت می‌گذارد. باز می‌پرسیم قصد کنترل این استرس‌ها را داری؟ پاسخ سعیده، نوعی «نه» گفتن است؛ «بیشتر استرس هام مربوط به شرایط کاریه که تا حد زیادی کنترل نشدنیه. راستش خبر‌هایی که از دور و بر می‌شنوم هم مضطربم می‌کنه. مثلا از وقتی شنیدم همکارم بعد از بهبودی نسبی علائم، ریه هاش درگیر شده و الان توی بخش مراقبت‌های ویژه ست، همه ش به خودم می‌گم نکنه منم از آی سی یو سردر بیارم.» امیدو ار به عوامل بیرونی است؛ به واکسن و اینکه به عنوان یکی از مشاغل اولویت دار، واکسینه شود. همچنین خوش بین به صحبت پزشکش که گفته است کرونای سختی که دچارش شده، احتمالا پادتن‌های قوی‌تر و ماندگارتری در بدنش به وجود آورده است.

 

من اشتباه کردم

یک سال و اندی، مراعات کامل و یک بار تخطی؛ همین یک بار برای افتادن در دام کرونا و نُه روز رنج مداوم، کافی بود. کاش لااقل این سختی‌ها که حتی نمی‌تواند توصیفشان کند، در مشکلات جسمی خلاصه می‌شد. ترس از رفتار پیش بینی نشده ویروس و شوک‌هایی که به احسان و خانواده اش وارد می‌کرد، خاطرات تلخی است که فروردین ۱۴۰۰ را در ذهنشان ماندگار کرده است؛ «سیزدهم فروردین، نشونه‌ها بروز کرد. قرص سرماخوردگی خوردم و سر کار رفتم. دکتر هم رفتم که متأسفانه تشخیص نداد. دارو‌های معمولی داد و ۴۸ ساعت استراحت. فردای اون روز حالم بدتر شد. نمی‌تونستم منتظر بمونم. هزینه ۳۳۰ هزار تومنی آزمایش کرونا توی مرکز خصوصی رو پذیرفتم. تست من مثبت شد.» بدن درد، سردرد، مشکلات گوارشی و سرفه‌های خشک؛ احسان می‌گوید وقتی به این علائم دچار شده، تازه فهمیده تمام علائم مشابهی که تا به حال داشته در مقایسه با وضعیتی که در آن گرفتار بود، یک شوخی بوده است؛ «استرسش بد بود. تا وقتی تونستم اسکن ریه بگیرم و به متخصص نشون بدم، دو روزی طول کشید.
 
هر سرفه‌ای می‌کردم، تصور درگیر شدن ریه هام و بستری شدن توی بیمارستان به ذهنم می‌اومد. خوشبختانه، نتیجه چیزی که فکر می‌کردم نبود، اما ...» این «اما» مقدمه وارد شدن شوک بعدی است؛ «همسر، مادر، خواهر و همسر خواهرم؛ همگی با دو روز فاصله از بروز علائم من به کرونا مبتلا شدند. این همون چیزی بود که ازش می‌ترسیدم؛ ترس بیمار شدن خونواده م و مادری که پا به سن گذاشته و می‌دونستم ابتلای اون، خطر بیشتری داره. شوک سوم توی روز هفتم بیماری بهم وارد شد، وقتی صبح از خواب بیدار شدم و دیدم حالم به بدی روز اوله. این ویروس، واقعا عجیبه.»
 
زمان را بیشتر به عقب برمی گردانَد؛ به تمام این یک سال و چند ماهی که پروتکل‌ها را سفت و سخت رعایت کرده و ثمره اش را هم دیده بود؛ «از وقتی کرونا اومد، با زدن ماسک، شستن دست ها، نرفتن به رستوران و... دایره امنی ساخته بودم. ترس از کرونا در این حد خوب نیست، اما من به شدت می‌ترسیدم، طوری که با شنیدن خبر مثبت شدن تست هر کدوم از همکارام، علائم اون‌ها رو در خودم می‌دیدم و می‌گفتم: اوه! من هم کرونا گرفتم!» بی مکث ادامه می‌دهد: همه این مراقبت‌ها با یک سفر و عید دیدنی خراب شد. تنها جایی که رفتم، اون هم به اصرار بزرگ ترها، منزل یکی از فامیل هامون در شهرستان بود. شنیده بودم کرونا گرفته ان و خوب شدن. فکر می‌کردم اونجا اَمنه. ماسکم رو برداشتم، باهاشون معاشرت کردم، منزلشون خوابیدم، غذا خوردم و.... من اشتباه کردم. آن طور که برآورد می‌کند، هزینه آزمایش، ویزیت پزشک، دارو‌ها و تقویتی‌ها برای او و همسرش ۳ میلیون تومان آب خورده است؛ مبلغی که می‌توانست خرج شادی هایشان بشود. تمام آنچه را گذشت، مرور می‌کند و به آن‌هایی که همچنان کرونا را به شوخی می‌گیرند، می‌گوید: این کار رو نکنید، هیچی ارزشِ کشیدن این درد‌ها رو نداره.

 

ناله‌های انسیه

سی و هشت سالگی برای وصیت کردن زود به نظر می‌رسد، نه؟ انسیه این کار را کرده است، همین چند روز پیش. نوزدهمین روز مصاف با کرونا را تجربه کرده است. حالَش همچنان بد است و قرنطینه، نمی‌گذارد به دیدارش برویم. بغض آشکار و دردی را که دارد می‌کِشد از پشت تلفن و بی تردید دریافت می‌کنیم. این نخستین روزی است که تنفسش به حالت عادی برگشته است و می‌تواند قدری صحبت کند؛ «به جان بچه م قسم، وصیتم رو کردم. پسرمو که شیش سالشه صدا زدم. پیش چشم اون و شوهرم، حرفای آخر رو زدم. این درد خیلی بده. خیلی مواظب باشین.»
 
سرفه می‌کند، خشک و آزاردهنده. مشتاق برای گفتن از دردی که تا به حال تجربه نکرده بود، می‌گوید: دو هفته مانده به پایان ماه رمضون شروع شد. خیلی تب و لرز داشتم، این قدر که صورتم از برافروختگی به کبودی می‌زد. دکتر گفت کرونا نیست؛ سینه پهلو کردی، سینوس هات چرک کرده. آمپولای چرک خشک کن فایده نکردن. نمی‌تونستم راه برم. پاهام به هم تاب می‌خورد. دیگه نفسام به شماره افتاده بود. سرفه اش که آرام می‌گیرد، رنج گفته‌های ناتمامش را ادامه می‌دهد: متخصص ریه که منو دید، گفت نامه می‌دم بستریش کنید. شوهرم نذاشت. من رو آورد خونه. مادرم هم بود و می‌دید. چه استرسی کشید از دیدن حال من و شنیدن حرفای دکتر. یه متخصص عفونی توی خونه اومد بالای سرم. سی تی اسکن ریه نوشت. دیگه نمی‌تونستم راه برم. ویلچر آوردن برام. نتیجه ش که اومد با قرنطینه م توی خونه موافقت کرد و داروی فا... فابیرو... نمی‌دونم اسمش چی بود. این دارو (فاویپیراویر) مال چیه؟
 
بی آنکه پاسخی بشنود، حرف هایش را پِی می‌گیرد؛ «نمی‌دونین چی کشیدم. می‌ترسیدم تا دستشویی برم. سرم سبک بود و چرخ می‌خورد. استخون درد شدیدی داشتم. از پشت گردنم تا گودی کمر، انگار که یکی داره با چاقو می‌تراشه. انگار که دارن توی سرم دریل می‌زنن. شب تا صبح از شدت درد، مشت می‌کوبیدم به زمین. خدا برای هیچ کس نیاره. خیلی اذیت شدم. هیجده روزه دارم درد می‌کِشم. نمی‌تونستم حتی یک قاشق آب بخورم. خیلی مواظب باشین. تا جایی که می‌تونین مواظب باشین. خونه پدر و مادرتون هم نرین. مایعات بخورین و غذای مقوی.»
صدای انسیه شبیه ناله شده است. با نفسی که درست بالا نمی‌آید، هنوز دارد می‌گوید؛ از هزینه‌هایی که کرونا روی دستشان گذاشته، از اینکه نمی‌داند چطور به شر این بیماری گرفتار شده، از ....
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->