نسبت رسانههای مکتوب با مخاطب امروز چیست؟ این فقط یک سؤال نیست، مسئله است. در روزگار پرنوسان و متزلزلی که ذهن و زندگی مخاطبان با انواع رسانههای دیداری و شنیداری، آمیخته و مرز حقیقت و دروغ به تار مویی باریک تبدیل شده است، رسانههای مکتوب چطور میتوانند به حیاتشان ادامه دهند؟ اکنون وضعیت به شکلی پیش میرود که دستکم از جنبه جذب مخاطبان، موقعیت رسانههای مکتوب در قیاس با شبکههای مختلف اجتماعی و انواع رسانههای مجازی متزلزل و به شدت نابرابر است.
رسانههای مکتوب امروز نه فقط با چالش مهم مخاطب روبهرو هستند که حیاتشان نیز متزلزل شده و برخی حتی نفسشان به شماره افتاده است. هر چند که مسئله تداوم و حیات یک موضوع است و برقراری ارتباط با مخاطبان موضوع دیگر!
روزگاری که بازارهای پر سود مالی تعیینکننده هدفها و مقاصد رسانهها شده است، آیا میتوان حیات یک روزنامه را صرفا بر مبنای ارتباطش با مخاطب تعریف کرد؟ اینجاست که باید به شکل دقیقتری به فرایند شکلگیری ارتباطات یک رسانه با نهادهای قدرتمند مالی و غیر رسانهای توجه و آن را تحلیل کنیم.
امروز اگر نگوییم همه، دستکم میتوانیم بگوییم بخش زیادی از محتوای تولید شده در رسانهها (اعم از مجازی و مکتوب) وابسته به آگهیهای ریز و درشت اقتصادی است. سازمانها و نهادهایی که بیش از منافع عمومی، منافع خود و در نهایت حجم بیشتر دیده شدنشان -به واسطه سود بیشتر حاصل از آن- برایشان اهمیت دارد و به همین منظور تلاش میکنند در رسانهها بیشتر دیده شوند و محتوای رسانهها را نیز در راستای مقاصدشان خریداری کنند.
رسانه هم در این وضعیت پر تلاطم اقتصادی و بسته شدن راههای درآمدزایی –به واسطه از دست دادن مشتریانش- گاهی مجبور میشود محتوای تولیدیاش را با نهادهای قدرتمند اقتصادی معامله کند. این وضعیت برای رسانههای مکتوب و بهویژه روزنامهها غمانگیزتر است؛ در روزگاری که روزنامهها قدرتنمایی در زمین مخاطب را از دست دادهاند و تیراژ آنها روزبهروز کمتر میشود، شاید ناچار باشند برای ادامه حیاتشان، به شکل ملموس و گاه نامحسوس، دست به فروش محتوا بزنند که همین موضوع کار کردن در حوزه رسانه را با چالشهای فراوانی روبهرو کرده است.
از یک سو مخاطب انگیزهای برای دنبال کردن و خواندن محتوای آنها ندارد، چون حرفی از او و نیازهایش زده نمیشود، از سوی دیگر رسانههای مجازی به واسطه جذابیتها و قابلیتهای چند بعدی هم حرف مخاطب را میزنند و هم به شکلی نامحسوس اهداف و مقاصد صاحبان پول را در تولید محتوای خود لحاظ میکنند، بدون آنکه مخاطب متوجه آنها بشود. در چنین موقعیت و وضعیتی است که منافع عمومی قربانی ضعف و کاستی رسانهها میشود. شاید بهتر است برای باز کردن این موضوع چند مصداق را بدون نام بردن از رسانهای، مطرح کنم.
برای نمونه ممکن است یک روزنامه اقتصادی با فروش محتوای تولیدی خود جریانی را به نفع یک شرکت و یا نهاد قدرتمند مالی فراهم کند یا روزنامهای ورزشی با اهداف و مقاصد چند واسطهگر ورزشی همسو شود و موجبات انتقال میلیاردی یک ورزشکار را از یک باشگاه به باشگاهی دیگر فراهم کند و در این بین مخاطب است که غرق در حواشی و جذابیتهای اخبار تولیدی شده و چرایی این جریانها برای او رنگ میبازد. در عرصه سیاست، هنر و دیگر عرصهها نیز ممکن است ماجرا به همین منوال پیش برود.
در این میان، هنوز هستند رسانههایی که اهداف و رسالتشان در اطلاعرسانی و آگاه کردن مخاطب مشخص و معلوم است و برای پیگیری منافع عمومی یک قدم هم عقب نمیکشند و با مطالبه نیازهای اقشار مختلف جامعه، در پی اصلاح ضعفها و به سرانجام رساندن پروژهها و خدمات عمومی از سوی دستگاههای مسئولاند. هر چند همین رسانهها نیز گاهی با بیمهریهای فراوانی روبهرو میشوند، چون دل در گرو اهداف و مقاصد شخصی و سیاسی فرد یا گروهی ندارند. در مظان اتهام هستند، چون بودنشان با منافع مردم گره خورده است!