امیرمنصوررحیمیان | شهرآرانیوز - وقتی صحبت از خانه میشود، در ذهن علاوه بر دیوارها، اتاقها، آشپزخانه، حمام، چیدمان و هر آنچه که در آن است، چیزهای دیگری هم به یاد آدم میآید. چیزهایی که از پشت پنجره، خودشان را میکشند بالا و میچسبند به منظرهای که در ذهن خودمان ساختهایم. اینطوری هرچیزی که بیرون پنجره است هم تبدیل به خود خانه میشود.
مگر میشود به خانه فکر کرد و از پنجرههایش چیزی را به یاد نیاورد؟ پنجرههایی که بیشتر از خودشان که قدری شیشه و فلز و چوب هستند، منظرههایی که پشتشان هستند، مهماند. اگر قدری قبلتر بود، میشد ارجاعتان بدهم به درخت توت و سپیدار وسط باغچه حیاط و حوض فیروزهای و پلههای ایوان، ولی الان از پشت کدر شیشههای پنجره، فقط سیمان و ماشین و آسفالت بیشتر دیده میشوند. ولی همانها هم با تمام سیاه و سفید بودنشان، اجزای مهمی از مفهوم خانه هستند. شهر سیمانی و خیابانهای منتهی به خانه و مغازههای آشنای نزدیک به آن هم جزئی از این مفهوم به حساب میآیند. برای همین است که هتلها و مسافرخانهها اصالت صمیمی خانه را ندارند.
هیچ خیابان آشنایی به آنها ختم نمیشود. تصویر خانه بدون این خیابانها، تصویری ناقص است. خانه بدون خیابانهایش، محلی بینشان است. مثل عکسی است که گوشه مهمش پاره شده باشد و هیچ چیزی از معنیاش باقی نمانده باشد. با اینهمه با تصور کلمه خانه سکون، به یاد میآید. یکطور رخوت شیرین و رسوب کننده در رگها میدود. منتهی این رخوت شیرین، نقطه مقابلی هم دارد. نقطه مقابل این سکون و گرما، حرکت کردن، دور شدن، رفتن و گم شدن، است. کلماتی که مفهومشان متلاطم و پر از توفان است. کلماتی که سرد و بارانی و پرهیاهو و گاهی مواقع ترسناک هستند. صحبت کردن از گم شدن و رفتن قدری سخت است. این را باید از کسانی که مهاجرت کردهاند، از جایی رفتهاند و در پیچوتاب زمان و مکان گم شدهاند پرسید.
کسانی که با هراسی وهمآلود و لذتی سکرآور، در خیابانهایی که هیچکدامشان شکل خیابانهای منتهی به هیچکجا نیست، گم شدهاند! خیابانها، جادهها و ماشینها یادآور رفتن هستند. آدم با دیدن جاده، تصویر رفتن در ذهنش شکل میگیرد. تصویر پیچیدن در پشت تپههای فراموشی، رفتن تا ناکجا، تصویر گندمزارهای پهن شده در دو طرف جاده، بیابان، کوه و باران. آدم هیچوقت با دیدن خیابان خیس خورده از باران و جادههای مه گرفته یاد خانه نمیافتد. دور شدن از هر آنچیزی که انسان را دربند میکند و در سماجتی دوطرفه، انسان به آنها و آنها به انسان میچسبند، شجاعتی میخواهد که در کمتر کسی پیدا میشود. برای همین است که به جهانگردهای درویش مسلک غالبا حسادت میشود. آنها شهامت رفتن را دارند.
البته که این کار بسیار سختی است. همهچیز را پشتسر گذاشتن و گمشدن در خیابانهای ناآشنا. اما دست کم در خیال میشود این کار را انجام داد. هنر همان خیال است. حتی در واقعگرایانهترین حالتش بازهم رؤیاپردازانه است. بعد از مدتها تعطیلی به خاطر کرونا «نگارخانه روند» میزبان یک رؤیاپردازی دیگر با موضوع گم شدن و رفتن است. «سعیده ابراهیمنژاد» در نمایشگاه «اردیبهشت ۷۸» با مجموعهای از نقاشی، ویدئوآرت و عکس، در این مورد خیالپردازی میکند. مجموعهای که نام «گم کردن مسیر» را روی پیشانی دارد.
نمایشگاه با نقشهایی واقعگرایانه، خیابانها و اتوبانها و جادهها را نشان میدهد. آثار بیشتر با تکنیک رنگ روغن روی بومهای کوچک و بزرگ نقش شدهاند و به سبک و سیاق رئالیسم با گرایش پست مدرن، گوشههای باران خورده و مهآلود شهر را با اندوه نشان میدهند. این نقشها با عکسهایی کوچک و مقطع، مثل اسلاید، ادامه پیدا میکنند و در انتها با تصویرهای متحرک و ثابت ویدئوآرتی با همین مضمون کامل میشود. ابراهیمنژاد با قلمی قدرتمند و پخته و نگاهی جدید، فضاهای شهری را در قاب بوم و روی پرده نقرهای ریخته است.
او در کارهایش حرکت را به خوبی نشان داده است. بهطوری که حتی در ساکنترین ابژهها هم این خاصیت را میشود احساس کرد. مسیری که او نشان میدهد غالب مواقع در حرکت خلاصه میشود. زاویه دید از نگاه رانندهای است که در شلوغی شهر یا در کوچه پس کوچههای آن، در حال حرکت است و به نظر میرسد که گم شده است. ابراهیمنژاد با این نمایشگاه نشان داد که عکاس خوبی نیز هست. این را به گواه عکسها و تصویرهایی که در ویدئوآرت نشان مخاطب داد، عرض میکنم.
او زاویهها و کادربندی را میشناسد و همین به کمپوزیسیون کارهایش هم کمک کرده است. با اینکه رنگها در آثارش مات و کدر هستند، ولی به درستی انتخاب شده و روی بوم نشستهاند. او هنرمندی بااستعداد در شناختن فرم و ترکیب آن با محتوی است. او با ادامه این راه، با کمی صبر و حوصله بیشتر، با استفاده از خطهای قوی و ضربههای حساب شده قلممو، میتواند هر ایدهای را تبدیل به مجموعهای تأملبرانگیز کند. این نمایشگاه تا پنجم خرداد در «نگارخانه روند» دایر است. پیشنهاد میکنم با رعایت موارد بهداشتی و ماسک، حتما سری به آن بزنید.