کاظم کلانتری
تنها بازمانده سنت انیمیشنسازی دستی
مامورو هوسودا را جانشین هایائو میازاکی بزرگ در صنعت انیمیشنسازی ژاپن میدانند؛ کارگردانی که زمان بازنشستگی میازاکی از تصمیم او استقبال کرد و آن را فرصتی دانست برای دیدهشدن آثار انیماتورهای دیگر. حالا که انیمیشنهای دیجیتال (CG) کاملا شیوههای سنتی را کنار زدهاند، هوسودا با ساخت ۶ اثر که آخرین آنها «میرای» (۲۰۱۸) بود، تنها بازمانده انیمیشنسازی دستی است: «۲۰ هنرمندی که با من در این فیلم همکاری کردند تنها کسانی در دنیا هستند که از شیوه نقاشی روی کاغذ برای ساخت انیمیشن استفاده میکنند. چون بعد از اینکه آنها این فیلم را تمام کنند احتمالا روی فیلم آخر میازاکی کار میکنند و بعد از آن هیچکس به آنها پیشنهاد کار نمیدهد. به این ترتیب آنها هم بهسمت دیجیتال خواهند رفت و این بسیار غمانگیز است.»
هوسودا با دیدن «قلعه کاگلیوسترو» (۱۹۷۹)، اولین انیمیشن بلند میازاکی، به انیمیشنسازی علاقهمند شد. گویا او برای کار در بزرگترین کمپانی انیمیشنسازی ژاپن، «جیبلی»، نیز درخواست داده بود که میازاکی با نوشتن نامهای تحسینآمیز او را رد کرد! این تنها نقطه ارتباط میازاکی و هوسودا نیست که یک قلعه هم بینشان باشد. در سال ۱۹۹۹ هوسودا انیمیشن کوتاه «ماجراهای دیگیمون» را ساخت که حس شوخطبعی و روح واقعگرایانهاش آن را تبدیل به یک دنباله محبوب کرد. این محبوبیت نهتنها باعث شد کارهای هوسودا موردتوجه مخاطبان و منتقدان واقع شود، بلکه شاخکهای کمپانی «جیبلی» را نیز تکان داد: «وقتی من دیگیمون را ساختم. مدیر“ جیبلی” [توشیو سوزوکی]به من گفت“ ما یک پروژه جدید داریم. میخواهی روی آن کار کنی؟ ”» آن پروژه، انیمیشن «قلعه متحرک هاول» (۲۰۰۴) بود که هوسودا بهدلیل مشکلاتی از آن کنار کشید و خود میازاکی کار را به عهده گرفت: «من واقعا هیجانزده بودم، ولی “ جیبلی” لحن و قوانین مخصوص به خودش را دارد که باید از آنها پیروی کرد ... آنها به من گفتند فیلم را مثل کارهای میازاکی بسازم، اما من میخواستم فیلم خودم را بسازم. تفاوت آنچه آنها میخواستند و آنچه من میخواستم خیلی زیاد بود.» او تقریبا بعد از همین دو اتفاق و همزمان با ساخت چهارمین فیلمش، «جنگهای تابستانی» (۲۰۰۹)، کمپانی خودش را با نام «شیزو» راهاندازی کرد.
فضای ذهنی و فضای فیزیکی
آخرین فیلم هوسودا، «میرای»، که سال گذشته نامزد اسکار و گلدنگلوب بود، نقطهعطفی در کارنامه او و سنت انیمیشن ژاپنی محسوب میشود. اگر ساختههای قبلی هوسودا و آثار میازاکی بهکلی و یا بیشتر در فضایی فانتزی میگذشت، «میرای» ارتباط بین واقعیت و خیال را به تعادل رسانده است؛ «کونچان»، پسربچه ۴ سالهای است که با بهدنیا آمدن خواهرش، فکر میکند از مرکز توجه خانواده خارج شده است؛ اما «کونچان» در فیلم هوسودا مرکز روایت قرار گرفته است و ما اتفاقاتی را که بعد از به دنیا آمدن «میرای» در خانواده چان میافتد از زاویه دید او و برگرفته از احساساتش میبینیم. «کونچان» با پا گذاشتن به باغ پشتی خانهشان میتواند آینده و گذشته را ببیند یا با آینده و گذشته اعضای خانوادهاش صحبت کند. این پل بین واقعیت و خیال مدام قطع و وصل میشود و در این بین «کونچان» با کمک آینده خواهر تازهبهدنیاآمدهاش، «میرای آینده»، («میرای» در زبان ژاپنی به معنی آینده است) پلهپله در گذشته خانواده به عقب برمیگردد تا از هویت خودش و آنچه که او را به چیزی که هست رسانده مطلع شود. اولین نشانه این سفر رؤیایی تبدیلشدن سگ خانواده به یک شاهزاده است. این تبدیل که از مفاهیم موردعلاقه هوسوداست، همان ایده محوری فیلم «فرزندان گرگ» (۲۰۱۲) بود.
ابزاری برای کشف ماهیت وجودی انسان
«مردم فکر میکنند که فیلمهایم خانوادهمحور هستند، اما درحقیقت من سعی میکنم فیلمهایم را درباره دوران کودکی بسازم. چگونگی بزرگشدن کودکان، و چگونگی تغییر آنها در این راه. اما واضح است که وقتی داری روی یک فیلم درباره کودکان کار میکنی، باید به خانواده آنها نیز بپردازی.» تقریبا ایده و مفهوم مشترک تمام ساختههای این کارگردان ۵۲ ساله خانواده، رابطه فرزندان با والدین و یا سفر بین یک واقعیت فانتزی و واقعیت واقعی است. هرچه میازاکی تلاش میکرد شخصیتهای داستانهایش را به فضا و مکانی دور از واقعیت ببرد، سعی هوسودا بر این است که دنیای فانتزیای بسازد که محکمترین ارتباطات را با واقعیت دارد؛ هرآنچه در دنیای خیالی فیلمهای هوسودا میبینیم ریشه در دنیای واقعی دارد؛ مثلا قطار که اسباببازی موردعلاقه «کونچان» است، در دنیای خیالیاش هم وسیله گمگشتگی اوست و هم چیزی که با آن هویتش را میفهمد: «من فانتزی یا علمیتخیلی را ابزاری میدانم برای کشف ماهیت وجودی انسان یا آگاهی از ابعاد دیگر انسانیت. من نمیخواهم از فانتزی برای فانتزی استفاده کنم. میخواهم با فانتزی آنچه را که میتوانیم درباره دیگران بیاموزیم نشان دهم؛ بنابراین وقتی شخصیت اصلی از طریق این عناصر با افراد دیگر ملاقات میکند، این عناصر نیستند که به او کمک میکنند تغییر کند، بلکه اینها دقیقا چیزهایی است که شخصیت درون خودش احساس میکند.»
شخصیترین اثر مامورو هوسودا
«میرای» نشانههای فیلمهای قبلی هوسودا را هم کموبیش در خودش دارد. فیلم «دختری که در زمان پرش میکرد» (۲۰۰۶) داستان «ماکوتو» است که طی یک اتفاق میفهمد میتواند در زمان سفر کند، ولی مسئله اصلی این است که او طی این سفر میفهمد چیزی را از گذشته خودش و خانوادهاش نمیتواند تغییر دهد. «جنگهای تابستانی» (۲۰۰۹) درباره کنجی است که با حل یک معمای ریاضی باعث بازشدن یک دنیای مجازی میشود. این تقابل دو فضا در «فرزندان گرگ» بین دنیای انسانی و دنیای حیوانی برقرار شده است. اما همانطور که خود هوسودا گفته است «میرای» شخصیترین اثر اوست و نزدیکترین فیلم به واقعیت زندگیاش؛ این را میتوانیم از رابطه «کونچان» با خواهر نوزادش و حتی حرکات و واکنشهای واقعی او فهیمد: «من باید حقیقتی را برای این کودکان تصویر میکردم که لزوما برای ما حقیقت نیست. برای طراحی حرکات، من بچههایم را چندینبار به استودیو آوردم. نهتنها انیماتورها طراحیها را از روی آنان انجام دادند، بلکه از آنها خواستم بچههایم را نگه دارند تا ببینند چه حسی دارد، تا متوجه شوند چقدر سبک هستند، به گونهها و موهایشان دست بزنند و ببینند چقدر لطیف هستند تا بدانند چه چیزی را باید خلق کنند. فکر کنم کارشان در خلق این تصویر خیلی خوب بود.» علاوهبر طراحی کودکان، هوسودا برای واقعیشدن پدر و مادر «کونچان» نیز وسواس به خرج داده است. استخدام دو طراح، یعنی هیرویوکی آویاما و ایاکو هاتا، برای رسیدن به یکدستی و داشتن شخصیتهایی باورپذیرتر است: «از آنجاکه آنها واقعا زن و شوهر بودند، توانستند رابطه پویا و واقعی یک خانواده را به تصویر بکشند.»
هوسودا داستان را با تمهیداتی بین واقعیت و فضای خیالی ذهن «کونچان» تقسیم کرده است. معماری و فضای خانه که هیچ دیواری بین قسمتهای مختلفش نیست بهشکلی طراحی شده که ما بهکلی از واقعیت خانه و خانواده کنده نشویم. حیاط خانه نقش مهمی در «میرای» دارد؛ آنجا دروازه یا محل انتقال کونچان از واقعیت به فانتزی است و درختی که انگار حامل معنای شجره خانوادگی است نیز در آنجا قرار دارد؛ این مرزگذاری به هویت مستقل فضای ذهنی کودک و پدر و مادرش نیز اشاره دارد. پدر «کونچان» معمار است و بیشتر درگیر طرح و نقشهایی که روی لپتاپ دارد و این ذهن او را چارچوبمند و بسته در واقعیت نگه میدارد مثل هر بزرگسال دیگری؛ درعوض مکان تفریح «کونچان» حیاط خانه است و این به آزادی خیال او کمک میکند تا از فضایی که حالا خواهر کوچکش در خانه اشغال کرده فرار کند. درواقع باغ خانه فضای شخصی پسربچه است. از طرف دیگر پنجرهها و پلههایی که بین سطوح مختلف خانه وجود دارد، رشد «کونچان» و کسب آگاهی او از مفهوم خانواده را نمایندگی میکند.
چیزهای جالبی که باید درباره انیمههای ژاپنی بدانید
امروزه انیمهها سبکها و انواع مختلفی دارند، اما تمام آنها به یک مرد برمیگردند: اسامو تسکوکا. مشهور است که او مبدع انیمه است و بر نسلهای بعد از خودش تأثیر زیادی داشته است. تسکوکا شخصیت محبوب «آسترو بوی» را خلق کرد تا مانند شخصیت کمپانی «دیزنی» باشد. از همانجا بود که سبک او انیمه نامیده شد.
براساس سندی که سازمان تجارت ژاپن کرده ارائه است، سریالها و فیلمهای انیمه ۶۰ درصد سرگرمیهای انیمیشنی دنیا را تشکیل میدهند. ژاپن حدود ۱۳۰ مدرسه دوبله هم دارد.
«آکیرا» یک موفقیت عظیم در صنعت انیمه محسوب میشود. این انیمه شامل ۲۲۱۲ شات و ۱۶۰ هزار تکعکس است؛ تقریبا دو سهبرابر بیشتر از متوسط یک انیمه معمولی. همچنین این انیمه رکورددار استفاده از ۳۲۷ رنگ است و ۵۰ رنگ منحصربه فرد نیز برایش ساخته شده است.
غیر از انیمیشن «باد برمیخیزد» (۲۰۱۳) دلایل دیگری هم برای عشق میازاکی به هواپیماها وجود دارد. نام استودیو افسانهای او، «جیبلی»، از نام یک هواپیمای پیمایشگر ایتالیایی در دوران جنگ دوم جهانی گرفته است. استودیو «جیبلی» در این فیلم به طراح این هواپیما، باتیستا کاپرونی، ادای احترام کرده است.
بعضی انیمههای دنبالهدار بیش از حد طولانی میشوند. انیمه Sazae-san نزدیک ۷۴۰۰ قسمت دارد که شاید فقط مدتزمان ۶ دقیقهای هر قسمت کمی از عجیببودن این رکورد کم کند.
در سریال «این یک زامبی است؟» (۲۰۱۶) شخصیت Eucliwood Hellscythe که بیشتر اوقات ساکت است در طول دو فصل ۲۲ صداپیشه داشته است.
جایزه بهترین انیمیشن اسکار را معمولا فیلمهای کمپانی «دیزنی» و «پیکسار» میبرند، اما سال ۲۰۰۳ فیلم «شهر اشباح» در هفتادوپنجمین دوره مراسم اسکار، جایزه بهترین انیمیشن را به دست آورد. هایائو میازاکی بهدلیل مخالفتش با جنگ عراق در این مراسم شرکت نکرد.
Space Brothers یک انیمه جذاب درباره دو برادر است که آرزوی فضانوردشدن دارند. هرچند این انیمه فانتزی است، اما از نظر تمرکز بر محتوای واقع گرا بی نظیر است. در قسمت ۳۱ این انیمه اولین صدای ضبط شده از فضا پخش میشود. فضانورد Akihiko Hoshide در ایستگاه بین اللملی فضایی بود که وظیفه دشوار ضبط صدای خودش برای انیمه را انجام داد.
شاید انیماتورها در آمریکا پول زیادی دریافت کنند، اما انیماتور بودن در ژاپن چندان درآمدی ندارد. برخلاف ساعتهای زیادی که آنها پای این کار صرف میکنند حقوق بسیار کمی دریافت میکنند. این بیشتر به برده داری شبیه است، چون بیشتر انیماتورها با استفراغ و سرگیجه و بیهوشی راهی بیمارستان میشوند.