زلزله‌ای به بزرگی ۸ ریشتر روسیه را لرزاند | احتمال بروز سونامی در شرق روسیه (۸ مرداد ۱۴۰۴) + فیلم حکم قاطع دادگاه کیفری مشهد: قصاص و ۲۱ سال حبس مجازات قتل با نسکافه سمی ثبت دمای بالای ۵۰ درجه در ۷ شهر خوزستان (۷ مرداد ۱۴۰۴) ماجرای گم‌شدن جنین‌ها در بیمارستان آبان تهران تکذیب شد تلاش برای نجات بزرگ‌ترین ذخیره‌گاه بادام کوهی خراسان رضوی از خشکسالی اهمیت حفظ دمای مواد غذایی در زمان قطعی برق | غذای فاسدشدنی نمی‌تواند بیش از ۲ساعت در دمای محیط باقی بماند آغاز مرمت رباط تاریخی «تُروسَک» تربت حیدریه خراسان رضوی شاخص اهدای خون بانوان ایرانی، بسیار پایین‌تر از میانگین جهانی است با خرید و فروش تاکسیدرمی حیوانات برخورد قانونی می‌شود فیش حقوقی تیرماه ۱۴۰۴ بازنشستگان کشوری بارگذاری شد + لینک سایت فروش ۱۰۰ میلیارد تومانی آثار در نمایشگاه ملی صنایع دستی در سال ۱۴۰۳ امضای یک تفاهم‌نامه محیط زیستی برای برگزاری همایش صنعت سبز (۷ مرداد ۱۴۰۴) رئیس سازمان محیط زیست: در پنجمین سال خشکسالی هستیم عابران پیاده نیمی از جان باختگان ترافیکی مشهد توصیه‌های طب سنتی برای پیاده‌روی اربعین صدور هشدار هواشناسی در خراسان رضوی در پی پیش‌بینی افزایش شدت وزش باد (۷ مرداد ۱۴۰۴) آیا «پاستیل» از پوکی استخوان جلوگیری می کند؟ سرقت دکتر قلابی از مسافران شهرستانی در خوابگاه‌های تهران کاهش چشمگیر آمار داوطلبان کنکور نگران‌کننده است فوت کودک ۶ ساله بر اثر برق‌گرفتگی در کالشور خراسان رضوی ما مردمانی ریشه در خاکیم از حلق بحران‌ها بیرون می‌آییم دانش‌آموزان اعزامی به المپیاد‌های جهانی با چه چالش‌هایی از جنگ ۱۲ روزه مواجه بودند؟ دریافت جایزه قهرمان جوان تالاب‌های جهان توسط یک ایرانی هشدار رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر: مجازات‌های سخت در انتظار زائران حمل کننده مواد مخدر به عراق است
سرخط خبرها

یاد مسعود با کرونا آمد

  • کد خبر: ۷۱۱۲۶
  • ۲۹ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۲:۰۳
یاد مسعود با کرونا آمد
محمدرضا امانی - نویسنده

حتی آن زمانی که وزنم به زحمت ۳۵ کیلو می‌شد، هم استعداد چندانی در بازی فوتبال نداشتم. همیشه در زنگ ورزش جزو آخرین نفراتی بودم که با اکراه انتخاب می‌شدم. بدون استثنا هم جایگاهم میان دو تیرک دروازه بود. یکی از آخرین رویارویی‌های جدی‌ام با مسعود، میان همین دو تیرک آهنی بود. با مسعود هم سن‌وسال و همسایه بودیم، اما نه خیلی صمیمی. سال‌ها قبل در یک سالن ورزشی وقتی وزنم از ۷۰ کیلو هم عبور کرده بود، مسعود که در تیم مقابل بود، پس از دریبل زدن مدافعان تیمم، مانند اجل معلق یک‌باره مقابلم ظاهر شد. حالا من بودم و مسعود و آبرویی که در آستانه ریختن بود.

 

انگار قصد داشته باشم گوساله‌ای رمیده را مهار کنم، با دست‌هایی گشوده به استقبال مسعود رفتم. شلیک مسعود هرچند قدرت بی‌اندازه‌ای داشت، آن دقت لازم را نداشت و دروازه نجات یافت؛ اگرچه به‌علت شدت صدمات دو هفته در خانه ماندم. پس از آن شب دیگر مسعود را خیلی کم دیدم. دانشگاه و کار و ازدواج، دیدار‌های تصادفی‌مان را به همان دست تکان دادن‌های از دور محدود کرد. از دوستان مشترک می‌شنیدم که سخت در تلاش است برای قبول شدن در رشته پزشکی. بعد‌ها شنیدم که در یکی از شهر‌های غربی کشور پرستاری می‌خواند و یک شب هم که به خانه پدرم آمده بودم و کوچه را چراغانی دیدم، فهمیدم که ازدواج کرده است.

 

یاد مسعود با کرونا آمد، وقتی که برادرم با ۴۰ درصد درگیری ریه در بیمارستان بستری شد. او در خط مقدم جبهه بود و در آن دو هفته شاهد بودم که بدون هیچ اکراه و هراسی با بیماران کرونایی در ارتباط است و با خنده و شوخی و التماس، از بیماران می‌خواهد که مایعات بنوشند و چند قاشق غذا بخورند. مسعود، همسایه‌ای که خیلی با او صمیمی نبودم و شوت‌هایش دمار از روزگارت درمی‌آورد، بهار قرن تازه را ندید. مسعود شهید شد. او مانند غریقی بود که صدهانفری را که درحال غرق شدن بودند، نجات داد. اما جانی برایش نماند تا خودش را به ساحل امن برساند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->