الهام مهدیزاده | شهرآرانیوز؛ «میخواهم شنیده شوم، میخواهم دیده شوم.» میخواهد از بغض هایش بگوید، از بغض و سختیهای روزگاری که شانههای کوچکش را خم کرده، از حق مسلمی که برای او نیست، از حق داشتن پدر و مادر، از چند بهار زندگی اش که به اندازه چندین و چند دهه سخت گذشته است، از شادیها و بازیهای کودکانهای که به خاطر معاش خانواده فراموش کرده است، از آرزوهایی که ندارد. میخواهند دیده شوند. میخواهند شنیده شوند.
آرزوها میخواهند آرزو داشته باشند و امیدها میخواهند به امید فردای کودکانه بخندند. میخواهند با شوق زندگی کنند. همه این «می خواهد»ها قرار است در یک مجتمع و با کنار هم قرا رگرفتن مسئولان قضایی، مدیران شهری، دستگاههای متولی و امدادگر به منظور کم کردن غمهای کودکان کار و آسیب دیده عملی شود. این روایت نیم روزی شهرآرانیوز از حضور در مجتمع شوق زندگی است.
رنگ صورتی و آبی به در و دیوار زده اند. پسر بچهای دست کوچک و تپلش را دور مدادرنگی قرمزی حلقه کرده است. کنار دیوار ایستاده و نقاشیهای بدون رنگی را که به دیوار زده اند، رنگ میکند. زبانش را گوشه و کنار دهانش میچرخاند، گاهی هم چشم هایش را درشت میکند تا تمام تمرکزش را روی خطهای نقاشی جمع کند و از خط بیرون نزند. گوشه و کنار راهروها، میزهای پلاستیکی کوتاهی با صندلیهای پلاستیکی کوچک، گذاشته اند.
«اینجا را دیده اید؟ از نظر ظاهر شبیه مهدهای کودک است. این جزو اصول تأکیدی مسئولان قضایی استان و شهرداری مشهد بود تا محیط دادسرا، کودکانه و دوستدار کودک داشته باشد.» اینها گفتههای سیده عارفه آقایی، مدیر مجتمع «شوق زندگی»، است.
او، این مرکز را اولین تجربه کشوری برای کنارهم قرارگرفتن و اشتراک گذاری خدمات در حوزه آسیبهای اجتماعی کودکان و زنان میداند؛ اتفاقی که به گفته او حاصل جلسه مشترک محمدرضا کلائی، شهردار مشهد، با نیره عابدین زاده، معاون دادستان عمومی و انقلاب مرکز خراسان رضوی است. مجتمع شوق زندگی سه طبقه دارد که طبقه بالای آن دادسراست. چند زن همراه دو کودک داخل راهرو، چشم انتظار انجام کار اداری خود هستند. دو پسربچه همراهشان شوق بازی دارند. دوان دوان خود را به قسمت انتهایی راهرو میرسانند تا از وسایل بازی گذاشته شده استفاده کنند.
البته این تعداد اسباب بازی، تنها اسباب بازیهای این دادسرا و مجتمع نیست. یکی از اتاقهای مجتمع که فضای بزرگ تری دارد، با کف پوشهای رنگی و اسباب بازیهایی آماده شده است؛ یک شهربازی کوچک در دل دادسرا و مجتمع شوق زندگی. مادری با فرزند حدود سه چهارساله اش داخل اتاق اسباب بازی است. میگوید برای گرفتن مشاوره به این مرکز آمده است. رنگ و رویش برای گفتن از دلیل مراجعه و مشکل، سرخ میشود. نگاهش را به دختر بچه اش میدوزد و ترجیح میدهد حرفها و مشکلاتش بماند برای جلسه مشاوره. فقط یک جمله میگوید: از یکی از همسایهها شنیدم که چنین مــرکــزی وجود دارد. به خاطر مشکل خانوادگی آمده ام و نمیدانم میتوانند برای من کاری انجام دهند یا نه.
روی در یکی از اتاقهای مجتمع شوق زندگی نوشته اند «اتاق لبخند». مدیر مجتمع شوق زندگی درباره این اتاق این طور توضیح میدهد: از اسمی که برایش گذاشته اند، مشخص است که در این اتاق، قرار است بچهها پذیرایی شوند و با گرفتن جوایز شاد شوند و برای لحظاتی، لبخند روی لبهای آنها بنشیند.
تعداد زنان و مردان و کودکانی که به مرکز مراجعه میکنند، اندک اندک بیشتر میشود. نگاه و سکوت بعضی از بچههایی که به مجتمع آمده اند، حرفهای بسیار دارد، مثل دختر بچهای که نگاه مات شده اش روی اسباب بازیهای مجتمع مانده است، اما حتی شوق استفاده از آن را ندارد. چهرههای گرفته این کودکان برای مدیر مجتمع شوق زندگی آشناست؛ کودکانی که به گفته او ممکن است به دلایلی مانند آزارهای جسمی، جنسی، خانوادههای آسیب دیده، بد سرپرست یا بی سرپرست بودن به این مجتمع ارجاع داده شوند.
مدیر مجتمع به اتاقهای «سایبان مهر» و «اورژانس اجتماعی» که در این مجتمع وجود دارد، اشــــاره مــی کند. به گفته او آبان سال گذشــته، شهرداری مشهد طـرح سایبان مهر را با هدف سامان دهی کودکان آسیب دیده و کار در مشهد اجرایی کرد. او فرایند اجرای این طرح را این گونه توضیح میدهد: تا قبل از اجرای طرح سایبان مهر، سامان دهی کودکان کار در مشهد، همانند دیگر شهرهای شهرهای کشور بود؛ به این شکل که پس از شناسایی، کودکان را با ون به مراکز کودکان کار بهزیستی تحویل میدادند تا پس از انجام مراحل اداری کودک تحویل خانواده شود.
اما در طرح سایبان مهر، بچهها بعد از شناسایی به مراکز پایش فرستاده میشوند. هم زمان که از کودک پذیرایی میشود، یک مددکار و مشاور خانم به کودک مشورت میدهد. همان روز نیز کودک پس از ارائه مدارک شناسایی تحویل خانواده میشود، مگر آنکه شرایط او و خانواده اش طوری باشد که مقام قضایی این اجازه را ندهد. پس از حضور خانواده برای تحویل گرفتن کودک، مددکارهای مرکز شوق زندگی با پدر و مادر یا سرپرست کودکان صحبت میکنند تا دلایل حضور کودک در خیابان و کار کردنش مشخص شود.
او اهمیت این مشاوره و صحبت با سرپرست کودکان کار را با این دلایل همراه میکند: پس از تحویل، کودک دوباره به خانواده یا محلی برمی گردد که پر از مشکل است. همین موضوع سبب میشود کودک پس از گذشت مدتی، دوباره برای کار به خیابان برگردد. اغلب کودکان کار به دلایلی مثل نداشتن سرپرست، بیمار یا بیکار بودن سرپرست یا سوء استفاده ابزاری افرادی از آنها در خیابانها کار میکند.
بر اساس آنچه مدیر این مجتمع بیان میکند، تا کنون برای ۵۹۰ کودک پرونده تشکیل شده است و مشاوره درزمینه خودکفایی خانوادههای آسیب دیده و خروج کودکان آنان از چرخه کار در حال انجام است.
خورشید با نورهایی که از گرداگرد دایرهای زرد رنگ بیرون زده. درختی با سیبهای قرمز، جوی آب و کوهی که قله اش سپید است. تمام اتاق کارشناس ارشد روان شناسی حاضر در مرکز شوق زندگی، پر شده از نقاشیهایی که کودکان با شوق برای او کشیده اند.
زهرا شکیب پس از راه اندازی مجتمع شوق زندگی به عنوان کارشناس با این مجتمع همکاری میکند. او کار مشاوره و درمان کودکان و خانوادههای آسیب دیده را سه سال قبل، با خیریه منتظران حضرت مهدی (عج) و از حاشیه مشهد شروع کرده است.
این کارشناس ارشد روان شناسی صحبتش را درباره اقداماتی که طی چند سال گذشته، در حاشیه شهر برای کودکان و زنان آسیب دیده انجام شده است، شروع میکند و میگوید: سال ۹۷ بود که طرحی با عنوان «می خواهم دیده شوم، میخواهم شنیده شوم» در حاشیه شهر و برای ارائه مشاوره، اجرا شد. این طرح را این مؤسسه خیریه با همراهی شهرداری مشهد در پنج فرهنگ سرای حاشیه شهر مشهد اجرایی کرد. هدف اصلی طرح «میخواهم دیده شوم، میخواهم شنیده شوم» ارائه مشاورههای آموزشی به خانوادههای آسیب دیده بود. در ادامه با توجه به استقبال مردم و روند رو به مثبت آن، تصمیم گرفته شد این مشاورههای آموزشی با درمان همراه شود.
به گفته شکیب، با تشکیل مجتمع شوق زندگی و حضور مسئولان قضایی در کنار نماینده همه نهادها و خیریههای فعال در حوزه کودکان آسیب دیده، خیران مؤسسه خیریه منتظران مهدی (عج) نیز در این مرکز حاضر شدند تا مشاورههای آموزشی و درمانی کودکانی را که در این مجتمع برای آنان پرونده تشکیل شده است، بر عهده بگیرند.
مادر و پدر، درس خوانده دانشگاه هستند. هردو کارشناسی ارشد. یک پسر حاصل زندگی مشترک چند ساله آنان است. به گفته خودشان همه هم و غمشان روی کار و درس بوده است و از کل زندگی مشترک به جز چندبار با هم بیرون رفتن، خاطره شیرین دیگری ندارند. پسر بچه استرس شدید دارد و گوشه نشین است. مشاوران و مددکاران حاضر در مجتمع پس از چندین جلسه مشاوره متوجه دلایل این رفتارها و استفاده ابزاری این پسربچه ازسوی مادرش میشوند. مادر به دلیل اختلافاتی که با همسرش دارد، میخواهد متارکه کند.
او تنها راه رسیدن به حق و حقوق خود راواسطه کردن پسرش میبینید و او را تهدید میکند که اگر همکاری نکند، او را برای همیشه رها میکند. پدر نیز زیر بار نمیرود و همین جدالهای دوگانه و تهدیدهایی مثل محروم کردن پسر بچه از دیدن آن ها، او را افسرده میکند. کارشناسان روان شناسی مجتمع شوق زندگی، استفاده ابزاری کودکان ازسوی والدینی که دچار مشکلات هستند، را یکی از نمونههای پرتکرار در کارشان میدانند. با مشاوره کارشناسان این مرکز امید میرود که استرس این پسربچه تا حدود زیادی کم شود.
دختر سیزده سالهای تا حالا دوبار اقدام به خودکشی کرده است. پدرش به اعدام محکوم بود و مادرش به دلیل اعتیاد، زندانی. به دلیل شرایط حاد این دختر، مراجع قضایی که در مجتمع شوق زندگی حضور دارند، پرونده او را به مشاوران روان شناسی کودک میسپارند. همان روزهای نخست، کارشناس روان شناسی درخواست درمان اضطراری او را در یکی از بیمارستانها ارائه میدهد. با هماهنگی بین دستگاهها و نمایندگان آنان در مجتمع شوق زندگی، مادر این کودک برای همراهی با فرزندش و کم شدن از آسیبها آزاد میشود. با این حال مشکل نبود سرپناه برای شروع زندگی جدید این مادر و دختر وجود دارد. برای حل این مشکل و با همکاری نمایندگان و خیرانی که این مجتمع را حمایت میکنند، خانهای برای این مادر و فرزند اجاره میشود. این روزها زندگی شوق و شور جدیدی برای این مادر و فرزند دارد. شور و شوق مادر دختری.
پسربچه هشت سالهای که انگار ۸۰ سال تلخی دیده است. چهره پدرش را با کشیدن مواد به خاطر دارد. با دعواهای مادرش و رفتن همیشگی او. هنوز از رفتن مادر زیاد نگذشته، که پدر در درگیری با موادفروشان، به جرم ضرب و جرح به زندان میرود. با این شرایط سرپرستی این پسر بچه را به پدربزرگش میسپارند. پدر بزرگی که در شصت سالگی تاب و تحمل بی قراریهای نوه را ندارد. بی قراریهای پسربچه را پدربزرگ با توسری و سرزنش جواب میدهد؛ «اگه آدم بودی، حداقل مادرت تو رو با خودش میبرد.»
کارشناس روان درمانی مرکز شوق زندگی از حضور پدربزرگ در مرکز میگوید و مشاورههای ارائه شده به او؛ «به پدربزرگش گفتم اگر وقتی بچه بودید، پدر و مادرتان شما را ترک میکردند و همه توی سر شما میزدند، آیا باز هم آرام بودید یا بی قرار میشدید؟ پدربزرگ اشک ریخت و گفت: حق دارید؛ رفتارم را اصلاح میکنم.» کارشناس روان درمانی ادامه میدهد: شاید باورتان نشود، اما این پسربچه که به حرف هیچ کس گوش نمیکرد با مشاورههای مجتمع شوق زندگی آرام شده و با شناسایی استعدادش در فوتبال، توانسته یکی از بچههای انتخابی تیمهای لیگ باشد. این برای او یعنی شوق زندگی.
توضیح: روایتهایی که در بالا خواندید از بین پروندههای چند کودک زیر آسمان این شهر انتخاب شده و حقیقی است. کودکانی که به گفته کارشناسان روان شناسی مجتمع شوق زندگی، با دلایلی نظیر نداشتن جرئت، ناتوانی در «نه» گفتن، بی توجهی والدین و ازهم گسیختگی خانواده دچار آسیب شده اند.