روزی که «هانری کارتیه برسون» در پرووانس درگذشت، هیچ عکاسی از مراسم خاک سپاری او عکسی ثبت نکرد؛ اگرچه ثبت عکس از چنین مراسمی جز به یادبود و مستند کردن آیین نمیماند و جز یادآوری سوگ و چهبسا سندی برای مطبوعات که در چنین روزی فارغ از گرایشهای سیاسی، اجتماعی به اهمیت شخص درگذشته میپردازند، به کار نمیآید، درهرحال این امر اتفاقی ویژه برای یکی از عکاسان بزرگ قرن گذشته است که درست چنین روزی در ۱۷ سال پیش، جهان را وداع گفت.
نام «هانری کارتیه برسون» در تاریخ عکاسی با چند موضوع پیوند خورده است؛ اول مشق کامل ترکیب بندی است که او را از تمامی عکاسان مدرن متمایز میکند و همچنان برای دوستداران عکاسی، بهترین نمونه و چه بسا بی بدیلترین الگو در آموزش ترکیب بندی است. اهمیت این امر به این مسئله بازمی گردد که برسون در زمان کودکی، روزهای یکشنبه و پنجشنبه نقاشی میکرده است. او در این مسیر به همراه علاقهای که به سینما داشته و تماشای فیلمهای بسیار، ذهن خود را برای درست دیدن تربیت کرده است. برخورداری از یک دوربین کداک «براونی» برای پوشش دادن تعطیلات و خاطرههای دوران کودکی و نوجوانی، از دیگر مسائلی است که برای برسون اهمیت داشته است و مجموع اینها ذهن و دید برسون را قوام میبخشید.
علاقه و شیفتگی او به سینما در حدی بوده است که در بیست وهفت سالگی قصد میکندعکاسی را کنار بگذارد و به تمامی خود را وقف سینما کند. او به فیلم سازان بی شماری روی میآورد. ازسوی عدهای پذیرفته نمیشود، اما «ژان رنوار» او را به عنوان دستیار میپذیرد و این آغاز تجربهای دیگر برای برسون است. این دستیاری سرانجام منجر به ساخت اولین فیلم برسون با نام «بازگشت به زندگی» میشود؛ اگرچه در تمام این مدت او به همکاری عکاسانه با مطبوعات نیز ادامه میدهد.
دومین امر، فرم درخورتوجه در عکسهای اوست که هر مخاطبی را درگیر میکند. نکته دیگر اهمیتی است که برسون به لحظههای پیش پاافتاده میدهد و قادر است از آن ها، اثری درخشان و جلب کننده بسازد.
تاسیس آژانس مگنوم به همراه رابرت کاپا، دیوید سیمور، جورج راجر و ویلیام وندیور در ۱۹۴۷ از مهمترین اتفاقات زندگی برسون است. نکته مهم دیگر در زندگی برسون، اهمیت سفر کردن است. او در چند مقطع به ویژه در دهه ۱۹۳۰ و سپس در دهه ۱۹۵۰ سفرهایی مفصل را به سراسر مناطق دنیا آغاز میکند، جنگها را میبیند و پس از مواجهه با مهمترین جنگهای قرن گذشته، نگاهش به عکاسی به طورکامل تغییر میکند.
در دوراهی یک جوان نابغه سوررئالیست بودن یا یک خبرنگار مهم بودن، دومی را انتخاب میکند. متاثر از سیاستهای وقت آژانس مگنوم، برسون مشغول پژوهش تصویری درباره آسیا میشود. سفرهای متعدد او منجر به تولید آرشیوی حرفهای از این قاره میشود. عکسهای درخشان او از هند، مالایی، سیلان، کشمیر و پنجاب و ثبت آیینهای باارزش بومی ازجمله این آثار است.
در مواجهه با اغلب عکسهای برسون با منظری دوگانه روبه رو هستیم؛ اول نگاه شاعرانه برسون است که خود را پیش از هر چیز به نگاه تماشاگر دیکته میکند. اهمیت این نگاه آنجاست که عکسهای برسون اغلب در لحظه ثبت شده اند. بدون برنامه ریزی و هدایت صحنه یا ایده پردازی پیش از عکاسی اند و به این دلیل، تزریق نوعی نگاه شاعرانه در لحظههای قاپیده شده، امری استثنایی است. سپس نبوغ او در تشخیص لحظه، ارتباط صحیح با موضوع، فاصله صحیح با موضوع، انتخاب دوربین کوچک و سبک برای ثبت، فرم درخورتوجه و جذاب، ترکیب بندی بسیار درخشان و گیرا و در یک کلمه مجموعهای از تشخیصهای صحیح که منجر به خلق عکسی ماندگار میشود، اهمیت مییابد.
او که همیشه آرزو داشت کتاب عکس هایش را با چاشنی ادبیات منتشر کند، پس از انتشار اولین کتاب عکسش در ۱۹۴۷، دومی را با همکاری «جان مالکولم برینین» منتشر کرد؛ همان طور که آخرین پروژه او درباره زادگاهش (فرانسه) با همکاری نویسندهای به نام «فرانسوا نوریسیر» در قالب کتابی به نام «زنده باد فرانسه» اجرا شد. نام برسون به عنوان یکی از عکاسان مهم و تأثیرگذار قرن گذشته، همواره طلیعه بخش هنر عکاسی در جهان بوده است.