کدام خدمات ناباروری را بیمه سلامت پوشش می‌دهد؟ وضعیت وخیم مقاومت میکروبی بیمارستان‌ها نتیجه تجویز بی‌رویه آنتی‌بیوتیک‌هاست پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (یکشنبه، ۴ آذر ۱۴۰۳) | بارش باران و برف در سطح استان در روز‌های پایانی هفته آمار معلولیت ناشی از تصادفات جاده‌ای در ایران رو به افزایش است بررسی پرونده‌های سوءاستفاده از نام مقامات با حضور رئیس قوه قضائیه + فیلم شیرخشک نوزادان ایرانی، زیر دندان قاچاقچیان خارجی بخش سی‌تی‌اسکن بیمارستان ۱۷ شهریور مشهد آماده بهره‌برداری شد (۴ آذر ۱۴۰۳) از گردش یک روز شیرین تا مدرسه‌ای متفاوت برای بلوچستانی‌ها + عکس افزایش آمار مرگ‌ومیر با گاز منوکسیدکربن با آغاز فصل سرما | بیداری قاتل خاموش با آتش «آذر» تأکید وزیر آموزش و پرورش بر رفع مسائل دانشگاه‌های فرهنگیان و شهید رجایی سرپرست دانشگاه فردوسی مشهد منصوب شد + سوابق مستمری کمک هزینه لوازم بهداشتی آبان ۱۴۰۳ معلولان چه زمانی پرداخت خواهد شد؟ در چه صورتی مجاز به استفاده از لباس‌های تاناکورا هستیم؟ گلایه بازنشستگان ادامه دارد | متناسب‌سازی حقوق بازنشستگان تأمین اجتماعی فقط با ۷۰۰  هزار تومان! آلودگی هوا میهمان هشتمین روز پیاپی در کلانشهر مشهد است (۴ آذر ۱۴۰۳) برنامه امتحانات نهایی دی‌ماه ۱۴۰۳ اعلام شد ایثار و ازخودگذشتگی، آخرین درس بانوی معلم مرگ مغزی قوچانی (۴ آذر ۱۴۰۳) نخستین فلوی پیوند کبد در دانشگاه علوم پزشکی مشهد پذیرش شد (۴ آذر ۱۴۰۳) ویتامینی که قاتل کلسترول بالاست چند توصیه مهم برای زنان باردار آیا پیاز جوانه‌زده را می‌توانیم مصرف کنیم؟ کشف جسد بانوی ٤٥ ساله در رودخانه کرج (۳ آذر ۱۴۰۳) ایران بیست و هشتمین کشور پرمخاطره‌ دنیا است پلیس خاش در تعقیب عاملان قتل یک شهروند چه عواملی عقل‌تان را کم می‌کند؟ سرقت بعد از ۱۳ سال کاهشی شد بندر خمیر در میان ۱۲ شهر برگزیده یونسکو قرار گرفت حکم قصاص برای عامل جنایت شب ولنتاین آتش‌سوزی در خیابان ملک الشعرا مشهد با ۸ محبوس (شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳) راهکار‌های فرار از زندگی ملال آمیز | روزمرگی‌هایی که روزمردگی می‌آورد بیمه تکمیلی بازنشستگان تامین اجتماعی برقرار شد (۳ آذر ۱۴۰۳)
سرخط خبرها
مسافرسنت در هزاره سوم (۳۱)

حاج‌آقا این چه وضعیه؟

  • کد خبر: ۷۶۶۸
  • ۰۲ آبان ۱۳۹۸ - ۰۶:۳۲
حاج‌آقا این چه وضعیه؟
حجت الاسلام محمدرضا زائری کارشناس مسائل فرهنگی
شنبه- دارم با همان شوروحال روضه و مصیبت از مجلس ظهر اربعین بیرون می‌آیم که مردی رهگذر به پلاستیک توی دستم اشاره می‌کند و درحالی‌که دو ظرف یک‌بارمصرف را نشان می‌دهد، می‌پرسد: غذای هیئت است؟ سری تکان می‌دهم. قبل از اینکه به خودم بیایم و بفهمم که باید چه‌کار کنم، با قدم‌هایی تند دور می‌شود. لحظه‌ای مکث می‌کنم که بهتر نبود یکی از دو غذای تبرکی را به او بدهم و خودم جواب می‌دهم: «برای کسی که این‌قدر فضولِ داخل کیسه پلاستیکی مردم است، نه!»، اما باز با خودم کلنجار می‌روم که حالا چشمش به این غذا افتاده، شاید امروز ناهار نداشته باشد. پشت‌سرم را نگاه می‌کنم. داخل فرعی پیچیده و دیده نمی‌شود. به خودم نهیب می‌زنم: «این غذا، خوردن ندارد. چشمی دنبال این غذاست، برو.» دوان‌دوان به داخل فرعی می‌پیچم. وقتی نزدیکش می‌شوم، صدا می‌زنم:
آقا، آقا!

یکشنبه- توی یک مرکز خرید پسری با ظاهر اسپورت جلو می‌آید. مو‌های بلندش را از پشت‌سر بسته است و به تیپ و قیافه‌اش نمی‌خورد که با من کاری داشته باشد. گویا خودش هم این را می‌فهمد که ابتدا توضیحی می‌دهد و بعد سر درددلش باز می‌شود. مفصل حرف می‌زنیم، سرپایی و شتابزده. فرزند یکی از افراد شاخص است و به‌صراحت می‌گوید که این حرف‌ها را به پدرم نمی‌توانم بزنم. به یاد فرزند یکی از روحانیون می‌افتم که پدرش با من میانه خوبی نداشت و این پسر وقتی درددل می‌کرد، اصرار داشت پدرش از گفت‌وگوی ما مطلع نشود و من هم نمی‌توانستم وقتی پدرش شعار‌های آتشین می‌داد، به او بگویم که پسرش چه حرف‌هایی
به من زده است.

دوشنبه- پای پلکان هوایى ما زنی میان‌سال و تنها جلوی من ایستاده است، با مانتویی کوتاه بر تن و روسری رنگی نصفه‌نیمه‌ای بر سر. چمدان دستی‌اش سنگین است. می‌گویم: با اجازه، و بدون آنکه منتظر جوابش بشوم، ساکش را برمی‌دارم. با تردید تعارف می‌کند و وقتی پشت‌سرش راه می‌افتم، ادامه می‌دهم: شما هم مثل مادرم!

سه‌شنبه- داخل هواپیما که به صندلی‌ام در سمت چپ راهرو می‌رسم، قبل از نشستن عبایم را باز می‌کنم و به‌دقت تا می‌زنم و در محفظه بالای سرم می‌گذارم. وقتی می‌نشینم، مرد مسافر به صندلی سمت راست راهرو نگاهی می‌کند و می‌گوید: نظم و ترتیبتان خیلی برایم جالب بود. انتظار داشتم همین‌طوری و بدون ملاحظه بنشینید.

چهارشنبه- دختر دست‌فروش جعبه آدامس موزی را جلوی من گرفته است و تکرار می‌کند: دو تا پنج تومن! دو تا می‌خرم و یکی‌اش را به مردی که کنارم نشسته است، تعارف می‌کنم. خنده‌کنان می‌گوید: تا حالا نشنیده بودم که آخوند‌ها از این کار‌ها بکنند. می‌گویم: تا حالا سرت کلاه رفته!

پنجشنبه- قبل از اینکه روی صندلی ایستگاه مترو بنشینم، مرد جوانی که ظاهری مذهبی دارد و پیراهن مشکی عزا پوشیده است، بدون مقدمه می‌گوید: حاج‌آقا! این چه وضعی است؟
برافروخته و بسیار عصبانی است. معلوم می‌شود پیش از رسیدن من، دختری روسری‌اش را انداخته بوده روی شانه‌اش و او مأمور نیروی انتظامی را خبر کرده است.
می‌نشینیم و گپ می‌زنیم. از درد‌های مشترکمان می‌گوییم و با هم سوار یک قطار می‌شویم.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->