حمید ضیایی | شهرآرانیوز - پرده خوانی در بسیاری از روستاها و شهرهای خراسان رضوی نیز جریان دارد، نام شهرستان خلیل آباد در ۲۲ آذر سال ۹۱ به نمایندگی از استان ما در فهرست میراث ملی کشور ثبت شد. پرده خوانی در شهر خلیل آباد سابقهای ۱۲۰ ساله دارد و در میان توده مردم بسیار پرطرفدار بوده است. قاسم دانش پژوه، یکی از انگشتشمار پرده خوانهای خلیل آباد که هنوز توانایی اجرا دارد. او سال ۱۳۲۰ در خلیل آباد متولد میشود. از ۶ سالگی پرده خوانی را نزد پدرش مرشد محمدعلی آغاز میکند و سپس آموزش را نزد دیگر استادان خود هم، چون حبیب ا... چاووشی، عارفی، کربلایی اکبر محمدزاده و حاجی مرشد ادامه میدهد. پردههایی که در دست داشته یکی نقاش اش حسین همدانی و دیگری محمد گنجی بوده است. سن پرده هایش یکی ۶۰ سال و دیگری ۴۰ است.
کربلایی قاسم به شیوه غیرآوازی وقایع را شرح میدهد و آواز او تنها در نقاط عطف نمایش اجرا میشود. لحن ساده و روایتهای او به زبان مردم کوچه و بازار است. در پرده خوانی شیوهای بی پیرایه و ساده دارد که این خود نوعی از روایت است.
من از همان ۶-۵ سالگی که به کمک پدرم میرفتم با پرده خوانی خو گرفتم. اوایل برای کمک به پدرم به اطراف مشهد میرفتیم. آن زمان شب را در کاروان سراهای شاه عباسی میماندیم. مردم از همه جا در این کاروان سراها بودند. درهای بزرگی داشت که شترها با بار وارد میشدند. پدرم بیشتر در آنجا پرده خوانی میکرد و گاهی من نیز پدر را همراهی میکردم. آن زمان شبی ۵ قِران کرایه کاروان سرا بود. یادم میآید یک بار هم زیر نقارخانه حضرت با پدرم پرده_شمایل خوانی کردم.
الان که ۱۰ سال است خانه نشین ام. اما نزدیک به ۶۰-۵۰ سال پرده خوانی کرده ام.
قدیم حدود سی_چهل پرده خوان در خراسان فعال بودند، اما حالا بیشترشان فوت کرده اند. فقط من و آقای عارف در خلیل آباد و آقای خندان در روستای فدافن کاشمر مانده ایم.
از معروفهای این کار حسین آقای همدانی بود که تعدادی از پرده هایش در موزه حرم مطهر حضرت رضا (ع) است.
من از پردههای حسین آقای همدانی و آقای گنجی داشتم.
در زمان قدیم که پدرم تبلیغ میکرد_ مثلاً میگفت خانم حجابت را حفظ کن یا جوان، به ناموس مردم نظر بد ننداز و... مارها را میگذاشتیم تا مردم جمع بشوند و بعد با این مارها به طور نمادین شب اول قبر را پرده_شمایل خوانی میکردیم. میگفتیم این سرنوشت کسانی است که در دنیا به ناموس مردم نگاه میکردند.
در پرده_شمایل نکیر و منکر و بهشت و جهنم و این چیزهاست. افراد بهشتی و جهنمی هم داریم. ۷۲ مجلس هم داریم که مربوط به ائمه اطهار است. داستانی هم داریم از سنگی که از کوه پایین میآید و به پیش پای حضرت رضا (ع) میافتد. یادم است که میخواندیم: «از حرم شاه غریبی به خراسان آمده/ سنگ بهر خدمتش از کوه غلتان آمده». میگویند که آقا روی آن سنگ نماز خوانده اند.
اینها روایتهای شفاهی و داستانهای تاریخ است که یکییکی میگفتیم. مثلاً داستان دختری که به خاطر علاقه به حضرت علی اکبر از مصر به کربلا میآید تا جانش را قربانی حضرت کند، سندیت تاریخی ندارد، اما بین مردم به صورت شفاهی نقل میشده و ما هم آن را میگفتیم.
بله؛ اگر کسی باشد که بیاید کمک دست من و وسایلم را ببرد و پرده را نصب کند، باز هم میتوانم اجرا کنم.
به نسل جوان؟ بله میتوانم.
بله. خود اهل بیت کمک میکنند که یادم بیاید.
زیاد. زمانی که با اسب میرفتیم این طرف و آن طرف پدرم یک یاحسین که میگفت مردم جمع میشدند. او را میشناختند. به خاطر دارم یک دختربچه در منطقه بردسکن، روستای حسن آباد از چادر بیرون رفته و گم شده بود. دوشب و یک روز از گم شدنش میگذشت که پدر من به آنجا میرود. به محض آنکه میرسد رئیس پاسگاه «دهن قلعه» میگوید همین مرشد دخترتان را پیدا میکند. پدر من هم یک یاحق میکشد و آیهای مینویسد و به آن فوت میکند و به پدر دختر میگوید همین کال آب را بگیر و برو دنبالش، رعنا را پیدا میکنی. وقتی میروند دختر را زیر یک بوته پیدا میکنند که خدا را شکر زنده هم بوده است. تمام مردم از چادرها بیرون میریزند که رعنا را آوردند، رعنا را آوردند...
آن زمان پدر ما معروف شد به مرشد رعنا. هنوز مردم آنجا من را هم با همین نام میشناسند... میگویند پسر مرشد رعنا. آن زمان عقیدهها خیلی فرق داشت. حالا همان دختر، بچه و نوه دارد.
به عشق مولا حسین زیاد. خیلی هم زیاد.
ما را فراموش نکنید. ما سالها مداحی کردیم. سالها پرده خوانی کردیم. اما این روزها دیگر زیاد به این کار اهمیت نمیدهند...