هما سعادتمند | شهرآرانیوز؛ از تبار اصیل زادگان بود و با آب و آیینه نسبی دیرینه داشت. خراسانیها «دکتر علی اکبر فیاض» را با راهاندازی دانشکده ادبیات و دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی بهخاطر دارند، اما خدمات فرهنگی و اجتماعی او بیش از این هاست و از این میان میشود به تصحیح بی نظیر او از «تاریخ بیهقی» و نوشتن کتاب دوجلدی «تاریخاسلام» اشاره کرد.
چهارم شهریور امسال درست نیم قرن از درگذشت مرد دانشمندی میگذرد که نهفقط مشهد و خراسان که ایران در حیرت دانش و نبوغ ادبی اوست؛ مردی که با پایه گذاری دانشکده ادبیات، سبب رشد و پرورش مفاخر ادبی بسیاری برای این مرز و بوم شد. بخشی از مطالب این گزارش، روایت استادان برجسته کشور درباره دکتر علیاکبر فیاض است که در شب پاسداشت این چهره فرهنگی به همت «مرکز آثار مفاخر و اسناد دانشگاه فردوسی مشهد» بیان شده است.
دکتر محمدرضا راشدمحصل که یکی از پیش کسوتان و قدیمیترین استادان دانشگاه فردوسی است، درباره نخستین دیدارش با دکتر علیاکبر فیاض میگوید: «یادم میآید در سالهای نخستی که به دانشکده ادبیات مشهد آمده بودم، یک روز مردی را با قد کوتاه و کلاه شاپو، بسیار سادهپوش دیدم که وارد دانشکده شد؛ پرسیدم این فرد که دانشگاهی نیست، چرا وارد دانشکده شده است؟ گفتند ایشان دکتر علی اکبر فیاض است. از همان روز و بعد از آن، فروتنی و پرهیز از تظاهر را به عنوان برجستگیهای اخلاقی این استاد همواره به یاد دارم.»
به گفته راشدمحصل، این فروتنی و تواضع اخلاقی را در کنار مهارت کامل در تدریس «تاریخ بیهقی» میتوان به عنوان مهمترین ویژگیهای این چهره ادبی خراسان در خاطر داشت: «کسانی که در سالهای ۱۳۳۷ و ۱۳۳۸ کلاسهای بیهقی ایشان را درک کرده اند، میدانند استادی اش در این حوزه تا چه حدی بوده است. دکتر فیاض چنان در تاریخبیهقی تعمق کرده بود که اگر نثر ایشان را در مقدمه ببینید، خواهید دید که مثل نثر بیهقی است. خیلی بدبینانه قضاوت نمیکنم اگربخواهم بگویم کسی مثل دکتر فیاض دیگر در دانشگاههای ما وجود ندارد یا اگر هستند، امثالشان در این روزگار بسیار کم است.»
وجه دیگری از فعالیتهای ادبی دکتر فیاض به حضور ایشان در محافل ادبی خراسان مربوط میشود. این چهره دانشگاهی، علاوه بر ریاست دانشکده ادبیات، نایب رئیس انجمنهای بهار و قلم خراسان و از اعضای اصلی انجمن ادبی فرخ محسوب میشد و سالهای ۱۳۲۵ تا ۱۳۴۵ در جلسههای این انجمن، نقد شعر میکرد و شاعران از دانش ادبیاش بهره میبردند. از نظر دکتر راشد محصل، دکتر فیاض از این منظر نیز الگویی برای دانشگاهیان محسوب میشود؛ بر خلاف امروز که متأسفانه دانشگاهیان چندان با محیطهای فرهنگی و ادبی بیرون دانشگاه حشرونشر ندارند.
او درباره آثار برجای مانده از دکتر فیاض میگوید: «تعداد مقالههای منتشرشده از دکتر فیاض کم است، اما هر کدام از این مقاله ها، حاشیه نوشت کتابها و یادداشت ها، هر کدامشان بی تردید ارزش یک کتاب را دارد. از این میان برای نمونه، مقالهای که درباره نسخههای خطی «تاریخ بیهقی» در اول چاپهای دوم و سوم این کتاب آمده، مثال زدنی و نشان دهنده دانش فراوانش در زمینه کتاب شناسی و نسخه شناسی است. استاد بخشی از کتاب تاریخاسلام را نیز با استناد به منابع جدید و همچنین با صداقت و صمیمیت ویژهای نوشته است.»
فهرستبرداری کتابهای لاتین آستانقدس دکتر محمدجعفر یاحقی، استاد دانشگاه فردوسی مشهد و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز با بیان اینکه اگر امروز دانشکده ادبیات مشهد در کشور اسم و رسمی دارد مدیون تلاشهای استادانی، چون فیاض و رجایی و یوسفی است، میگوید: «من دوره دوم زندگی دکتر فیاض یعنی سالهای پس از پایان ریاستش بر دانشکده ادبیات را دیده ام.
در آن دوران من در مجله نامه به صاحبامتیازی آستانقدس مطالبی مینوشتم و ایشان در آنجا دبیرتحریریه بود. چندبار هم ایشان را در کتابخانه آستانقدسرضوی مشغول فهرستبرداری دیدم، زیرا در آن دوران کتابهای بسیاری بهزبان لاتین درکتابخانه آستانقدس بود که مسئولان برای مشخصکردن نام و محتوایشان به او مراجعه کرده بودند. علاوه بر این من دکتر فیاض را در کنگره بیهقی که در اواخر دهه ۴۰ برگزار شده بود، بهخاطر دارم؛ با چنان اقتدار و دانش بی نهایتی در نشستهاحضور پیدا میکرد که سبب میشد همه ادیبان و دانشمندان برجسته جهان به او احترام بگذارند، زیرا فیاض زمامدار تاریخ بیهقی در آن روزگار بود.»
دکتر محمدحسین ساکت نیز که مجموع سخنرانیهای دکتر فیاض را در روزگاری که از سوی دانشگاه قاهره مصر برای سخنرانی درباره شعر و ادبیات پارسی دعوت شده بوده، ترجمه و بعد از فوت استاد بهصورت مجموعه کتابی با عنوان «شعر پارسی و تمدن اسلامی در ایران» منتشر کرده است، درباره مقام علمی این چهره میگوید: «یکی از ناکامیهای زندگی دانشگاهی ام را محرومبودن از شاگردی دکتر علی اکبر فیاض میدانم.
ایشان میتوانستند چهره سرشناستر و نام آورتری باشند، حتی در سطح جهان، اما آدم به شدت کم حرف و کم کاری بود و بیشتر وقتش را صرف مطالعه و دانستن هر چه بیشتر میکرد. باید بارها از او میخواستی تا درباره موضوعی حرف بزند، اما وقتی هم حرف میزد، به دلیل علم بسیار زیادش موضوعهایی را مطرح میکرد که کمترکسی در آن دوران به آنها اشراف داشت و در واقع حرفی که میزد، از نظر استنادی و درستی ردخور نداشت. من خود در کنگره شیخ طوسی که در سال ۱۳۴۹ برگزار شد، شاهد بودم که چقدر دانشمندان دیگر به ایشان احترام میگذاشتند.»
این استاد دانشگاه در ادامه با بیان خاطرهای از دکتر شریعتی، گریزی به ویژگیهای اخلاقی دکتر فیاض میزند و میگوید: «آدم عجیبی بود؛ همه کارهایش را خود انجام میداد، حتی تعویض روغن ماشین و...؛ دکتر علی شریعتی درباره کم حرفی فیاض، برایم تعریف کرده بود که وقتی در مشهد بوده، از آنجا که خانه شان پشت باغ ملی و در خیابان ارگ مشهد نزدیک خانه استاد قرار داشته، صبحهای جمعه میرفته دم در خانه مرحوم فیاض تا کمی با هم قدم بزنند و او در خلال این چند دقیقه گفتگو از دانش ایشان بهره ببرد، اما وقتی به باغ ملی میرسیدند، از آنجا که استاد دستی بر شطرنج هم داشته، میایستاده و بازی افرادی را که آن ساعت روز در باغ ملی مشغول شطرنج بازی بودند، تماشا میکرده و کلامی حرف نمیزده است. تنها در آخر میگفته عجب خوب بازی کردند!»
به گفته ساکت، فیاض میتوانسته به چند زبان زنده دنیا صحبت کند و در نوشتن کتاب تاریخ اسلام نیز از منابع بسیار مستشرقان فرانسوی و انگلیسی و آلمانی بهره برده است، اما این علوم آسان به دست نیامده و فیاض برای رسیدن به آن درجه علمی کوشش فراوان کرده است. او تعریف میکند: «شنیدهام در دورانی که هنوز دانشآموخته دانشگاه نشده و بهعنوان معلم تدریس میکرده است، روزی بازرسی از آموزش و پرورش برای سرکشی به مدرسه میرود و در سر کلاس درس ایشان از دانشآموزی چند سؤال میکند، دانشآموز نمیتواند پاسخ دهد و خود بازرس پاسخ را میگوید؛ پاسخی که گویا چندان درست نبوده است. دکتر فیاض به بازرس میگوید که جواب درست چیست؟ اما آن شخص معترض میشود که من بهتر متوجه میشوم که لیسانس دارم یا شما؟
این برخورد سبب میشود تا فیاض بهدنبال ادامه تحصیل برود و دکترایش را بگیرد و بعد هم برمیگردد و مدیر کل آموزش و پرورش میشود. بعدها هم او را به نمایندگی مجلس برمیگزینند. گویا در دورانی که نماینده مجلس بوده نیز به کلیسایی میرود و در آنجا اسقفی را ملاقات میکند که زبان یونانی میدانسته است؛ فیاض از اسقف میخواهد که به او یونانی یاد بدهد، اما او کتاب بینوایان اثر ویکتورهوگو را که به زبان فرانسه روی میزش بوده، نشانش میدهد و میگوید تو فرانسه بلدی که میخواهی یونانی را بیاموزی؟ فیاض شروع میکند به خواندن فرانسوی کتاب و همین سبب میشود آن اسقف او را برای آموختن یونانی بپذیرد و او سالهایی را صرف آموختن این زبان میکند.»
دکتر علیاشرف صادقی، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز یکی از استادانی است که در این نشست به نقل خاطره میپردازد. این استاد دانشگاه تعریف میکند: دکتر فیاض وقتی در تهران بودند، در خیابان فخر رازی، یکی از خیابانهای منتهی به دانشگاه تهران، سکونت داشتند. در آن روزگار، شخصی به نام احمدکرمی که یک بنای یزدی و علاقهمند به متون نظم فارسی بود نیز در تهران زندگی میکرد.
این احمد کرمی هر چه پول از راه بنایی و معماری به دست میآورد، صرف خرید نسخههای خطی و چاپ دوباره آنها میکرد. ایشان یک روز آمد فرهنگستان پیش من و گفت که من مقدار زیادی از دیوانهای شعر فارسی را چاپ کردهام که در انبار بزرگی در منزلم جمع شده و کسی هم آنها را نمیخرد. شما فهرستی از مؤسسهها و نهادهایی که من میتوانم این کتابها را اهدا کنم، به من بدهید.
پذیرفتم و روزی به منزلش رفتم تا کتابها را ببینم. در آنجا این آقا برایم تعریف کرد که روزی آقایی (دکتر فیاض) مرا دعوت کرد و گفت بیا خانه من در خیابان فخر رازی و کتابهایم را ببین؛ من کتابخانهای دارم و میخواهم آنها را بفروشم و پولش را خرج تعمیر منزل و جهیزیه دخترم کنم! خیلی ناراحت شدم و گفتم نه خانه شما را تعمیر میکنم و نه کتابهایتان را میخرم؛ شما باید این کتابها را حفظ کنید و نگذارید از بین بروند! من پس از شنیدن این خاطره بسیار افسوس خوردم و این نشان میدهد چنین استادان دانشمند و فاضلی که از چهرههای علمی قرن محسوب میشوند، هر آنچه داشتهاند صرف علمآموزی کردهاند، بیآنکه چشمداشت مالی داشته باشند.