یوسف بینا| قیصر امینپور، شاعر و نویسنده نامدار معاصر ایران و یکی از چهرههای درخشان ادبیات انقلاب اسلامی است که با شعرها و سرودها و نوشتهها و پژوهشهای ادبیاش سالهاست نامی آشنا برای ایرانیان و فارسیزبانهاست و کتابهایش همچنان در ردیف پرمخاطبترین کتابها شناخته میشود.
برگهای زرین
قیصر امینپور که در دومین روز از دومین ماه سال ۱۳۳۸ بهدنیا آمد و در هشتمین روز آبانماه سال ۱۳۸۶ دار فانی را وداع گفت، این کتابها را از خود بهیادگار گذاشته است: «تنفس صبح» (مجموعه شعر)، «در کوچه آفتاب» (مجموعه شعر)، «طوفان در پرانتز» (نثر ادبی)، «منظومه ظهر روز دهم» (شعر عاشورایی نوجوان)، «مثل چشمه مثل رود» (شعر نوجوان)، «بی بال پریدن» (نثر ادبی)، «آینههای ناگهان» (مجموعه شعر)، «بهقول پرستو» (شعر نوجوان)، «گلها همه آفتابگردانند» (مجموعه شعر)، «دستور زبان عشق» (مجموعه شعر) و گزیدههایی از اشعار و همچنین دو کتاب پژوهشی درباره شعر که محصول پژوهشهای دانشگاهی او در حوزه ادبیات فارسی در دانشگاه تهران است: «شعر و کودکی» و «سنت و نوآوری در شعر معاصر ایران».
امینپور همانطور که اشاره شد، یکی از شخصیتهای شاخص ادبیات انقلاب اسلامی است و عمده فعالیتهای ادبی خود را در دو دهه ۶۰ و ۷۰ بهثبت رسانده است. او در سال ۱۳۵۸ بههمراه دو یار دیرینهاش یعنی سیدحسن حسینی و سلمان هراتی که هر دو از شاعران نامدار انقلاب اسلامی بهشمار میروند، از جمله هنرمندانی بود که در تشکیل «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» که بعدها به «حوزه هنری انقلاب اسلامی» تغییر نام داد، مشارکت داشت و تا سال ۱۳۶۶ در واحد شعر حوزه هنری فعالیتهای تأثیرگذاری انجام میداد. او در این دوران مسئولیت صفحه شعر «هفتهنامه سروش» و بعدها سردبیری «ماهنامه سروش کودکونوجوان» را برعهده داشت و بدین ترتیب نوعی از فعالیت مطبوعاتی و خبرنگاری را نیز در سابقه خود ثبت کرد.
تدریس در دانشگاه الزهرا (س) و دانشگاه تهران، کسب جایزه نیما یوشیج با نام «مرغ آمین بلورین»، عضویت پیوسته در فرهنگستان زبان و ادب فارسی، برگزیدهشدن بهعنوان چهره ماندگار شعر ایران در هفتمین همایش چهرههای ماندگار و... برگهای زرین دیگری در کارنامه ادبی و هنری و فرهنگی قیصر امینپور است.
شاعر زمانه.
اما بیتردید درخشانترین وجه شخصیت قیصر شاعری اوست. او در حدود ربع قرن فعالیت بهعنوان شاعر، در قالبهای غزل و مثنوی و رباعی و شعر نیمایی طبعآزمایی کرد و انواع مضامین و محتواهای عاشقانه و اجتماعی و اعتقادی و انسانی را بهزبانی ساده و روان در این قالبها سرود و به علاقهمندان شعر فارسی عرضه کرد. عواطف و احساسات صادقانه شاعر در تکتک اشعارش نمودار است؛ چه آنگاه که شعر درباره جنگ تحمیلی و دفاع مقدس میسراید، چه آنگاه که باورها و اعتقادات خود را بهزبان شعر درمیآورد، چه آنگاه که عاشق میشود و از عاشقانهها میگوید و چه آنگاه که زبان به انتقاد اجتماعی میگشاید و درد انسان را میسراید.
علاوه بر همه ارزشهای ادبی و فرهنگی شعر قیصر امینپور، بهنظر میرسد که دو ویژگی خاص در ذهن شاعرانه او وجود داشت که این ویژگیها در کنار آن ارزشها باعث ماندگار و پرمخاطبشدن اشعارش شد؛ یکی توجه به نیازهای زمانه و دیگری مخاطبشناسی. امینپور نیازهای زمانه را بهدرستی میشناخت و میدانست زمانهای که در آن بهسر میبرد چه مسائلی دارد و یک شاعر متعهد باید در برابر چه اموری حساس باشد. او ازسوی دیگر مخاطبانش را نیز بهدرستی میشناخت و میدانست حالات شاعرانهاش را باید به چه زبانی بیان کند و با چه مردمی در میان بگذارد. شاید فعالیتهای مطبوعاتی و تدریس در دانشگاه و بیشتر از آنها فعالیتهای اجتماعی قیصر امینپور باعث ایجاد این دو ویژگی در ذهنیت شاعرانهاش شده بود.
قیصر امینپور در مراسمی که در روزهای پایانی عمرش و قبل از مرگ ناگهانیاش، بهمناسبت رونمایی از کتاب «سنت و نوآوری در شعر معاصر ایران» برگزار شده بود، گفته بود: «من هم در مطبوعات هستم و هم در دانشگاه... من به نسلی آرمانگرا تعلق دارم و کار ادبی و خلاق را برای خود انجام میدهم، شعری که دلم میخواهد مینویسم و هیچکس هم در آن دخالت ندارد.» در این سخن امینپور، علاوه بر اشاره به فعالیتهای مطبوعاتی و دانشگاهی، آرمانگرایی شاعر که مربوط به نسل شاعران و نویسندگان انقلاب اسلامی است و نیز صداقت عاطفی و زبانیاش مشهود است و خود نیز بر همانها تأکید کرده است.
رنجنامهای بهنام شعر
در پایان این یادداشت، برگزیدهای از سخنان استاد مصطفی ملکیان، اندیشمند حوزه اخلاق و انسانشناسی را که از دوستان زندهیاد قیصر امینپور بود، در تحلیل روانشناسانه شعر او باهم میخوانیم: «قیصر امینپور شاعر رنج است... هیچ مفهومی بهتر از مفهوم رنج در آثار قیصر امینپور گویا نیست. تمام آثار امینپور دارند رنجهای او را بیان میکنند؛ بنابراین در مجموعه آثارش یک رنجنامه میبینیم و مهم است که بدانیم وقتی میگوید چقدر خون دل میخورم، از چه چیزهایی خون دل میخورد. این است که او را به ما میشناساند. عدم یکپارچگی وجودی، حس خمود، احساس گمگشتگی و راهگمکردگی و راهنایافتگی، امکان مرگ پیش از کمال و دستوپابسته سرنوشت بودن... تا اینجا باعث و بانی رنجها خودش است، ولی بعد از این باعث و بانی رنج او دیگراناند؛ هیچ کس کتاب وجود او را درک نمیکرد و نمیخواند، دیگران از یادش میبرند و بهدست فراموشیاش میسپارند، در میان دیگران حتی دوستانش دوست واقعی یا نداشت یا بهندرت داشت، زندگی اصیل و بهحکم صرافت طبع در دیگران نمیدید، انسانها عزت نفس خود را پاس نمیدارند و پیش هر فرومایهای سر خم میکنند، انسانها برابر هر کسی بهزانو میافتند با وجود اینکه فقط باید مقابل معشوق زانو بزنند، عشق انسانها بیقیدوشرط نیست و با هزار قیدوشرط عاشق میشوند، عاطفه دارد از بین ما رخت برمیبندد، آدمیان خواستهها و آرزوها و اهداف فرودست دارند، انسانها کیفیت را از دست دادهاند و به کمیت اهمیت میدهند و حتی برای ارزیابی کیفیت هم از کمیت استفاده میکنند، آدمیان گرفتار فقرند، انسانها آزاد نیستند و نمیتوانند از نعمت آزادگی استفاده کنند، بهجای اینکه مرزگذری کنند مرزگذاری میکنند، هنوز دشمنی و خشونت و جنگ وجود دارد... قیصر در شرایط آرمانی شعرش میگوید که وقتی آن روز رؤیایی برسد اسلحهها از خستگی و خمودگی خمیازه میکشند...»