قدیمیها حرفهای خوب، زیاد میزدند. یکی اش همین ضربالمثلی است که میگوید: یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به دیگران. انتقاد به رفتار رسانهها در روزهای پرتبوتاب کرونایی، از جنس همین ضربالمثل است؛ نقد یک خودی به عملکردی که بهایش، آسیب به سلامت روانی مخاطب است.
از حدود دو هفته اخیر به این سو که شمار مبتلاها، بستریها و فوتیهای کرونا به اوج خود رسیده است، شاهد فراگیری نسبی رفتارهای هیجانی و بدون راهبرد در فضای رسانهای هستیم. کافی است به آرشیو روزنامهها سری بزنید و عناوین و تصاویر صفحات یک را نگاهی بیندازید. اگر بنا باشد مجموع خبرهای مثبت و منفی درجشده را در کفههای ترازو بگذارید، میپذیرید که کفه ترازو به سمت خبرهای منفی، سنگینتر است.
صفحات رسانههای رسمی در شبکههای اجتماعی نیز همین وضعیت را دارند. با این تفاوت که برخلاف روزنامهها و انتشار یک بار در روزشان، در ساعتهای مختلف شبانهروز، تولید محتوا دارند و اگر قرار شود این محتوا از نوع اضطرابآور باشد، تصور کنید چه بلایی بر سر آرامش روانی مخاطبان گوشیبهدستی میآید که در روز، بارها و بارها، خبرها را بررسی میکنند.
متأسفانه این آسیب، یعنی نبود توازن در خبرهای مثبت و منفی و ندیدن همزمان نیمه خالی و پر لیوان، در بخشهای خبری صداوسیما هم مشاهده میشود. فراوانی تیترهای غمانگیز، لحنهای پر از نگرانی، کلماتی چکشی با ضرباهنگی پرنوسان که با تصاویر دلخراش و ناراحتکننده ضمیمه میشوند، درحالی به محتوای رسانهای غالب در هفتههای اخیر تبدیل شده است که در پس انتشار آنها افق بلند و راهبردی کلان دیده نمیشود. درست مثل دیگر سیاستهای مدیریت کرونا که نتیجهاش رفتوآمد جامعه در رنگینکمان وضعیتهای آبی، زرد، نارنجی و قرمز است.
بهزعم نگارنده، دلیل اصلی رفتارهای رسانهای یادشده، با علم به خیرخواهی رسانههای رسمی داخل کشور، خلاصهشدن مقوله سلامتی در بعد جسمانی و کمرنگ شدن اهمیت سلامت روانی، همچنین نداشتن کارگروهی متشکل از استادان رسانه، اجتماعینویسان و صاحبنظران سلامت ذهنی و جسمی است. چنین ساختاری باید همزمان با آغاز کرونا ذیل ستاد ملی و ستادهای استانی شکل میگرفت و نظر به اهمیت ماجرا، پویاترین کارگروه میشد که نشد.
در نبود این ساختار رسمی، انتظار میرفت تشکلهای رسانهای برای پیشبردن هدفهای مشترکی که دارند، پا پیش بگذارند و هماندیشی کنند تا به راهبردها و بایدها و نبایدهای مشترک در تولید محتواهای کرونایی برسند که این هم نشد. اگر هم حرکت جستهوگریختهای بود، برونداد ملموسی نداشت. نتیجه این وضعیت، رفتارهای سینوسی، سلیقهای، پراکنده، تکراری و افتادن برخی رسانههای رسمی در دام هیجانزدگی و پمپاژ خبرهای منفی است.
حالا به این بلبشو چند مؤلفه دیگر مانند ضعف سواد رسانه در مخاطبان، رسانههای زرد لایکپرست، اکانتهای فیک و حرفهای ضدونقیض مسئولان رسمی را هم بیفزاییدتا از ملغمهای که در این ۱۸ ماه، بهویژه در یکیدو هفته اخیر ساخته شده است، تصویر بهتری داشته باشید.
در چنین وضعیتی، لحظهای مکث و چند پرسش ساده، پیش از گزینش و انتشار اخبار یادشده، میتواند راهگشا باشد. مانند اینکه دانستن محتوای در آستانه انتشار، چه کمکی به مخاطب میکند؟ به فرض اگر الان که هنوز از زیر بار کرونای دلتا کمر راست نکرده است، با تیتری نگرانکننده از شایدهای نگرانکننده وضعیت کرونا در ماههای آتی بداند، چه فایدهای دارد؟ آیا امیدی که در این ماهها و هفتهها زخم برداشته است، ترمیم میشود؟ آیا این بهاصطلاح آگاهی، انگیزهاش را برای رعایت پروتکلها بیشتر میکند یا به استرس، افسردگی، وسواس، ناامیدی و حتی بیخیالی او دامن میزند؟
آیا درکنار خبرهای منفی ناگزیر از وضعیت این روزها، خبر خوب، اقدام مثبت و افق روشنی هم هست که ارزش اهمیتدادن داشته باشد و جریان داشتن زندگی با فراز و فرودهای پیوستهاش را به مخاطب یادآوری کند؟ مخاطبی که میدانیم دسترسیاش به تفریح، سفر، فضای سبز، رفتوآمدهای دوستانه و فامیلی، مثل گذشته نیست و چه بسا معیشت و روابط خانوادگیاش هم دچار چالش شده است؛ و پرسش آخر اینکه، آیا با توجه به ارتباط مستمر ما بهعنوان فعال رسانهای در این یکونیم سال با خبرهای کرونایی و فرسودگی ناشی از آن، به قول آن ور آبیها نیازمند «رفرش» شدن هستیم؟