سعیده آل ابراهیم | شهرآرانیوز - قصه از یک نذر شروع میشود، نذری فرهنگی که نوک پیکان آن حاشیه شهر مشهد را نشانه میرود، همان جایی که مشکلات مختلف در کوچهپسکوچههای آن جولان میدهد و شرایط، افراد را به سمتی پیش میبرد که شاید دیگر آموزش، اولویتشان نباشد. به زعم داوطلبانی که این قصه را به پیش میبرند، گروه هدف آنها مردمان بامعرفت و مشتاق علم و دانش هستند، اما هماکنون محل زندگیشان دسترسی کافی به مکانهایی که میتواند افزایش آگاهیشان را در پی داشته باشد، ندارد. زیربنای این نذر این بود که نزدیک دوره امتحانات، ۲ چله یعنی ۴۰ روز برای تدریس و آموزش دروس مختلف از عربی گرفته تا تاریخ، ادبیات و ... برمیداشتند و به صورت رایگان برای بچهها انجام میدادند تا از همدورهایهای خود عقب نمانند.
از همان ابتدای شروع انقلاب تاکنون، کارهای جهادی برایمان آشناست، اما شاید در سالهای اخیر، اهمیت کارهای داوطلبانه و بدون منت را بیش از قبل درک میکنیم و میدانیم که به همت افراد جهادگر در حوزههای مختلف، برخی خلأها و مشکلات مرتفع میشود. جهادگران در واقع به جای اینکه چشم امیدشان به نهادهای رسمی باشد، خود دست به کار میشوند و هرچه در توان دارند در میدان عمل نشان میدهند.
از ابتدای این نذر، چند مرتبه پیش میآید که شهادت امام رضا (ع) در ابتدا، اواسط یا انتهای چله قرار میگیرد و این موضوع سبب میشود به این فکر بیفتند که به عنوان یک مشهدی و همسایه امام هشتم (ع)، به نوبه خودشان یکی از ویژگیهای اماممهربانیها را ترویج دهند و چله عاشقی را در تمام روزهای سال گسترش بدهند. با مطالعه و تحقیق، به این نتیجه میرسند که امامرضا (ع) به «عالم آل محمد» معروف است و این یعنی اهمیت علمآموزی و نشر احادیث در شخصیت امامهشتم (ع) پررنگ بوده است؛ بنابراین این گروه نیز برای انتقال اطلاعات و آموزش تلاش میکنند.
نجمه رستمی یکی از خبرنگاران مشهدی است که برای اولین بار این نذر را میکند و از سال اول دانشگاهش، تدریس رایگان خود را برای خانوادهها در مناطقی که دسترسی کمتری به مرکز شهر دارند، شروع میکند و چندین سال این کار را تک نفره انجام میدهد تا به کمک کانون خواهران شهدا میتواند به صورت متمرکز و گستردهتر به این کار بپردازد. پریسیما حسینزاده، سرخط کمیته آموزش این گروه را به دست میگیرد. او خواهر شهید مدافع حرم، حمید حسینزاده، است. اهل افغانستان هستند، اما در مشهد به دنیا میآیند و بزرگ میشوند. برادرش به سوئد مهاجرت میکند و زندگیاش بهخوبی میگذرد، اما باور و ایمانی که داشت او را به سوریه کشاند تا مهر شهادت را نصیبش کند.
خواهر شهید حسینزاده حتی پیش از اینکه برادرش به شهادت برسد کارهای فرهنگی و جهادی زیادی انجام میداد، اما از سال ۹۸ عضو کمیته آموزش به کودکان در مناطق کمبرخوردار مشهد میشود و ویژگیای که او را در این حوزه خاص میکند، نظمی است که در هماهنگی کلاس، مربیان و دانشآموزان ایجاد میکند. «کلاسهای متنوعی را به درخواست بچهها و افرادی که داوطلب آموزش هستند، در حوزه روایتگری، جنگشناسی، سیره شهدا، جغرافیای جنگ و ... برگزار میکنیم. در واقع، در راستای آموزش، سعی میکنیم زیست مؤمنانه را میان نسل جدید ترویج کنیم. در حاشیه شهر با بسیج و مساجد هماهنگ میکنیم یا گاهی کلاسها را در خانه خواهران شهدا دایر میکنیم.»
این گروه با توجه به اینکه با بچههایی سر و کار دارند که خانوادههایشان از نظر مالی بضاعت چندانی ندارند، از کلاسهای کمک آموزشی حتی در دروس تحصیلیشان نیز بیبهره میمانند و حتی اگر بتوانند هزینه این کلاسها را پرداخت کنند، برای رفتوآمد به مرکز شهر دچار مشکل میشوند. این همان چیزی است که به صورت مستقیم میتواند در انتخاب رشته و بر نهایت شغل آیندهشان اثرگذار باشد. «گروه هدف ما از مقطع اول دبستان هستند تا افراد جوان و حتی سنوسال دار که در کلاسها شرکت میکنند. ضمن اینکه وقتی آنها از مطالب کلاس استفاده میکنند، به دیگران هم معرفی میکنند و حتی موردی داشتیم و به قدری کلاس شلوغ شده بود که کمبود فضا داشتیم.»
میشود گفت که بیشترین بخش جامعهپذیری کودکان و نوجوانان در حوزه آموزش شکل میگیرد؛ بنابراین مهم است که کودک یا نوجوان با چه کسانی در ارتباط است و چه مطالبی را میآموزد. حسینزاده معتقد است که به همین دلیل، آنها حتی مربیانی که میخواهند به بچهها آموزش دهند را با معیارهای خاصی میسنجند تا از این بابت مطمئن شوند. «استادانی که انتخاب میکنیم، غریبه نیستند و با آنها آشنایی داریم. هماکنون یک روز در هفته به صورت ثابت کلاسها را با ۳ مربی تشکیل میدهیم و به صورت چرخشی در سایر روزها نیز کلاسها را پیش میبریم. پیش از این در منطقه طبرسی کلاسها را برگزار کردیم و حالا آن منطقه فعال شده است و یک خواهر شهید هماهنگیها را انجام میدهد و از دور در ارتباط هستیم. اکنون در منطقه سیدی فعالیت میکنیم. ضمن اینکه به صورت مقطعی در محلات دیگر نیز آموزش داشتهایم.»
حسینزاده مادر ۲ فرزند است و برآیند کار خود و بانوان داوطلب دیگر در این حوزه را حرکتی مادرانه در سطح جامعه میداند. «در کنار آموزش، در جریان مشکلات مالی خانوادهها نیز قرار میگیریم و تا جایی که از دستمان بربیاید، آنها را رفع میکنیم. بهعلاوه، به نوعی استعدادیابی بچهها را نیز انجام میدهیم. برایشان وقت میگذاریم. حتی با خانوادههایشان صحبت میکنیم. حالا بسیاری از این بچهها به موفقیتهایی رسیدهاند و ما بیش از خودشان خوشحال میشویم، زیرا سهمی کوچک در موفقیتشان داریم.»
از سال ۹۸ تا کنون، آنها به بیش از ۱۰۰ نفر آموزش دادهاند. البته در این میان ارتباطشان را با کودکان و نوجوانان مستعد قطع نمیکنند و حاصل کارشان را در قبولی این بچهها در دانشگاه یا موفقیت در المپیاد میبینند. «برای بعضی بچهها به دلیل اوضاع مالی خانوادهشان، شرایط خوب نبود و به آنها در زمینه مالی نیز کمک میکردیم. بچهها با ما ارتباط عاطفی نیز دارند. حتی بعد از اتمام کلاسها از طریق فضای مجازی با ما در ارتباطاند و درباره زندگی شخصیشان با ما درد دل میکنند.»
ارتباط میان استادان و بچهها گاهی به قدری زیاد است که حتی روز مادر به استادانشان تبریک میگویند یا روز تولدشان را به خاطر میسپارند. «ارتباط مادرانهای با بچهها برقرار میکنیم و زمانی که اتفاق خوبی برایشان میافتد، مانند بچههای خودمان برایشان خوشحال میشویم. گاهی واسطه ازدواجشان میشویم و حتی در تأمین جهیزیه و سیسمونی این افراد کمک میکنیم. حس خوب این کار و برکتش را در زندگیمان میبینیم.»
حسینزاده معتقد است آموزش به بچهها از اهمیت خاصی برخوردار است، اما آموزش موضوعات مذهبی حساسیت و اهمیت بیشتری دارد و در رویارویی با مخاطب امروزی باید طوری برخورد شود که آموزش نتیجه خوبی داشته باشد. «ما نگاهی آمرانه به موضوعات و مخاطبی که با او در ارتباط هستیم نداریم. سعی میکنیم رفتار خودمان برای بچهها آموزش باشد. تاکنون نیز بازخوردهای مثبتی از خانوادهها و بچهها گرفتهایم. دختران جوان یا حتی کوچکی بودهاند که به بهانه شرکت در مراسم یا کلاسها و در برخورد با مربیان، به چادر روی آوردهاند.»
آنها از این کار داوطلبانه به عنوان یک مدرسه مذهبی یاد میکنند. ابتدا یک چله عاشقی بود و آموزش برای بچهها انجام میگرفت، اما به مرور این کار به همه روزهای سال تعمیم داده میشود. «از همان ابتدا میخواستیم آموزشمان بازدهی داشته باشد. به همین دلیل، به درخواست مخاطبان، در حوزههای مختلفی که میخواهند کلاس برگزار میکنیم. میخواهیم به قدر توان در زمینههای آموزشی و فرهنگی کار کنیم.»
برخلاف آنچه شاید بعضیها از نوجوانان نسلهای جدید تصور میکنند که آنها خیلی پایبند به اصول و عقاید نیستند، حسینزاده و همکارانش باور دیگری دارند. «بچههای ۱۲ سال به بالا که در کلاسهای ما شرکت میکنند بهشدت فهمیده هستند و ذهنی روشن، آماده جذب و پر از سؤال درباره اتفاقاتی که در تاریخ کشورشان رقم خورده است و نتایجش به آنها برمیگردد دارند. حتی نوجوانانی که در کلاسها شرکت میکنند، از ما میخواهند که در مراسم مذهبیای که برگزار میکنیم حضور داشته باشند و حتی مسئولیتی را برعهده بگیرند. ضمن اینکه در پایان هر کلاس عهد خواهرانه داریم و به بچهها چند شهید را معرفی میکنیم تا بعد از خواندن زندگینامه آنها، یکی از شهدا را به عنوان برادر معنوی خود انتخاب کنند و اگر مایل باشند، برایشان زمینه دیدار با خانواده شهید را نیز فراهم میکنیم.»
حسینزاده معتقد است بیشترین کلاسهایی که از آنها استقبال میشود مربوط به رسانه و روایتگری است. در حوزه رسانه درباره ضرورت رسانه، مخاطبشناسی و نحوه اثرگذاری آن بر افراد صحبت میشود. «امروزه با دنیای دیجیتال روبهرو هستیم و برای مقابله در جنگ فرهنگی، اگر سلاح دستمان نباشد یا سلاح کند باشد، باختهایم. ما به عنوان پدران و مادرانی که در بحبوحه جریانات جنگ بودهاند، مسائل بسیاری را شناختهایم. باید چنین مطالبی را به بچههایمان منتقل کنیم، زیرا آنها خواهناخواه از رسانه اثر میپذیرند و باید در این زمینه ذهنشان آگاه باشد.»
او بر این باور است که امروزه جنگ نامرئی است و سرباز و سلاح در آن مشخص نیست؛ بنابراین باید بچههایمان را با روحیهای قوی وارد این عرصه کنیم. «گاهی ممکن است کودکان ما از طریق رسانه، ویژگیهای منفی مانند دروغ یا تجملات را یاد بگیرند، بدون اینکه حتی به این موضوع فکر کنند.»
این گروه از سوی سازمان یا نهادی حمایت نمیشوند و به صورت خودجوش و جهادی کار را پیش میبرند. «تا پیش از این جای ثابتی برای آموزش نداشتیم. کارها را معطل فضا نگه نداشتیم و در خانه خواهران شهدا یا اعضای محله و حتی پارک هم شده کلاسها را برگزار میکردیم، اما از این به بعد میخواهیم با مساجد همکاری کنیم.»
برخی افراد بعد از آشنایی با این گروه، مشتاق به انجام کار جهادی میشوند و اگر در درسی مهارت دارند، اعلام آمادگی میکنند تا آنها نیز رایگان به بچهها تدریس کنند. «ما در محلات مختلفی که میرویم، همسایهها یکدیگر را خبر میکنند و اینکه بعضیهایشان میخواهند در کلاسها سهمی داشته باشند، به نوعی نذر محسوب میشود.»
نکته جالب این کلاسها این است که مطالب و نحوه آموزش مدام بهروز میشود. برای نمونه، ابتدا کلاسها به صورت گفتوگومحور بود و اکنون نوجوانان هم در کلاس تعامل دارند. گاهی باید در کلاس استاد شوند و ایرادهای سایر اعضا را به آنها گوشزد کنند. آنها برای گسترش کار نیز برنامه دارند و در حال راهاندازی یک پویش هستند تا بتوانند افراد بیشتری را که تمایل دارند در نذر آموزش شرکت کنند جذب کنند و از این طریق سطح محلات بیشتری را پوشش بدهند. «سعی میکنیم بعد از راهاندازی پویش، یک واسطه میان استادان و بچهها باشیم تا کار وسعت پیدا کند. محلات بعدیای که برای آموزش در نظر گرفتهایم توس و قاسمآباد است.»