الهام مهدیزاده | شهرآرانیوز؛ «دوری و دوستی سرم نمیشه و هیچ جا واسم حرم نمیشه. از تو دورم؛ باورم نمیشه.» خبر داری؟ خبر اینکه دومین محرمی است که دوریم. دلمان لک زده است برای بوی اسپندی که تا چند متر آن طرفتر از موکب میآید، برای خواستههایی که تا قبل رسیدن به حرم، زیر آسمان و لابه لای قدمهایی که برمی داشتیم، توی ذهنمان ردیف میکردیم؛ خواستههایی که تا چشم میدوختیم به گنبد و گل دسته ات، همه اش مثل برق از ذهنمان میرفت.
حالا، اما دوریم و فقط زمزمه میکنیم: «ممنونم امام رضا (ع) که راهم دادی تو حرمت، حالا این دست من و این همه لطف و کرمت. اومدم امام رضا (ع) تا با تو درددل کنم. دلمو با مهر تو هردوتا متصل کنم. ضامن آهو رضا (ع)، لاله خوشبو رضا (ع) جان....»
در این سو ما هم از فیض میزبانی محرومیم. آری دوسالی هست که زائران پیاده از ولایت عشق دورند و ما از فیض میزبانی. هم قدم شوید و چندروایت از این حسرتها بخوانید.
بعد از چندبار تماس گرفتن، صدایی گرفته و خسته تلفن را جواب میدهد. شماره اش را یکی از همکارانش داده و تأکید کرده که «آقای اخوان یکی از افرادی است که سال هاست به زائران پیاده امام رضا (ع) خدمت میکند.» بعد هم از تلاشهای شبانه روزی او برای فراهم کردن اسکان و آسایش زائران پیاده امام رضا (ع) گفته است.
صدایش خسته است؛ شاید خسته همان تلاشهایی است که همکارش گفته است. بی مقدمه از حال وروز موکبها در روزگار کرونا میپرسم. از شب بیداری برای آمادهسازی و راهنمایی و اسکان زائران. میگوید شرایطش مناسب نیست که بخواهد کمک کند؛ چون الان بیمارستان است و حال مادرش خوب نیست. کمی مکث میکند و دوباره همان قدر خسته و گرفته ادامه میدهد: چون چندباری تماس گرفتید، جواب دادم، اما این شبها کجا و آن شبهای قبل کرونا کجا؟ فقط یک جمله بگویم، آقاجان دلم از همین راهروها و اتاقهای بیمارستان پیش شماست.
قبل از اینکه قطع کند، با حسرت میگوید: دلمان میخواهد برگردیم به روزهای پایانی ماه صفر چند سال قبل.
لیلا خانم از جوانهای پرشور دهه ۶۰ است که طراحی دوخت انجام میدهد. از چند سال قبل و با وجود همه دغدغههای کاری اش، مادری و رسیدگی به دو دختر ۵ و ۱۲ ساله اش، خانه داری و... خادم افتخاری حرم امام رضا (ع) شده است. توضیح این را که چطور خادم شده است با جمله «مفصل است» به بعد موکول میکند، اما میگوید که از سال ۹۶ با همکاری چند نفر از خانمهای خادم و همسرانشان، برای زائران پیاده غذا آماده میکند و در جاده کلات در مسیر ورود زائران به مشهد توزیع میکند.
میگوید هیچ گاه موکبی شبیه به آنچه که برخی در جادهها برپا میکنند، نداشته اند و کارشان در مقایسه با افرادی که از زائران پذیرایی میکنند، فقط یک حرکت جمعی کوچک بوده است.
لیلا خانم از کرونا و دوریها میگوید. اینکه طعم تلخ دوری را خوب میداند، چون سال هاست که از خانواده دور است. او اصالتا اهوازی است و بعد از ازدواج به مشهد آمده است. میگوید «کس و کاری در مشهد ندارند و تمام دلخوشی اش حرم امام رضا (ع) است.»
او این روزها و حس و حالی را که زائران پیاده دارند، با جمله «حسرت مانده به دل» توصیف میکند؛ حسرتی که کرونا به جان همه انداخته است؛ «دو سال پیش این موقع یک سر میرفتم میدان تره بار، یک سر راسته حبوبات و برنج فروشیهای بولوار مصلا. عصرها هم طبقه پایین خانه فاطمه خانم، پخت وپز داشتیم. ما برای اطعام سه وعده غذایی داشتیم. استامبولی، عدسی و کتلت. با چه وسواسی کار میکردیم. اما الان.»
دوباره با کشیدن آهی حسرت روزهای از دست رفته را میخورد. امسال همراه دیگر خادمان قصد کرده اند غذایی آماده کنند و روز شهادت امام رضا (ع) به نیت زائرانی که نمیآیند به یکی از مراکز نگهداری کودکان بی سرپرست ببرند.
جواد متولد مرداد ۱۳۸۱ است و با قبولی در رشته عمران دانشگاه بابل، چندروز دیگر راهی دانشگاه است. او تا قبل همه گیری کرونا سه سال پیاپی با هیئت زائران پیاده راهی مشهد میشده است. خودش میگوید: «پاییز ۹۶ اولین باری بود که همراه هیئت یکی از روستاهای تربت حیدریه پیاده راهی مشهد شدیم.» ۱۵ سال بیشتر نداشته است و پدر و مادرش نیز همراه او آمده اند. در کل کارهای دست جمعی و هیئتی را دوست دارد. این را میتوان از جملاتی که میگوید فهمید؛ «اصلا هیئت یک چیز دیگری است. کار هیئتی، چای هیئتی، کنار هم بودن ها.»
جواد دلش لک زده برای روزهایی که همراه پدر و مادرش راهی مشهد میشده است؛ «وقتی قرار بود راهی مشهد بشوم، پدرم با چه سختیای اجازه ام را از مدرسه میگرفت. اولین دفعه آبان ماه بود. عمه ام که ساکن مشهد است، خبر داد مشهد حسابی سرد شده است و حتما در جاده سردتر هم هست. از قبل با عماد و مرتضی -دو نفر از بچههای روستا- برنامه ریخته بودیم برای طبل زنی.
من عاشق طبل زنی و نوحههای ماه محرم هستم. آن سال با وجود سردی هوا، پدرم نه نیاورد و راهی شدیم. هر کجا که میرسیدیم به نظر من عطر و بوی خاصی داشت. هرکس به وسع خودش و به نحوی از زائران پذیرایی میکرد.»
او میگوید که برای روزهای آخر ماه صفر بیشتر مردهای روستا راهی مشهد میشده اند و خودش هم بنا داشته است امسال با مناسب شدن نسبی اوضاع راهی شود، اما «به لطف امام رضا (ع) کنکور قبول شدم و برای ثبت نام راهی بابل هستم.»
زائران پیادهای که از مسیر جاده نیشابور راهی مشهد میشوند، همه از موکب امام حسن مجتبی (ع) خاطره دارند؛ موکب بزرگی که همه ساله زائران زیادی را پذیرایی میکرد، اما کرونا دوسالی است چنگ انداخته به شور و شلوغی وصف ناپذیر زائران و حضورشان در این موکب. مصطفی غفورزاده یکی از متولیان این موکب است. هر سال نزدیک تمام شدن ماه صفر حسابی سرش شلوغ است. امسال نیز با وجود آنکه زائران پیاده به دلیل کرونا هیئتی نمیآیند هم سرش شلوغ است و خلاصه میگوید: «قرار نیست با کرونا خدمت به زائران را فراموش کنیم.» برای رسیدن به کارها، جملاتش را تندتر سرجمع میکند: «امسال نیز همانند پارسال غذا و نذوراتی را که برای موکب داشتیم، به حاشیه شهر اختصاص میدهیم. البته بخشی از پخت غذا را در جاده و موکب خواهیم داشت تا از زائرانی که تک تک و انفرادی در مسیر جاده به سمت مشهد میآیند، پذیرایی کنیم.»
یکی از مؤسسات خیریه مشهد برای پایان ماه صفر و نذوراتی که خیران به این کار اختصاص میدهند، برنامهای متفاوت با چندمحور لحاظ کرده است. یکی از این محورها پاک کردن حساب دفتری نیازمندان مناطق حاشیه مشهد است. اطعام بیماران، سالمندان، کودکان کار و کارتن خوابها محور دیگری است که این خیریه برای روزهای پایانی صفر مدنظر دارد. رفع ایرادات ساختمانی در آستانه فصل سرما نیز اقدام دیگری است. این مؤسسه خیریه درنظرگرفته است تا برای مهربانی سقف نباشد و هرکسی درحد توان گرهی به نام مبارک معین الضعفا (ع) باز کند.