به من مشورت بدهید! کلید طلایی برای ساختن سرنوشتی روشن | مروری بر فواید مشورت در زندگی وقف، از سنت دیروز تا موتور توسعه امروز آیت‌الله علم‌الهدی: مجتمع‌های آموزشی ویژه بانوان درمناطق حاشیه‌ای برای جذب نسل جوان ایجاد شود آزادی ۱۵۰۰ زندانی خراسان رضوی به مناسبت سالروز میلاد پیامبراسلام(ص) | آغاز پویش «به عشق پیامبر(ص) می‌بخشم» + فیلم نماز باران در حرم مطهر امام‌رضا(ع) اقامه شد هجرت تاریخی حضرت معصومه(س) به قم و پیام‌های ماندگار آن برای جهان اسلام خراسان رضوی، پیشگام در بهره‌برداری از انرژی خورشیدی و طرح‌های نوین آبیاری با سرمایه وقف رشد فکری و ایجاد نشاط اجتماعی به سبک پیامبر مهربانی | بررسی جلوه‌ها و آثار مشورت در سیره پیامبر ختمی‌مرتبت(ص) تجلیل از واقفان و خیران خراسان رضوی در همایش استانی «یاوران وقف» | وقف ۱۳۰ میلیارد تومانی توسط بانوی مشهدی احیای سنت وقف، راهکار تحقق باقیات‌صالحات و خدمت به جامعه است + فیلم خطبه‌خوانی خادمان حرم فاطمی در آستانه ۲۳ ربیع‌الاول + فیلم هفدهمین دوره آزمون کتبی ترنم وحی برگزار شد درخواست وزارت فرهنگ برای تدوین آیین‌نامه‌ حمایت از آثار منتخب قرآنی مشهد میزبان برگزاری همایش بازخوانی «علامه فرزانه» + جزئیات محله طرق و تنها شهید ترورش | بازخوانی زندگی سید جعفر سعادتخواه پژوهش جدید در مطالعات اندیشه امت واحده اسلامی در آستانه انتشار نخستین نشست تخصصی بنیاد شهید و امور ایثارگران در خصوص شهدای جنگ ۱۲ روزه برگزار شد اعزام سالانه ۱۴ هزار مبلغ از قم در مناسبت‌های تبلیغی افتتاح مرکز امامت در نجف
سرخط خبرها

لایق وصل تو که من نیستم

  • کد خبر: ۸۳۲۳۴
  • ۱۷ مهر ۱۴۰۰ - ۱۲:۵۳
لایق وصل تو که من نیستم
محمد امانی - نویسنده

به گزارش شهرآرانیوز؛ ۳۰ سال پیش رؤیای پدرم با خرید خانه‌ای در مشهد به حقیقت پیوست؛ خانه‌ای یک طبقه با متراژی مناسب برای خانواده‌ای پنج نفره. خانه مان چندان نزدیکی به حرم مطهر نداشت، اما اگر غروب‌ها روی بام می‌رفتی و کمی به سمت جنوب غرب می‌چرخیدی، تلألو‌ی گنبد حرم به وضوح دیده می‌شد.

تخت چوبی کهنه‌ای از ساکنان قبلی به جا مانده بود که پدرم رو به حرم تنظیمش کرده بود و تماشای گنبد و گلدسته آقا بخشی جدانشدنی از تمام غروب‌ها بود، اما این خوشی چندان ادامه نیافت و با گسترش عمودی شهر، تیرآهن و خشت و سیمان ما را از دیدن آن پرتوی نورانی محروم کرد.

جمعه سردی بود که با صدای مهیبی از خواب پریدم. منشأ صدا از کوچه بود. از پنجره نگاهی به کوچه انداختم و کامیون غول پیکری را دیدم که بار آجری را درست جلوی در خانه ما خالی کرده بود. سه ماه بعد ما صاحب یک خانه دوطبقه بودیم و پدرم باز می‌توانست بر روی تخت کهنه بنشیند و با چشمانی تر، نگاهش را بدوزد به گدسته‌های حرم.

شهر، اما خیال بازایستادن نداشت و هر روز آجری تازه، دیواری می‌شد میان زیارت پدرم. اما او هم خیال پا پس کشیدن نداشت. در آن چندسالی که تا بازنشستگی اش مانده بود، تمام عصر‌ها سوار اتوبوس شد و به زیارت رفت. پاداش بازنشستگی را که گرفت، وقتش بود که نقشه نهایی را اجرایی کند. یک جمعه معتدل بهاری تیغه لودری، خانه کهنه مان را ویران کرد و شش ماه بعد ما روی همان زمین، صاحب یک خانه سه طبقه بتنی و سنددار شده بودیم. اگرچه برای ساختش پدرم ناچار شد زمین اجدادی اش را بفروشد، دیدار عاشقانه غروب‌ها هر ضرری را به منفعت تبدیل می‌کرد.
حالا پدرم می‌توانست از طبقه همکف دکمه آسانسور را فشار بدهد و درست جلوی تخت چوبی کهنه که به طرز عجیبی هنوز پابرجا مانده بود، بنشیند و به امام رئوف سلام بدهد.

اما شهر خیال پایان دادن به جنگ نابرابر با پیرمرد را نداشت. در کمتر از دو سال پشت بام خانه پدری زیر انبوهی از ساختمان‌های بلندتر و مرتفع‌تر ماند و برای پیرمرد دیگر رغبت و قوتی نمانده بود تا بجنگد. آن تخت کهنه هم زیر باد و باران چندساله از بین رفت. حالا فقط غروب‌های جمعه فرصتی می‌شد تا پدر را به زیارت ببریم.

در تولد هفتادسالگی اش یک گوشی تلفن هوشمند برایش خریدیم. ابتدا رغبتی به آن نداشت و دلسوزانه می‌گفت که نباید برایش آن قدر هزینه می‌کردیم و همان گوشی قدیمی برایش خوب بوده است. اما پس از گذشت چند هفته، چنان با گوشی تلفن انس گرفته است که باورمان نمی‌شود. حالا هروقت دلتنگ حرم می‌شود، یکی از چند نرم افزاری را که تمام صحن‌ها و رواق‌ها و ضریح حرم را به صورت آنلاین نشان می‌دهد، تماشا می‌کند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->