ارژنگ حاتمی - نگران نباشید، اتفاق خاصی نیفتاده است، فقط آلبوم «افسانه چشم هایت»، شعری را که از هوشنگ ابتهاج نیست، در شناسنامه اثر به او نسبت داده و این اتفاق باعث شده است دختر ابتهاج با ناراحتی درباره انتشار این آلبوم در اینستاگرامش چیزهایی بنویسد که تامل برانگیز است و جای افسوس دارد: «بازهم بى دقتى! در جایى که کتاب شعر شاعر موجود است، چرا این همه بى دقتى، نمیدانم. این شعر از سایه نیست! دو بیت آن هم از فریدون مشیرى است. ظاهرا در عصر ما اینترنت محل و امکان خوبى است براى به دست آوردن اطلاعات، اما یقینا خیلى از این اطلاعات درست نیست و کنترلى هم بر این امر نیست...» یلدا ابتهاج در انتهای پستش درخواست کرده است: «به کتابها مراجعه کنیم!»، ولی چه انتظار سختی!
گاهی گمان نمیکنی، ولی خوب میشود
این برای اولین بار نیست که شعر یک شاعر ناشناس به نام شاعری بزرگ در فضای مجازی دست به دست میشود و همه را به اشتباه میاندازد. برخی مواقع این اتفاق آن قدر ادامه دار میشود که هرچه شفاف سازی کنی، بازهم فایده ندارد. یکی از بهترین نمونهها در این باره شعر: «گاهی گمان نمیکنی، ولی خوب میشود، گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود...» است. اگر همین الان این شعر را در اینترنت جست وجو کنید، خواهید دید که بسیاری از سایتها از «قیصر امین پور» به عنوان شاعر آن یاد کرده اند، درصورتی که این گونه نیست. این موضوع حتی باعث شد چندی پیش «دکتر اسماعیل امینی»، شاعر، طنزپرداز و مدرس دانشگاه، در متنی با تیتر «عوام زدکی و حکمت جعلی» این طور بنویسد: «گاهی گمان نمیکنی، ولی خوب میشود/ گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود. اگر الان این دو سطر را که نه وزن دارد، نه قافیه و نه معنای درست ودرمان، در اینترنت جست وجو کنید، دهها سایت زیر آن نوشته اند: شعری از قیصر امین پور. پر از غلطهای وزن و قافیه با معنایی سخیف و آشفته. تا اینجای کار، چندان عجیب نیست، زیرا فضای مجازی پر است از جعلیات، اما شگفتی آنجاست که هیچ کس نمیپرسد در سرزمینی که شعر، هنر اول آن است، چگونه این همه آدم تشخیص نمیدهند که این سطرها شعر نیست و زبان و وزن و قافیه و معنایش اختلال دارد؟»
چارلی چاپلین و نامهای که هرگز ننوشته بود
نسبت دادن اثری به یک فرد معروف، تنها به شعر خلاصه نمیشود. یکی از نمونههای بامزه در این زمینه را میتوان «نامه چارلی چاپلین به دخترش» دانست. این نامه از اساس، ساختگی و زاده ذهن روزنامه نگاری در دهه ۵۰ است. فرج ا... صبا به قصد سنجش افکار عمومی، این متن را نوشت و بعد در مجله «روشنفکر» چاپ شد و جالبتر آنکه در ابتدا قرار بوده عنوان ستونی که این نامه در آن چاپ میشود، «فانتزی» باشد، اما در صفحه آرایی، نوشتن عنوان ستون فراموش میشود و مخاطب، موضوع را جدی میگیرد و دچار سوءتفاهم میشود و این سوءتفاهم بعد از ۵۰، ۴۰ سال هنوز ادامه دارد. فرج ا... صبا که نویسنده واقعی این نامه است، در این باره میگوید: «بعد از چاپ این نامه است که مصیبت شروع میشود. آن را نوار کردند. در مراسم مختلف دکلمه اش میکردند. در رادیو و تلویزیون صدبار آن را خواندند. جلوی دانشگاه آن را میفروختند. هرقدر که ما فریاد کشیدیم آقاجان، این نامه را چاپلین ننوشته، کسی گوش نکرد. بدتر آنکه به زبان ترکی استانبولی، آلمانی و انگلیسی هم منتشر شد.» جالب است بدانید نامه چارلی چاپلین آن قدر حقیقی جلوه کرد که حتی در آثار برخی از نویسندگان مطرح کشورمان نیز به آن ارجاع شده است.
پروفسور سمیعی هم تکذیب کرد
نمونههای این چنینی به شکلی دیگر با گسترش فضای مجازی و کانالها رشد پیدا کرد، آن هم درقالب سخنانی که به اسم اشخاص معروف دست به دست میشد. این موضوع آن قدر ادامه یافت که پروفسور مجید سمیعی درباره مطالب منتشرشده در فضای مجازی کشور با نام پروفسور سمیعی گفت: «مطالبی که به نام من در فضای مجازی کشور منتشر میشود، تا ۹۰درصد گفته من نیست. شاید درجایی سخنرانی کرده باشم، اما این گونه نبوده است.»
شریعتی و حرفهای نگفته
یکی دیگر از شخصیتهایی که در فضای مجازی بارها از وی نقل قول شد، دکتر شریعتی بود. این آش آن قدر شور شد که در فضای مجازی، طنزهایی تولید شد که این موضوع را به نقد کشید. سوسن شریعتی، دختر دکتر شریعتی، در گفت وگویی با ماهنامه خط خطی، در این زمینه گفت: «اولین پیامک برای من این بود: «هرچی جمله خفنه، مال منه! دکتر علی شریعتی»؛ و بعد تبدیل شد به موج. البته در این مدت، شغل جدیدی هم برای ما درست شد و آن پاسخ به سوالاتی در باب صحت وسقم این جملات بود.»
بیچاره کتاب ها!
گاف تهیه کنندگان آلبوم «افسانه چشم هایت»، اولین اشتباه از این جنس نیست و آخرینش هم نخواهد بود. محسن چاوشی هم قبلا در زمان ساخت سریال شهرزاد، به اشتباه بعد از خواندن آهنگ «افسار»، در شناسنامه این کار، شعر پریناز جهانگیر را به استاد شهریار نسبت داده و باعث ناراحتی این شاعر و مخاطبانش شده بود و در صفحه اینستاگرامش مجبور به عذرخواهی شد. ما کلا دوست داریم صاحب اشعار و جملات جالب را افراد معروف بدانیم و همچنین دوست نداریم کتاب بخوانیم و درست مطالعه کنیم. نوشتههای سایتها و وبلاگهای اینترنتی، توئیتها و پستهای تلگرامی و اصلا شاید حرف یک دوست، برای ما معتبرتر از کتاب هاست. پروفسور سمیعی یک جمله معروف دارد که میگوید: «مردمی که کتاب نخوانند، محکوم به فقر و شکستند». *
* باور بفرمایید پروفسور سمیعی هیچ وقت چنین حرفی نزده است و خواهش میکنم این جمله من درآوردی را دیگر در فضای مجازی دست به دست نکنید.