محمدرضا فیضی | شهرآرانیوز - «عباسعلی عباسی قیافه شناس»، معروف به حاج عباس مسجدی، شنبه گذشته در بهشت امام علی (ع) خواجه اباصلت به خاک سپرده شد. پیرمرد نورانی و ریزنقشی که بیشتر با فعالیتهای فرهنگی و وقفهای ماندگارش در منطقه کم برخوردار پنجتن و طبرسی شمالی شناخته میشد. او که از نظر مالی مثل خیلی از مردم، وضعیت معمولی و سادهای داشت، باهمت، توکل و جهاد خالصانه اش توانسته بود دو مسجد، یک مهدکودک و یک مکان ورزشی در مشهد و یک مسجد و حسینیه در روستای علی آباد کاشمر بسازد.
او همه این کارها را در حالی انجام داده که درآمد و زندگی اش مثل خیلیها معمولی بود. خودش میگفت: «مو بره خودوم توای دنیا نموخوام خنه و آپارتمان بسازم، تلاش موکونم بره او ور بسازم که اونجه لازم دروم. ازای دنیا ما با خودمان یک کفن موبریم که اویم معلوم نیست واقعا مال کیه.ای چند روزه دنیا ره باید تلاش کنوم و تا حد امکان کار مفیدی بره مردم انجام بدم. شاید بعضیا تو کله شان کار مفید و خیر، کار بزرگی بشه، ولی مو نظروم ایه که از همی کارای کوچک و پیش پا افتاده باید شروع کرد.»
مسجد حضرت زینب (س) برای اهالی طبرسی ۴۹ تنها یک نمازخانه نیست؛ به معنای واقعی یک پایگاه اجتماعی است برای کارهای فرهنگی، مذهبی و اجتماعی؛ مکانی که از وقتی ساخته شده، دلهای مردم را به هم نزدیکتر و همسایهها را دور هم جمع و سفره خیری برای نیازمندان محله پهن کرده است. از وقتی این مسجد ساخته شد، اهالی هم نماز جماعت را تجربه کردند و هم پیرمردی را دعا کردند که آن بیرون گِل درست میکرد، سیمان میزد و بنا را سروشکل میداد؛ پیرمردی که بعد از ساختن مسجد، مهدکودکی هم برای کودکان و نونهالان در زمین روبه روی مسجد ساخت تا بشود محلی برای پرورش بچههای آینده ساز محله.
حاج عباس معتقد بود بچهها از همین دوره کودکی باید با مسجد و نماز آشنا بشوند تا اعتقادات مذهبی به صورت ریشهای محکم در وجود آنها جا بگیرد.
خلاصه اینکه اهالی پنجتن آل عبا و طبرسی شمالی ۴۹ صاحب مساجدی هستند که اگرچه ساختمان بزرگ و شیکی ندارد، اما صمیمیتی وصف ناشدنی دارد؛ صمیمیتی که از وجود دوست داشتنی و باصفای حاج عباس مایه میگیرد؛ پیرمردی که سن و سالش بالا، اما دلش جوان بود و با جوانان مسجدی نشست وبرخاست میکرد. جوانان هیئت و مسجد هر وقت کارشان گره میخورد، یک راست میرفتند پیش حاج عباس؛ کسی که از کمک مالی تا پادو بودن در کارهای فرهنگی برایش افتخار بود. شبهای سه شنبه و پنجشنبه مسئولیت چایخانه مسجد را عهده دار شد، آن هم به خاطر اینکه غرور بعضی از بچهها اجازه نمیداد، چای بریزند، اما او با حضورش کاری کرد که بعد از چند هفته خود بچهها کارهای چایخانه مسجد را شیفت بندی کردند تا آنها هم بتوانند نخودی در آش بیندازند.
شهرآرا محله منطقه ۴ در شماره ۷ تیر ۱۳۹۳ خود حکایتی به قلم مریم قاسمی دارد درباره حاج عباس مسجدی. آنجا حاج عباس این طور توصیف شده است:
از پلههای نیمه ساخته آجری زیرزمین بالا میآید. قطرههای عرق روی پیشانی آفتاب سوخته اش میدرخشد و برخی میان شیار چروک زیر چشم جاری شده و تا انحنای گردن پایین آمده اند. حاج عباسی که روبه رویمان ایستاده هیچ شباهتی ندارد با آنچه در ذهنمان از یک خیّر مسجد ساز ساخته ایم. وقتی میگوییم میخواهیم به عنوان یک خیّر و واقف با شما گفتگو کنیم، میگوید زیاد بزرگش نکنید. ساختن چند مسجد و حسینیه که این حرفها را ندارد. هر کس برای دل خودش کار خیر میکند و.
حاج عباسعلی عباسی قیافه شناس از آن دسته خیّرهایی نیست که پول کلانی داشته باشد و با آن زمین بخرد یا پول ساخت مسجدی را تقبل کند. او درآمد اندک بازنشستگی دارد و چند قطعه زمین که از دوران جوانی و با پول کار و زحمت کشی آنها را میخرد و حالا همانها را با ذره ذره پولی که به دست میآورد، تبدیل به مسجد میکند. او تابه حال یعنی تا آنجا که اهالی میدانند سه مسجد و حسینیه، یک بیت الرقیه (س) و مهدکودک ساخته است. یکی از مساجد همین چند هفته پیش در یکی از روستاهای اطراف کاشمر افتتاح شد. بیت الرقیه (س) و مهدکودک هم در همین طبرسی ۴۹ قرار دارد، روبه روی مسجدی که داخل آن هستیم. مسجد حضرت زینب (س) را هم حدود سال ۸۲ بنا کرده است که خود ماجرایی دارد.
حاج عباس خیلی دوست ندارد از کلماتی، چون خیّر و واقف استفاده کنیم. او از دوران کودکی و نوجوانی اش حرف میزند، از زمانی که در کوچه حاج ماشاءا ... زندگی میکردند و بعد از ازدواج خانهای اجاره میکنند حوالی مسجد «خوردو» که در شارستان امروزی قرار دارد. خودش به مسجد «خوردو» در حال ساخت میرود و اندک پس اندازش را خرج ساختن مسجد میکند. او در برخی پرداخت هزینهها مشارکت میکند و همین، راه را برای حضورش در سایر مساجد و کمک به پرداخت برخی هزینه هایشان هموار میکند. خودش تعریف میکند: وقتی میدیدم مسجدی در حال ساخت است یا هزینههایی دارد در حد توانم کمک میکردم و به قول معروف نخودی در آش میانداختم که خدا قبول کند.
او در این سالها به قول خودش سعی کرده است در هر آشی که برای مسجد میپزد، نخودی بیندازد و در حد توانش در ساخت مساجد یاری رساند.
او ماجرای ساخت مسجد حضرت زینب (س) و بیت الرقیه (س) را این گونه توضیح میدهد: این زمین و اطرافش را سالها پیش خریده بودم. این محدوده اصلا جزو شهر نبود و زمینها بایر بودند. بعد متوجه شدم بخشی از زمینم که همین زمین مسجد باشد به یکی دیگر هم فروخته شده است. شاید کلاهبرداری و شاید هم اشتباه شده بود. به هرحال من و فردی که زمینمان مشترک بود، تصمیم گرفتیم همان قسمت را وقف مسجد کنیم، همین مسجدی که درونش قرار داریم. بعد از آن هم شروع کردم به ساختن آن. تا جایی که توانش را داشتم. مردم هم کمک کردند و میکنند. این طور نیست که تک وتنها باشم، به هرحال هرکس در حد توانش کمکی به ساخت مسجد میکند. این روزها هم که در حال گسترش مسجد هستیم و قصد داریم مغازه کوچکی برای درآمدزایی مسجد در فضای بیرونی آن بسازیم.
حاج عباس را بیشتر وقتها لباس کار به تن و آجر به دست میبینید که دارد آن را روی دیوار نیمه ساخته مسجد میگذارد یا هم پای کارگران کار میکند. بعضی وقتها هم مثل همین امروز او را تنهایی در حال کار کردن میبینید که عرق از سر و رویش جاری شده و سینه اش به نفس نفس افتاده است، اما دست از کار نمیکشد.
حاج عباس تکلیف خود را با زندگی طوری روشن کرده است که میشود گفت فلسفه زندگی اش تعریف شده است: وقتی از این دنیا فقط یک کفن با خود میبریم که آن هم معلوم نیست واقعا متعلق به خودمان باشد یا از سر دلسوزی و بی کفن نماندن نصیبمان شود، دیگر نباید زندگی را برای رسیدن به هیچ و پوچ تباه کرد. باید فکر دنیایی را کرد که جاویدان است و مردمی که نیازمند مکانی برای عبادت هستند. برای همین هم میگویم من کار بزرگی نکردم، فقط نخودی بودم در دیگ آش.
حدود یک سال است که همسر حاج عباس فوت کرده است. پنج فرزندش هم قبلا سروسامان گرفته اند برای همین شبها را در اتاقکی در بیت الرقیه میماند، نهار و شامش را همان جا میپزد و میخورد و خودش را برای روز آینده ساخت وساز مسجد آماده میکند.