برو کار می‌کن، نگو بازنشسته‌ام! پدر در پدر پهلوان‌زاده‌ایم گذر‌های هنری به وسعت شهر | گزارشی از بخش جدید جشنواره هنر‌های شهری بهار ۱۴۰۴ درنگی در کم‌وکیف برگردان‌های منثور منظومه فردوسی، به‌مناسبت انتشار «شاهنامه منثور»، اثر گیتی فلاح‌رستگار رقابت ۲۴ گروه در جشنواره ملی سرود رضوی مستند «جانان» اثر فیلم‌ساز مشهدی، روی آنتن شبکه دو + زمان پخش انتشار مجموعه داستان «شرّ درونش» قسمت ۱۲ مسابقه مافیا دن، در شبکه خانگی رکوردشکنی تقاضا برای بلیت مشهد، هم‌زمان با پخش قسمت پایانی «پایتخت» حضور دیزنی با «زوتوپیا۲»، «الیو» و «داستان اسباب‌بازی ۵» در جشنواره انسی رکوردشکنی نمایش آنلاین | «پایتخت ۷» در تلوبیون ۱.۸۵ میلیارد دقیقه تماشا شد خانه منسوب به «سعدی» در حال ویرانی مجری مراسم جوایز امی ۲۰۲۵ را بشناسید زمان پخش فصل دوم سریال بی‌باک: تولدی دوباره صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۴ مروری بر حواشی سریال پایتخت ۷ | از جایگزینی سارا و نیکا تا سانسور چهار قسمت و پایان ناگهانی داستان
سرخط خبرها

آن مرد در باران آمد

  • کد خبر: ۹۴۴۸۶
  • ۱۳ دی ۱۴۰۰ - ۱۲:۱۵
آن مرد در باران آمد
سیدجواد اشکذری - روزنامه نگار

«آن مرد آمد» کودکی ما با این جمله گذشت. یکی از جملات خاطره‌انگیز ما بود، اما هیچ‌گاه آن مرد را ندیدیم. فقط خواندیم. کودکی و نوجوانی ما با کنجکاوی گذشت. در کتاب درسی می‌خواندیم، اما در کتاب‌های «الف» و «دال» و «جیم» هم دنبالش می‌گشتیم. ورق می‌زدیم.

از آن مرد خبری نبود. نه با اسب آمد و نه در باران. در آن روزگار مردی ندیدیم که نگاهش کنیم تا حالمان را خوب کند. چشم‌هایمان نخواند و ندید، حتی تصویر مردی بر پرده‌های سینما. پرده‌های نقره‌ای از مردان طلایی جامعه آن روزگار من دور بودند.

هرچه می‌دیدیم، بزن‌بهادر‌های آن زمان نابسامان سینما بود. ستاره‌های کم فروغ. دلمان قهرمان می‌خواست که زندگی‌مان را درهم بریزد. آن مرد بر پرده‌های سینما‌ها هم ظاهر نشد، نه برای آن زمان نوجوانی ما و نه در این زمان پیری پدران ما. جادوی تلویزیون هم تأثیری نگذاشت. سیاه و سفید شدند، اما آن مرد نیامد، رنگی شدند خبری از آن مرد نبود. ما ماندیم با چشم‌های منتظر. آن روز‌های دهه ۶۰ جامعه پر بود از مردان سرخ که نمی‌آمدند و فقط می‌رفتند و چشم‌های ما که هیچ‌گاه منتظر نمی‌ماند. سرخ بودند و گریان.

بزرگ شدیم. جوان. در حوالی مردشدن، اما آن مرد نیامد. سربار بودیم در خانه و رفتیم سربازی. مرد‌های زیادی دیدیم، اما آن مرد نیامد. عاشق شدیم سبک‌بال به دنبال سبک زندگی جدیدی گشتیم. خانه و خانم در مسیر زندگی‌مان قرار گرفتند. باران می‌بارید. حالمان خوب بود. مرد شده بودیم، اما آن مرد نیامد. نه در باران. نه با اسب. کودکی‌هایمان را با کودکانمان مرور کردیم: «آن مرد آمد. آن مرد در باران آمد. آن مرد با اسب آمد.»

قدم زدیم بر قلمرو تاریخ و چشمانمان نه در خانه جادو شد و نه در پرده‌نقره‌ای سینماو نه قلمی دیدیم که قدمی بردارد بر نشان قهرمانی یک ملت. انگار باید یکی می‌آمد تا بفهمیم قهرمان یعنی آن مرد... آن مرد آمد. از جنس قهرمان «چ»، از جنس قهرمان «ایستاده در غبار»، از جنس قهرمان «به کبودی یاس»، از جنس قهرمان «شور شیرین» از جنس قهرمانان «۲۳ نفر»، از جنس قهرمان «منصور» و ...

آن مرد آمد از جنس همه قهرمانانی که منتظرش بودیم تا جادویمان کند. آن مرد نقطه سرخط تمام قهرمانانی بود که تاکنون دیده بودیم. آن مرد آمد از جنس میدان. از جنس جامعه. از جنس باران. سوار بر رخش سفید شاهنامه. آن مرد آمد که جهان بایستد تا دوست و دشمن کلاهشان را به احترام او بردارند. نشستیم و پلان و سکانس‌های مرد را در ایران، سوریه، یمن و... بهتر بگویم در سراسر دنیا نگاه کردیم، اما....

اما تا اشک‌های ذوق را پاک کردیم. رفت. دوباره اشک ریختیم. آن مرد رفت در دو سال مانده به پایان قرن. مرد در باران آمد و در اولین برف زمستانی ۹۸ رفت. آن مرد رفت، اما انگار وجودش در بارانی‌ترین حالت ممکن در ما شکل گرفت. حالا حالمان با خنده مرد خندان، خوب است. حالا در گوش فرزندانمان زمزمه می‌کنیم قصه آن مرد را در کتاب ابتدایی دبستان: آن مرد آمد. آن مرد در باران آمد. آن مرد با اسب آمد، اما....
اما آن مرد آمده است تا نرود. سال‌های سال قهرمان می‌ماند...

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->