ویدئو | منصور ضابطیان در «آپارات» میزبان ستارگان دوران مدرن می‌شود ویدئو | بخش هایی از گفتگوی جنجالی محمدحسین مهدویان با هوشنگ گلمکانی حادثه در تنکابن | یادی از مرحوم منوچهر حامدی خراسانی، بازیگر سینما و تلویزیون تمدید مهلت ارسال اثر به نوزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر به نام مادر | مروری بر مشهورترین مادر‌های سینمای پس از انقلاب اسلامی بومیان جزیره سی پی یو آموزش داستان نویسی | شکل مولکول‌های جهان (بخش اول) همه چیز درباره فیلم گلادیاتور ۲ + بازیگران و خلاصه داستان نقش‌آفرینی کیانو ریوز و جیم کری در یک فیلم کارگردان فیلم ۱۰۰ ثانیه‌ای ردپا: پیام انسانی، رمز موفقیت در جشنواره‌های جهانی است اسکار سینمای اسپانیا نامزدهای خود را معرفی کرد برج میلاد، کاخ چهل و سومین جشنواره فیلم فجر شد آمار فروش سینمای ایران در هفته گذشته (٢ دی ١۴٠٣) استوری رضا کیانیان در واکنش به بستری‌شدن محمدعلی موحد و آلودگی هوا + عکس صوت | دانلود آهنگ جدید بهرام پاییز با نام مادر + متن صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳
سرخط خبرها

آن مرد در باران آمد

  • کد خبر: ۹۴۴۸۶
  • ۱۳ دی ۱۴۰۰ - ۱۲:۱۵
آن مرد در باران آمد
سیدجواد اشکذری - روزنامه نگار

«آن مرد آمد» کودکی ما با این جمله گذشت. یکی از جملات خاطره‌انگیز ما بود، اما هیچ‌گاه آن مرد را ندیدیم. فقط خواندیم. کودکی و نوجوانی ما با کنجکاوی گذشت. در کتاب درسی می‌خواندیم، اما در کتاب‌های «الف» و «دال» و «جیم» هم دنبالش می‌گشتیم. ورق می‌زدیم.

از آن مرد خبری نبود. نه با اسب آمد و نه در باران. در آن روزگار مردی ندیدیم که نگاهش کنیم تا حالمان را خوب کند. چشم‌هایمان نخواند و ندید، حتی تصویر مردی بر پرده‌های سینما. پرده‌های نقره‌ای از مردان طلایی جامعه آن روزگار من دور بودند.

هرچه می‌دیدیم، بزن‌بهادر‌های آن زمان نابسامان سینما بود. ستاره‌های کم فروغ. دلمان قهرمان می‌خواست که زندگی‌مان را درهم بریزد. آن مرد بر پرده‌های سینما‌ها هم ظاهر نشد، نه برای آن زمان نوجوانی ما و نه در این زمان پیری پدران ما. جادوی تلویزیون هم تأثیری نگذاشت. سیاه و سفید شدند، اما آن مرد نیامد، رنگی شدند خبری از آن مرد نبود. ما ماندیم با چشم‌های منتظر. آن روز‌های دهه ۶۰ جامعه پر بود از مردان سرخ که نمی‌آمدند و فقط می‌رفتند و چشم‌های ما که هیچ‌گاه منتظر نمی‌ماند. سرخ بودند و گریان.

بزرگ شدیم. جوان. در حوالی مردشدن، اما آن مرد نیامد. سربار بودیم در خانه و رفتیم سربازی. مرد‌های زیادی دیدیم، اما آن مرد نیامد. عاشق شدیم سبک‌بال به دنبال سبک زندگی جدیدی گشتیم. خانه و خانم در مسیر زندگی‌مان قرار گرفتند. باران می‌بارید. حالمان خوب بود. مرد شده بودیم، اما آن مرد نیامد. نه در باران. نه با اسب. کودکی‌هایمان را با کودکانمان مرور کردیم: «آن مرد آمد. آن مرد در باران آمد. آن مرد با اسب آمد.»

قدم زدیم بر قلمرو تاریخ و چشمانمان نه در خانه جادو شد و نه در پرده‌نقره‌ای سینماو نه قلمی دیدیم که قدمی بردارد بر نشان قهرمانی یک ملت. انگار باید یکی می‌آمد تا بفهمیم قهرمان یعنی آن مرد... آن مرد آمد. از جنس قهرمان «چ»، از جنس قهرمان «ایستاده در غبار»، از جنس قهرمان «به کبودی یاس»، از جنس قهرمان «شور شیرین» از جنس قهرمانان «۲۳ نفر»، از جنس قهرمان «منصور» و ...

آن مرد آمد از جنس همه قهرمانانی که منتظرش بودیم تا جادویمان کند. آن مرد نقطه سرخط تمام قهرمانانی بود که تاکنون دیده بودیم. آن مرد آمد از جنس میدان. از جنس جامعه. از جنس باران. سوار بر رخش سفید شاهنامه. آن مرد آمد که جهان بایستد تا دوست و دشمن کلاهشان را به احترام او بردارند. نشستیم و پلان و سکانس‌های مرد را در ایران، سوریه، یمن و... بهتر بگویم در سراسر دنیا نگاه کردیم، اما....

اما تا اشک‌های ذوق را پاک کردیم. رفت. دوباره اشک ریختیم. آن مرد رفت در دو سال مانده به پایان قرن. مرد در باران آمد و در اولین برف زمستانی ۹۸ رفت. آن مرد رفت، اما انگار وجودش در بارانی‌ترین حالت ممکن در ما شکل گرفت. حالا حالمان با خنده مرد خندان، خوب است. حالا در گوش فرزندانمان زمزمه می‌کنیم قصه آن مرد را در کتاب ابتدایی دبستان: آن مرد آمد. آن مرد در باران آمد. آن مرد با اسب آمد، اما....
اما آن مرد آمده است تا نرود. سال‌های سال قهرمان می‌ماند...

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->