فاطمه خلخالی استاد - واژه «دبستان» باری از صمیمت بر دوش دارد. مفاهیم ضمنیای که پشت این کلمه جا خوش کرده، آغشته به شادیهای کودکی است، رفاقتی از سر سادگی و بیشیلهپیلهبودن، دویدن در پی آموختن، کشف معناهای تازه، چشمِ عقل به سوی دنیا گشودن. جز اینها چیز دیگری هم هست؟
وقتی قرار باشد «دبستان»، نام یک نشریه شود، احتمالا همین معناهای ضمنی، ملاک انتخابش میشود. به عقیده ما «دبستان»، انتخاب هوشمندانهای است برای اینکه بر پیشانی یک مجله، آن هم در زمانی قریب به یکصدسال پیش بنشیند. شما چه فکر میکنید؟
در هرصورت سید حسن مشکان طبسی -اگر که این مرد عالم را بشناسید، به او دست مریزاد میگویید که دانشش را صرف راهاندازی نشریه برای مردم خراسان کرد- روزی که تصمیم گرفت مجلهای ادبی در خراسان منتشر کند، نام «دبستان» را برایش برگزید. اینطور شد که «دبستان» نخستین مجله ادبی این سرزمین شاعرخیز شد.
به نظر ما که کمی لابهلای ورقهای سنوسالدارِ این مجله سرک کشیدهایم، «دبستان» مدرسهای بود که مشکان طبسی آن را بر جغرافیای کاغذ ساخت و شاگردان این مدرسه، خوانندگان آن بودند؛ در ادامه خواهیم گفت که بسیاری از این خوانندگان، کم از مقام معلمی نداشتند.
زنگ «دبستان» ِ مشکان، به آخر آبان ۱۳۰۱ با انتشار نخستین شمارهاش به صدا درآمد، مجلهای در قطع خشتی با ۴۰ صفحه و تیراژ ۵۰۰ نسخه. شمارههای بعد نیز بر همین روال پیش رفت. حالا نودوهفتمین سالروز راهاندازی این مکتوبِ نفیس است که گرچه عمر چندانی نکرد، اما پرمایه و پرجوهر بود و نامش در دل تاریخ راه جست.
کاهیِ کوچکِ وزین
ما تصور میکردیم «دبستان» قد و قامتی دارد به اندازه مجلههای امروزی، و با همین تصور، آماده بودیم صفحات آن را ورق بزنیم. اما وقتی در مرکز اسناد آستان قدس رضوی، کتابی در قطع خشتی (به اندازه متعارف کتاب)، به دستمان دادند، ناخودآگاه مکث کردیم و بعد که آن آرشیو کوچک را گشودیم، حس کردیم «دبستان» نمیتوانست در هیچ قامت دیگری، به این اندازه شیرین و دلچسب باشد.
ما ۲ کتاب در اختیار داشتیم که مربوط به ۲ دوره متفاوت از انتشارِ مجله «دبستان» بود. کتابها برگههای کاهیرنگِ تُردی داشتند که میبایست آرام ورق بخورند و جز با نوازش انگشت، روا نبود که با آن صفحات برخورد کرد.
در کتاب اول، ۱۲ شماره از این نشریه به هم پیوستهاند. روی جلد هر شماره و در بالای صفحه، کلمه دبستان با خط نستعلیق نوشته شده و در زیرش آمده است: «مجلهای است علمی و ادبی.» و در خط سوم: «وجه اشتراک در سال ۴۰ قران.»
همانجا این توضیح آمده است که «برای آقایان طلاب و شاگردان و کارکنان مدارس عموما در تمامت قلمرو زبان فارسی فقط ۲۵ قران. در خارجه یک لیره انگلیسی.»
در ادامه جلد نیز نوشته شده است: به قلم مدیر و مؤسس سید حسن طبسی.
جز اینها روی جلد هر شماره، تاریخ انتشار (هم به قمری و هم شمسی) آمده و آدرس مجله آخرین چیزی است که پایین جلد خوانده میشود: مشهد مقدس، سر در مطبعه خراسان.
این نشریه با چاپ سربی و ماهانه منتشر میشده است.
نظر آن جناب، ترویح زبان فارسی بود
ظاهرا در آغاز سده ۱۴، در محافل ادبی خراسان، حرف از این بوده است که این خطه باید مجلهای ادبی داشته باشد تا دانشمندان این مرز و بوم، افکار خود را در آن منتشر کنند. در پیِ این حرف و حدیثها، همواره این کار را به مشکان محول میکردهاند. چون او در جراید محلی، مقالاتی نوشته بود و خواصی او را تمجید کرده بودند. سرانجام او باوجود تمام تردیدهایش -و البته شکستهنفسیای که مانع میشد در این وادی قدم بگذارد- به خاطر اعتقادش به وجود یک مجله علمی و ادبی که کمتر آغشته به سیاست باشد، پا به این مسیر میگذارد و به تعبیر ما میشود: مدرسه، مدرسه «دبستان».
او خودش این حرفها را در نخستین مطلبِ نخستین شماره مجلهاش آوردهاست تا بگوید خواسته در زمانهای که مطالب روزنامهها، یا مقالات سیاسی بوده است یا اخبار یومیه، دری به دیگر سوی بگشاید. به قول خودش در همان شماره نخست: «دبستان مجلهای است علمی و ادبی که نظر نویسنده به ترویج زبان فارسی امروزی است و بحث در چگونگی تکمیل و تهذیب آن و تسهیل تعلیم و وسایل انتشارش در میان ملل سایره و ضمنا نیز بحث میکند از سایر مواضع علمی و اجتماعی و درج میکند مقالات عامالمنفعه را و داخل نمیشود در سیاست خصوصی و موضوعاتی که ممکن است به اشخاص برخورد کند؛ چه اینگونه مباحث از شئون اوراق و جراید یومیه است. دبستان بر ضد این عقیده است که باید در زبان فارسی تصرفی شود و به فرس قدیم مثلا رجوع شود، بلکه اصرار میکند که همین زبان ادبی امروزی با تمام الفاظ و ترکیباتش ضبط و تدوین شود و همین سبک از انشا که نویسندگان فاضل این عصر پیش گرفتهاند، تعقیب و تکمیل گردد.»
جلد را که میگشایی، در صفحه دوم، فهرست مندرجات قرار دارد که در شمارههای ابتدایی، فقط عنوان مطالب را با ذکر صفحه آورده است، اما به مرور، نام نویسندگان نیز در این فهرست گنجانده شده است. بسیاری از مطالب نیز، بینام است که به احتمال زیاد نوشته خود مشکان طبسی است.
نوشتهها به دنبال هم آمده و فقط با عنوانها از یکدیگر جدا شدهاند. در پایانِ برخی مطالب نیز، نام نویسندهاش دیده میشود. همین درهمرفتگی مطالب، دستکم به چشم ما خوانندگان امروزی، چندان خوشایند نیست و انتظار داریم با خطی یا سطری خالی، مطالب را جدا از یکدیگر ببینیم.
تعلیمات مختلفِ «دبستان»
مشکان، خود بر علوم زیادی دانایی داشت و از دانشهای مختلفی سر درمیآورد؛ از جمله ادبیات، طبیعیات، فقه و اصول، زبان عربی، ریاضی، نجوم، منطق. ازاینرو بر جلد مجلهاش نوشته بود «علمی و ادبی» تا تعلیمات مختلفی را در «دبستان» ارائه کند.
مرور عنوان مطالب در سال نخست انتشار، تأییدکننده همین موضوع است: علم و خرافات، طب در اسلام، مکتب قضات در افغانستان، تأثیر مشروبات الکلی، حرکت قلب انسان، معجزه امروزی مکاشفه قرآنی، عجایب صنع الهی، انتقادات (افلاطون-ارسطو)، ورزش بدنی و منظومه شمسی؛ و بهویژه مطالب گوناگونی در حوزه ادبیات که این عنوانها را بر خود دارند: سخنشناسی، انقلاب ادبی، عیوب ادبیات ما چیست وی نکره و معرفه.
در دوازده شماره ابتدایی مجله که در سال ۱۳۰۱ و ۱۳۰۲ منتشر شدهاند، بخش ثابتی وجود دارد به نام «ادبیات» که خود ۲ قسمت دارد. در بخش ابتدایی، اشعاری از قدما همچون «خطیرالدین جرجانی»، «محمدبن نصیر»، «شرفالملک»، «رابعه قضداری» و «ناصر خسرو» به چاپ رسیده است و در بخش عصر حاضر نیز شاهد سرودههایی از «تجلی حسنزاده سبزواری»، «میرزاجبیب خراسانی»، «حاج شیخ هادی بیرجندی»، «شاهزادهجلالالممالک» و «محمود فرخ» هستیم.
«سؤال و اقتراح» نیز بخش ثابت دیگری از نشریه است که هر هفته چند پرسش را در زمینههای مختلف علمی، دینی یا فلسفی مطرح میکند. پرسشهایی که پاسخهای عالمانه میطلبید و نویسندگان را وادار به نوشتن جواب میکرد. پاسخ آنان به صورت مقاله در شمارههای بعدی منتشر شده است. معرفی کتاب و بزرگان عصر (که به معرفی اشخاص مهم و تأثیرگذار میپردازد) نیز به صورت پراکنده در شمارههای مختلف دیده میشود. صفحه آخر نشریه نیز، به اصلاحات اختصاص دارد که شکل صحیح واژههای اشتباه را درج کرده است.
عجب از شاگردانِ فاضل «دبستان»!
برخی از خوانندگان برای نشریه قلمفرسایی کرده و مطلب نوشتهاند. مشکان نیز آنها را منتشر کرده است؛ نوشتههایی که از جنبه ادبی، برجسته و از نظر موضوعی پرمغز هستند. این نشان میدهد که چه اشخاص فرهیخته و فاضلی، خوانندگان دبستان بودهاند. به عنوان نمونه، مطلبی از «مهدی بقراطالحکما» در شماره سوم مجله منتشر شده است که پیشنهادهایی را در بردارد: «جوانان فاضل ایرانی، امروز اغلب در زبان و ادبیات ایرانی اطلاعات کاملی ندارند. خود را به خواندن السنه و طرز نویسندگی غربی مأنوس نموده، در ترجمهها شیوه نویسندگی ایرانی را از دست داده، عباراتی ترکیب مینمایند که نه سبک ایرانی است و نه اروپایی بلکه در میانه چیز غریبی است.» کمی جلوتر میافزاید: «آقایانی که اشعار «لامارطین» و «شکسپیر» و افکار «روسو» یا «لافونتن» را ترجمه مینمایند و نشر میدهند قدری در اشعار و آثار ادبا و عرفای ایران سیر نمایند. آنچه بخواهند هست. به جای افکار حیرتآمیز لامارطین، اخلاقیات مولوی رومی، سنائی غزنوی، شیخ عطار و سایر متقدمین را شرح داده و نشر دهند.»
دبستان در ادامه انتشار همین مطلب، پاسخ داده است: «ما این مجله را برای همینگونه مباحث که آقای بقراط الحکما نویسنده مقاله فوق به آنها اشاره کردهاند تأسیس نمودهایم و در خدمت به این مقصد عالی از آنچه در وسع ماست، کوتاهی نخواهیم کرد و هرچه از مقالات اخلاقی و حکایات و قطعات نظم مشتمل بر نتیجه اخلاقی به ما برسد با کمال امتنان منتشر خواهیم کرد.»
انتشار ضمیمه داستانی
نخستین مطلب ترجمه از «کامیل فلاماریون» درباره نجوم است که در شماره ۶ منتشر شده است. در پایان همین شماره، مدیر مؤسسه در مطلبی با عنوان «رمان» از فضایل این قالب ادبی گفته است. به عقیده او اروپاییان همه قسم اغراض دینی یا سیاسی یا علمی یا اخلاقی را به زبان رمان ادا و از این میلِ طبیعی بشر به شنیدن افسانه، استفادههای زیادی میکنند. به همین دلیل مشکان نیز تصمیم میگیرد رمانی را در ضمیمه همین شماره، منتشر کند. او میگوید با توجه به اینکه رمان ایرانی با شرایطی که مدنظرش بوده است، در دسترس نیست، داستانی را که به تازگی در یک مجله پاریسی چاپ شده است، با برگردان خودش، منتشر میکند. این ضمیمه داستانی، برخلاف علاقهمندی ما، در آرشیوی که از مجله دبستان در دست داشتیم، موجود نبود. اما مقالاتِ مرتبط میگوید این ضمیمه، ترجمه داستانی با نام «داماد فراری» نوشته آلفرد ماشارد بوده است که در ۷۱ صفحه و به پیوستِ شمارههای ۷ تا ۱۲ نشریه منتشر شده است.
شماره ۱۱ و ۱۲ «دبستان» که آخرین شمارههای منتشر شده در دوره نخست فعالیت این نشریه است، در یک مجلد و در تاریخ ۱۹ مهر منتشر شده است.
۴ شماره آخر، به دست «بهار» افتاد
درِ «دبستان»، بعد از ۱۹ مهر بسته میشود تا ۳ سال بعد. مهمترین دلیل تعطیلی آن، مشکلات مالیای بود که مشترکان مجله در آن نقش داشتند. با اینکه مشکان طبسی، به دفعات و در شمارههای مختلف، اعلام کرده بود مشترکان مجله، وجه اشتراک خود را بپردازند، بسیاری از آنان از وظیفه خود سر باز زده بودند و همین کارشان، باعث فلج شدن مجله شد.
۳ سال، زمان کمی نیست برای اینکه خوانندگان یک نشریه از انتشار دوباره آن ناامید شوند، اما ۵ آذر ۱۳۰۵، سرآغازِ گشایش دوباره «دبستان» است که با حمایت انجمن ادبی خراسان دوباره سروسامان میگیرد. گرچه باز هم عمرش به درازا نمیکشد. مجلد دومی که در دست ماست، نشان میدهد که دبستان در دوره دوم، تا شماره نهم رفته است. اما طبق نظر مورخان، «دبستان» در این دوره نیز تا شماره دوازدهم به چاپ رسیده است، یعنی آرشیو اداره اسناد و مطبوعات آستان قدس، ۴ شماره کم دارد.
قصهای هم در این میان هست. مشکان در شماره هشتم، متنی -که ما آن را نامه خداحافظی مینامیم- نوشته است، مبنی بر اینکه بعد از این، امور دبستان با آقای بهار است. او قرار است به تهران مهاجرت کند و در مقام مستشاریِ دیوان عالی کشور مشغول شود. او با این اعلان، جناب آقای شیخ احمد بهار را به عنوان مدیر جدید دبستان به خوانندگان نشریه معرفی میکند. شیخ احمد بهار که پیش از این نیز با نشریه همکاریهای فراوان داشته است، ۴ شماره دیگر به چاپ میرساند و «دبستان» برای همیشه، تعطیل میشود.
تعدد نویسندگان، پراکندگی مطالب
جلد دوم را که ورق زدیم، چند نکته بیشتر به چشممان آمد. نخست اینکه شماره صفحات نشریه در ادامه هم آمده بود و جلد دوم تا شماره ۹، در مجموع ۴۳۲ صفحه بود. مطالب مجله در دور دوم، طولانیتر، تخصصیتر و متنوعتر بود. البته این تنوع و پراکندگیِ زیاد سبب شده است از انسجام موضوعی نشریه کاسته شود و برخلاف سال اول، نتوان برآیندی از موضوعات ارائه داد. در واقع نویسندگان، بنا بر علاقه و تخصص خود، پای مباحث مختلفی را به میان کشیده بودند. بسیاری از این مطالب، به قلم اعضای انجمن ادبی خراسان نوشته شده است و نشان از این دارد که اعضای این انجمن، هیئت تحریریه مجله بودهاند. سید علیاکبر شهیدی، سید عبدا... سیار، شیخ حسن هروی، شیخ احمد بهار، محمدکاظم تهرانیان، مصطفی عامری و ادیب بجنوردی از نویسندگان پرکار سال دوم مجله هستند. صفحهآرایی نیز تغییرات مثبتِ اندکی داشته است. حالا در پایان هر مطلب، خطی کشیده شده است که تمیز آن را از مطلب بعدیاش راحتتر کرده است. بر آغاز هر مطلب نیز ۲ عنوان آمده است؛ یکی کلی و دیگر جزئیتر، چیزی شبیه تیتر و روتیتر امروزیِ خودمان. به عنوان نمونه در بالای مطلبی اول درج شده است: «مباحث علمی»؛ و زیر آن قید شده است: «کاشفین قوم برق». یا در بالای مطلب نوشته شده است: «متنوعه»؛ و زیر آن آورده شده است: «چرا موهای ما سفید میشوند». چاپ اشعار از بخشهایی است که همچنان جای خود را در نشریه حفظ کردهاند. اما اینبار بیشتر به شاعران معاصر خراسانی همچون محمد افسر، شیخ حسن هروی و عبدالحسین آگاهی و دیگران اهمیت داده شده است. انتخاب اشعار را نیز میرزا محمود فرخ برعهده دارد.
خراسان بر مسندهای بالای روزنامهنگاری
سید حسن مشکان طبسی مابقی عمر خود را در پایتخت و در همان شغل قضاوت خدمت کرد. او در هفتادسالگی با سکته قلبی درگذشت. مشکان که خود در ادامه نسل روزنامهنگاران خراسانی ظهور کرد، پایان راه نبود. مطبوعات خراسان از بعد او تا به امروز، دامنه فعالیتش را بسیار وسیع کرده است. عدهای مبنای روزنامهنگاری در خراسان را انتشار روزنامه همایون در سال ۱۲۶۰ هجری شمسی میدانند که درواقع گزارش رخداد سفر ناصرالدین شاه به خراسان بوده است. اما عده دیگری انتشار روزنامه ادب را در ۱۲۷۹ هجری شمسی به مدیریت ادیبالممالک فراهانی، سرآغاز روزنامهنگاری رسمی در مشهد و خراسان میدانند. با احتساب تهران به عنوان اولین ناشر روزنامه، مشهد چهارمین شهر ایران است که پس از شهرهای تبریز، شیراز، اصفهان، صاحب روزنامه به زبان فارسی شده است. به نقلِ مورخان، مجله دبستان نخستین مجله ادبی خراسان و سومین مجله ادبی ایران است. پیش از این، نخستین مجله زنان خراسان، نخستین مجلات دینی مشهد و نخستین مجله پزشکی خراسان منتشر شده بود.
معلم آینده
شرحی بر سرگذشت سیدحسن مشکانطبسی
اردلان| منابع مختلفی درباره روزگار و سرگذشت «مرحوم سیدحسن مشکان طبسی»، نایب رئیس انجمن ادبی فرهنگستان ایران و پایه گذار نخستین مجله ادبی خراسان، وجود دارد، اما آن طور که احمد گلچین معانی در کتاب «گلزار معانی» نقل میکند، هیچ کدام این شرح حالها موثقتر از آنچه خود او در صفحات آغازین شماره نخست مجله دبستان بر سرگذشتش نوشته است، نیست. سیدحسن مشکان در این یادداشت، خود را پسر «سیدمهدی میرزاها» معرفی میکند که سنه ۱۲۵۸ خورشیدی در طبس به دنیا آمده است. او نوشته است: «تا هفده سالگی در طبس بودم و پس از فوت پدرم در این سال به بهانه تحصیل، ترک دیار کردم و راهی یزد شدم. یک سالی را در یزد و در مدرسه «خان» این شهر به سر بردم و هفت سال بعدی را هم در مدرسه «صدر» اصفهان توقف کردم و به تحصیل علوم قدیمه و جدیده مشغول شدم. من از خردسالی میلی مفرط به تحصیل علم داشتم و بدون آنکه آن را مقدمه چیز دیگری فرض کنم، بین اصناف آن تفاوتی بگذارم یا به فکر آن باشم که آن را وسیله معیشت قرار دهم، در طلبش کوشش کردم و این رویه را از کسانی اکتساب کرده بودم که شاید خودشان هم بر این عقیده نبودند، ولیکن مصلحت خود را در تظاهر به این رویه دانسته بودند. درواقع من تحصیل علم را مثل یک اصلِ عقلی و برهانی پذیرفته و سرمشق زندگی خود قرار داده بودم.»
مشکان طبسی در ادامه این سطرها از بزرگانی که در جوار آنان کسب علم کرده، یاد میکند که در میانشان نام هایی، چون «سیدمهدی میرزاها»، «شیخ حسن ملاسلطان محمد»، «حاجی ملامحمدابراهیم لاری»، «حاج میرزا بدیع»، «سیدمحمدصادق نایب الصدر»، «آخوند ملامحمد کاشی» و «میرزا غلامحسین میدان کهنه در» دیده میشود. او مینویسد: «زمانی که وارد اصفهان شدم، علوم ریاضی و طبیعی متروک و مهجور بود و علوم ادبی، بی مایه و ضعیف، و در مدارس با همه ازدحامی که دیده میشد، توجهی به این علوم نمیشد و همه همتها متوجه فقه و اصول بود. تنها جایی که تجدد و علوم جدیده به اندازه کمی در آن راهی یافته بود، مدارس اصفهان بود و بس.»
او که بسیار از این غربت علمی دلگیر شده است، همچون گذشتگان به تحصیل درکنار طلاب و آموختن علوم حوزوی میپردازد: «همین قدر که با چگونگی تحصیلات طلاب و تمایلات آنها آشنا شدم و در آن تبحری حاصل شد، به ترویج این علوم جدیده پرداختم و درکنار تحصیل علم، دروسی مانند حساب، فارسی و هیئت را نیز تدریس کردم.»
به نوشته حسن مشکان، در آن دوره دانش آموزان و طلاب، قریب یک سوم روزهای سال را تعطیل بودند و این مسئله سبب تاخیر در کسب علم میشد: «در آن زمان در هفته، دو روز مدارس تعطیل بود که این روزها در اصفهان، پنجشنبه و جمعه و در جنوب، دوشنبه و جمعه بود. علاوه بر این ۱۳ روز اول فروردین، ۱۳ روز اول محرم، دهه آخر صفر، ایام فاطمیه و تمامی ولادتها و وفات ائمه که جمعا ۱۵۰ روز کمتر نمیشد، تعطیل بود. در همین ایام با عدهای از دوستان قرار گذاشتیم که تعطیلات را منحصر به چهار یا پنج روز در سال کرده، بقیه را صرف یادگیری علوم جدیده کنیم. این فکر کم کم توسعه یافت و طرفداران علومی، چون ریاضیات و فلسفه زیاد شدند، تاآنجاکه پس از سه سال «جهانگیرخان» از حجره مدرسه صدر بیرون آمد و در شبستان مسجد «جارچی» برای عدهای که قریب ۱۳۰ نفر میشدند، شرح منظومه درس داد و کسی به تدریس علوم جدید اعتراض نکرد.»
این ادیب صاحب فضل، بعدها به خراسان میآید و آن طور که خود گفته است، در این دیار نیز به کاری جز مطالعه و مذاکره نمیپردازد: «من میخواندم ولیکن مدارس مشهد در آن عصر، اقبالی به علوم عقلی نداشتند و وقت خود را بیشتر صرف علوم دینی و ادبی میکردند و غلبه با این دروس بود، تاآنجاکه اگر کسی متهم به دانستن فلسفه میشد، همین که میتوانست جان خود را از خطر مرگ حفظ کند، کار بزرگی کرده بود.»
در دهه ۱۳۱۴ تا ۱۳۲۴، در ایران عصر جدیدی آغاز میشود و افکار نو در همه طبقات پدید میآید. حسن مشکان نیز از این تغییرات بی بهره نمیماند و به قصد فراگرفتن زبان فرانسه، علوم طبیعی و آثار ادبی اروپایی، عازم سفر به دیار غربت میشود: «دو سفر به خارج داشتم که یکی مرا یک سال در قاهره نگه داشت و دومی، سه سالی مرا در پاریس متوقف کرد. در این ایام فقط به کسب علم پرداختم تا دستاورد درخوری برای هموطنانم به وقت بازگشت به ایران داشته باشم.» او در اواخر جنگ جهانی که خودش از آن با عنوان جنگ عمومی یاد میکند، به ایران بازمی گردد و به خدمت در دادگستری مشغول میشود، اما رؤیای تاسیس مجلهای ادبی که در آن بتواند مردم را علاوه بر علاقهمند کردن به زبان فارسی، با علوم روز و تحولات جهانی آشنا کند، یک دم رهایش نمیکند تااینکه سرانجام مجله دبستان را در مشهد، چاپ و منتشر میکند.