دکتر مهتاب علینژاد | شهرآرانیوز؛ این روزها جمعیت درخور توجهی از زنان ایران، بیش از آنکه در دنیای واقعی زندگی کنند، در دنیای مجازی زندگی میکنند. اگرچه دنیای مجازی نیز بستر مناسبی برای آموزشهای همگانی شده است و اتفاقا در حوزه زندگی خانوادگی دسترسی به مشاورههای تخصصی از طریق صفحات مجازی مشاوران خانواده و روابط سریع و کارآمد است، مانند همه امکانات خلقشده به دست بشر، آسیبهای ریز و درشتی نیز به همراه دارد.
برای نمونه، درصدی از زنان، زندگی واقعیشان را عموما در دنیای مجازی به نمایش میگذارند، نمایشی که هیچ ضرورتی ندارد، اما آنان به دلیل درک نکردن معناهای عمیقتری از زندگی و نداشتن هدفمندی برای پیشرفت مشخص و موفقیتآمیز در زندگی واقعی، به سراب زندگی مجازی گرفتار آمده و محدود شدهاند. آنها از یاد بردهاند که فضای مجازی تنها یک ابزار برای افزایش فرصتهای مناسب برای رشد و تعامل در زندگی واقعی است، نه از دست دادن زندگی واقعی برای حضور به هر شکل و تحت هر شرایطی در زندگی مجازی.
علاوه بر آن، به دلیل فقدان شادی اجتماعی و افزایش نومیدهای حاصل از بحرانهای اقتصادی و جستوجوی مداوم مسیرها و تجربههایی برای افزایش شادی هرچند گذرا و کوچک، زنان نیز به گروه بزرگتر جامعه پیوستهاند و با هر مناسبت موجود در تقویم هر نقطه از جهان، سعی میکنند ضمن تلاطم هویت واقعی و نمایشی، تجربههای متعددی از جشن گرفتن و تولید شادی را رقم بزنند.
بهویژه به این علت که زن به طور اجتماعی نیز خود را مسئول تأمین نشاط در خانواده میداند تا بتواند سلامت روان اعضای خانواده و اطرافیانش را در مقابل حوادث تضمین کند. همین احساس مسئولیتپذیری است که زنان را فراتر از هویت ملی و رسوم ملی در تقویم ملی، به سوی مراسمی با محوریت شادمانی در فرهنگ جهانی سوق میدهد. جشن هالووین، جشن کریسمس و جشن ولنتاین، در کنار جشن یلدا، جشن نوروز و جشن سپندارمذگان واقعیتی اجتماعی است که زنان و در پی آن خانواده و جامعه را به سوی پاسداری از هر جشنی اعم از تعلق داشتن یا نداشتن آن به فرهنگ و هویت ملی ایرانی سوق میدهد.
زنان به انجام رسالت خود مبنی بر برپایی جشن و گرد هم آوردن خانواده فکر میکنند و اگر هویت ملی در همهمه فرهنگ جهانی به سوی کمرنگ شدن پیش میرود، ضعف زنان نیست. در واقع، پاسداشت جشنهای غیرملی به کمرنگ شدن جشنهای ملی منجر نمیشود اگر ارزشهای فرهنگی به طور مناسب و کارآمد در جامعه جا بیفتد و ارزشهای فرهنگی و اجتماعی فرهنگ ملی برای جامعه ملموس شده باشد. ارزشهای اجتماعی و هویت ملی با فرهنگ انتقال داده میشوند و اگر زندگی روزمره به فرهنگ ملی آغشته باشد، جشن گرفتن مناسبتهای غیرملی آسیبی به هویت فرهنگ و ارزشهای ملی وارد نمیکند.
آنچه مسلم است این است که در عصر ارتباطات و د رگیر شدن روزمرگی خانواده و جامعه با زندگی و فرهنگ جهانی در رسانههای ارتباط جمعی امری سازنده و انکارناپذیر است. برای کاهش مخاطرات اجتنابناپذیر و حفظ هویت ملی در برابر هویت جهانوطنی نیز راهکار مناسبی به اسم شناساندن و ارزشگذاری به فرهنگ بومی وجود دارد که کافی است از آن غفلت نشود.
زنان چگونه میتوانند ضمن حفظ ویژگی زنانه درونیشدهشان مبنی بر تزریقکنندگان شادی به کانون خانواده و تضمینکنندگان سلامت روانی خانواده، هویت ایرانی را نیز پررنگتر از هویت جهان وطنی در خانواده حفظ کنند؟ آنچه مسلم است این است که در گام اول باید بتوانند به فرهنگ ایرانی افتخار کنند. برای احساس افتخار به هویت ملیشان باید با لایههای مثبت و منفی فرهنگ ایرانی که هویت آنان را شکل داده است آشنا شوند. این آشناسازی از طریق نظامهای آموزشی و خودآموزی زنان ممکن میشود.
چند درصد زنان ایرانی با فرهنگ غنی ایران آشنایی دارند؟ ادبیات که بخش مهمی از فرهنگ است تا چه اندازه به زنان شناسانده شده است؟ اسطورههای فرهنگی ما در کدام بخشهای زندگی روزمره حضور دارند؟ مادری که برای دختر خردسالش کارتون راپونزل را که به «گیسوکمند» نیز شهرت دارد و روایتی آلمانی از زندگی یک دختر است تهیه میکند، تا چه اندازه میداند این داستان اقتباسی از داستان رودابه در شاهنامه فردوسی و دختری متعلق به فرهنگ ایرانی است؟
اگر زنان به عنوان ستون حفظ فرهنگ و ارزشهای اجتماعی در کانون خانواده با جنبههای کارآمد و مثبت فرهنگ و هویت ملی خود آشنایی کافی داشته باشند و آن را در زندگی روزمره اجتماعی به طور ملموس درک کنند، میتوانند پاسداران خوبی برای هویت ملی در ازدحام برگزاری جشنهای فراملی نیز باشند. در این حالت است که قوامیافتگی شخصیت بر پایه هویتی که سرگردان نیست، سبب میشود زن با افتخار به فرهنگ خود، ارزشمندی هویت فردیاش را که از دل فرهنگی غنی و معناساز برآمده است عمیقا درک کند.
اکنون پرسش این است: درک ارزشمندی هویت فردی برآمده از هویت فرهنگی چه ارزش اجتماعی و پیامد مثبتی برای سلامت کانون خانواده و جامعه دارد؟ به ابتدای نوشتارم بازگردید. چالش این روزهای نه همه زنان، اما جمعیت چشمگیری از آنان معلقسازی هویت واقعی خود در برابر هویت نمایشیشان است.
احساس ارزشمندی درباره خود و درک صحیح از کارآمدی فرهنگ بومی برای زندگی روزمره در میان فرهنگ ملی و جهانی سبب میشود زنان قادر به ساختن معناهای تازه و تمایل به اندیشهورزی درباره فلسفه زیستن شوند. زنی که به چیستی و چرایی موجودیت خود در جهان هستی و جامعه کنونیاش بیندیشد، با عطش دانستن و یافتن پاسخ برای چراییهای موجود در زندگیاش روبهرو میشود. زن اندیشنده و جستوجوگر لزوم پویایی در زندگی روزمره را درک میکند و به مرور زمان، ارزش زندگی در دنیای واقعی و حفظ هویت واقعی را در برابر معرفی هویت نمایشی برتری میدهد.
اگر قرار است دغدغهمند حفظ هویت ملی در مقابل فرهنگ جهانی باشیم که باید هم باشیم، زیرا هویت ملی عامل انسجام اجتماعی و بقای یک جامعه است، شکل صحیح آن اجتناب از رواج هراس از فرهنگ جهانی با تقویت فرهنگ ملی است. برای تقویت فرهنگ ملی باید جنبههای مثبت و کارآمد آن را که مطابق با زمانهی کنونی است به زندگی روزمره آورد.
سادهترین نمونه وارد کردن فرهنگ به زندگی روزمره، آشتی دادن گفتگوهای روزانه با ادبیات غنی ایرانی است: آشناسازی زن ایرانی با رودابهها پیش از آن یا همزمان با آنکه با راپونزلها یا دختران گیسوکمند آشنا میشوند. اگر از تسلط فرهنگ جهانی بر فرهنگ بومی هراس داریم، به یاد بیاوریم که یک ضربالمثل فارسی میگوید: کلاهت را محکم بگیر، همسایهات را دزد نکن! این مثل برتری خودمراقبتی را بر دیگریستیزی بیان میکند. ادبیات کهن ایرانی را به عنوان ابزار شناساندن فرهنگ به کار بگیریم.