وضعیت جوی و بارش باران در کشور تا پایان آبان چگونه خواهد بود؟ زمزمه‌های قانونی شدن کشت خشخاش درست نیست | تشدید مجازات‌ها برای کشت خشخاش نکته‌هایی درباره تأمین ایمنی در اتاق‌های مختلف یک خانه | ایمنی در امن‌ترین نقطه دنیا حریق در کارخانه منسوجات طبی و پزشکی شهرک صنعتی طوس مهار شد + فیلم (۱۴ مهرماه ۱۴۰۴) اصلاح قانون مشاغل سخت و زیان‌آور و بازگشت بانک رفاه کارگران در کمیسیون اجتماعی مجلس بررسی شد فرمانده کل انتظامی کشور اعلام کرد: کاهش ۴۱ درصدی سرقت، از سال ۱۴۰۱ تاکنون بانوان با ۲۰ سال سابقه خدمت صاحب یک فرزند، می‌توانند تا ۴۲سالگی بازنشسته شوند تأکید وزیر آموزش و پرورش بر توسعه عدالت آموزشی | تقویت هویت ملی و دینی اولویت این وزارت است بیژن رنجبر، رئیس دانشگاه آزاد اسلامی شد جمع‌آوری مدارس کانکسی کشور با بیش از ۱۰ هزار دانش‌آموز | مدارس نیمه‌ساخت در حال تکمیل هستند اطلاعیه مهم تأمین اجتماعی در خصوص تکمیل تعهدنامه فرزندان و نوادگان دختر (۱۴ مهرماه ۱۴۰۴) آیا روروک به رشد حرکتی کودک کمک می‌کند یا بیشتر باعث آسیب می‌شود؟ چرا صف اهدای خون طولانی است؟ شرایط بخشودگی جرائم رانندگی در هفته نیروی انتظامی ۱۴۰۴ چیست؟ + فیلم افزایش ۲ برابری جمعیت سالمند کشور طی ۲۰ سال آینده دماوند، نیازمند تدوین مقررات مشخص برای حضور گردشگران تالاب بندون در معرض خشکی | تأمین آب تالاب از طریق سد کارون پرداخت ۳ مبلغ مناسبتی همراه با مستمری مهرماه ۱۴۰۴ برای بازنشستگان نفت پرواز‌های فرودگاه سبزوار با ۲ پرواز در هفته از سر گرفته شد پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (دوشنبه، ۱۴ مهر ۱۴۰۴) | جوی پایدار همراه با افزایش تدریجی دما افت میانگین نمرات پایه‌های یازدهم و دوازدهم + جزئیات ریزنمرات رشته‌ها تمدید گواهینامه مدرسان آموزش خانواده مشروط به گذراندن دوره‌های توانمندسازی با این دمنوش خانگی سرفه و سرماخوردگی شما قطع می‌شود گلایه شهروندان از نبود معلم در برخی پایه های مدارس مشهد | ساعت های خالی در کلاس های پر! تحکیم بنیان خانواده از طریق همراهی همیاران باشگاه «باهم» با زوج‌های جوان کمک به افزایش سطح بارندگی‌ها با بارورسازی ابرها آغاز ثبت‌نام پذیرفته‌شدگان آزمون کارشناسی ارشد از امروز (دوشنبه، ۱۴ مهر ۱۴۰۴) بازنشستگان: تأمین‌اجتماعی متعلق به کارگران است و دولت نباید بدون رضایت کارگران، در منابع آن دخالت کند مرگ سومین دانشجوی حادثه اتوبوس حامل دانشجویان سمنان - سرخه (۱۴ مهر ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

معجزه‌ای به نام «مادر»

  • کد خبر: ۹۶۷۶۵
  • ۰۳ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۴:۴۵
معجزه‌ای به نام «مادر»
شبنم کرمی - روزنامه‌نگار

کودکی: جنگ به شهر‌ها رسیده و بمباران و موشکباران، مردم را برای حفظ جانشان به بیابان‌ها و زندگی زیر چادر‌های مسافرتی رانده است. پدر جبهه است و خبر چندانی از او نداریم. من و برادرم باز هم قرار است مدتی با مادر، زیر چادر کوچک خاکی‌رنگمان که عمودش با کمک چند انسان مهربان استوار شده، زندگی کنیم تا ببینیم سرانجام، روزگار برایمان چه خوابی می‌بیند.

مادرم معلم است و باید در هر شرایطی سنگر مدرسه را حفظ کند. اضطراب در چهره مامان موج می‌زند. فرزندانش کوچک هستند، اما خانم ساکن خیمه همسایه هم مادر است. پس می‌تواند چند ساعتی من و برادرم را به او بسپارد و برود! درست است که یکدیگر را نمی‌شناسند.

اسم هم را به‌درستی نمی‌دانند، اما همین که مادر است برای اعتماد کردن و سپردن جگرگوشه‌هایش به او کافی است. با شرم می‌گوید: «ما از چادر کناری هستیم. من باید بروم مدرسه. اگر زحمتی نیست، چشمتان تا ظهر به بچه‌های من هم باشد تا برگردم.» با مکثی طولانی و حلقه‌ای اشک در چشم‌های روشن درشتش، همان‌طور که گوشه لبش را می‌گزد تا از فروافتادن قطره اشک جلوگیری کند، آرام می‌گوید: «اگر برگردم.»

خانم همسایه دست در گردن مادر می‌اندازد و او را در آغوش می‌فشارد و آرام کنار گوشش می‌گوید: «بچه‌های تو هم بچه‌های خودم هستند. نگران نباش. خدا خودش مراقب همه‌شان هست. من هم چشم ازشان برنمی دارم. برو به سلامت.»
مامان نگاهمان می‌کند، مانند کسی که برای آخرین‌بار عزیزی را به خدا بسپارند. بغضم را فرومی‌دهم و برادر کوچکم را که کنارم ایستاده به خودم می‌فشارم و در دل، از خدا می‌خواهم مامان زود و سالم برگردد.

نوجوانی: ساعت حدود ۶ عصر است و مامان کم‌کم باید برسد. چای را دم کرده و چند دانه میوه در ظرفی پهن چیده‌ام. به برادرم می‌گویم زود اسباب‌بازی‌هایش را جمع کند. از صبح که مامان سر کار رفته، با اینکه چراغ‌های هال روشن هستند، نمی‌دانم چرا احساس می‌کنم نور کم است. انگار دیوار‌ها خاکستری‌اند! زنگ می‌زند و برادرم دوان‌دوان در را به رویش باز می‌کند. نور به خانه بازمی‌گردد. به نظرم نه‌فقط خانه ما که دنیا پر از صدا و نور و شادی می‌شود. با همه خستگی، با انرژی حرف می‌زند و می‌خندد و در خانه می‌گردد. حال همه مان خوب خوب می‌شود.

جوانی: چند روزی است حرکات ریزی در درونم مرا به بهشت می‌برد. لذتی باورنکردنی روحم را پرواز می‌دهد. فرزندی از خون و وجود من با تکانه‌های پا‌های کوچکش وجود بی‌مانندش را به من یادآور می‌شود. ۹ ماه رنج شیرین سپری می‌شود و دردی باورنکردنی مرا به نعمت بی‌همتای مادرانگی می‌رساند. کودکم، تکه وجودم که با کمک یک قیچی از من جدایش کرده‌اند، با شیره جانم رشد می‌کند و مرا تا ابد ادامه می‌دهد. پیوسته از سر و دوشم بالا می‌رود و لبخندش دلم را غنج می‌برد و کسالتش تا سرحد مرگ می‌ترساندم.

محبت بی‌ریا و بدون چشمداشتش خستگی شب‌نخوابی‌ها را از تنم می‌زداید. انگار لحظه‌لحظه با او باز بزرگ می‌شوم و دوباره زندگی می‌کنم. حالا می‌فهمم چقدر برای مادرم سخت بود در بیابان گذاشتن و رفتنمان. می‌دانم خانه بدون مادر، تاریک و سوت وکور است و اکنون که مادر شده‌ام، من هم می‌توانم با معجزه حضور مادرانه‌ام حال عزیزانم را خوب خوب کنم.

کهن‌سالی: «پیری و هزار درد»، روز‌هایی پیش رو دارم که حتما با تکرار این جمله، کیسه قرص‌هایم را با خود این‌طرف و آن‌طرف می‌برم و از درد زانو و کمر خواهم نالید. اما می‌دانم که دخترم با همه درگیری‌های کاری‌اش به من سر می‌زند و مراقبم خواهد بود. پسرم با همسر و فرزندش کنارم می‌نشیند و لذت زندگی را برایم تکمیل می‌کند.
تنهایی فقط برازنده خداست. پس خدا را به نعمت مادری‌ام شاکرم و قدردانم که زن هستم و هم‌معنی زندگی و زایندگی. به لطف پروردگار، من ادامه حیات بشر را ضامنم و معجزه‌ای هستم به نام مادر.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->