حسین بیات - «من در ۱۱ تیر۱۳۰۸خوشیدی در خانوادهای یزدیالاصل در مشهد متولد شدم. در سال ۱۳۲۶خوشیدی، بهسبب مرگ پدر، بهناچار سرپرستی خانواده را برعهده گرفتم و به تجارت و کشاورزی پرداختم. در سال۱۳۳۰خوشیدی ازدواج کردم و ۵ فرزند (٣ پسر و ٢ دختر) دارم که همه آنها تحصیلات عالی دارند و تشکیل خانواده دادهاند و به کارهای مدیریت ساختمانی، معماری، کشاورزی و تدریس در دانشگاه و خانهداری اشتغال دارند. حافظه خوبی دارم و از محضر استادانی چون زندهیادها مجتبی مینوی، بدیعالزمان فروزانفر، سعید نفیسی، دکتر علیاکبر فیّاض، محمود فرخ، سیدمحمدعلی جمالزاده، ادیب نیشابوری(ثانی)، دکتر غلامحسین یوسفی و دکتر احمدعلی رجاییبخارایی برخوردار بودهام و از افاضاتشان در تاریخ و ادبیات بهرهمندیها داشتهام. تفسیر قرآن را نزد شادروان میرزاعلیاکبر نوغانی، مؤلف کتاب «سه مقاله» فراگرفتم و از سیر آفاقوانفس و مطالعه متون قدیم و جدید در حد استعداد برخوردار بودهام. از دهسالگی شعر سرودم و آثار منظوم و منثور این ناتوان در غالب مطبوعات چهلسال اخیر از قبیل یغما، وحید، آینده، خواندنیها، نشریه فرهنگ خراسان، پاژ، کیهان فرهنگی، آستان قدس رضوی (مشکوه)، ندای یزد و... دیده میشود. در کنفرانسهای علمی و تحقیقات ادبی در دانشگاههای اصفهان، شیراز و کرمان حضور داشته و سخنرانی کردهام که متن برخی از آنها انتشاریافته است. تعدادی از اشعارم در کتابهای درسی آمده و پارهای به زبان انگلیسی ترجمه شده است.»
این تعریفی است که علی باقرزاده متخلص به «بقا» از شعرای پیشکسوت مشهد از خودش داشت؛ تا پیش از عصر پنجشنبه 18 آذر ۱۳۹۵ که برای همیشه چشمهایش را به روی جهان ببندد هر بار که از او شرح احوالش را میپرسیدید، چیزی شبیه به همین چند جمله مختصر تحویلتان میداد. در واقع ثمره 87 سال زندگی خود را در دو چیز میدید؛ یکی کار و خانواده و دیگری شعر و پژوهش. اگرچه در تعریف و بیان، به بخش دوم ضریب بیشتری میداد اما کافی بود قدری در رفتار و سلوکش دقیق شوید تا متوجه شوید که کار و خانواده برای او چه جایگاه رفیعی
دارند.
در خانوادهای بازرگان به دنیا آمده بود اما ورودش به عالم تجارت خیلی زود اتفاق افتاده بود و در هجده سالگی بهواسطه فوت حاج علیاکبر باقرزاده ناچار شده بود بهعنوان تنها پسر خانواده مسئولیت معاش و سرپرستی مادر و هفت خواهرش را برعهده بگیرد و تجارتخانه چای پدرش را اداره کند. بعدها هم زمین ارثیهاش در جلگهرخ تربتحیدریه را آباد میکند و کشاورز نمونه میشود و از قبل همان، از طرف شرکت سهامی کارخانههای تولیدی ثابت خراسان، به سرپرستی کارخانه قند فریمان انتخاب میشود که این همکاری تا 37 سال بعد بهعنوان عضو هیئتمدیره و همچنین ریاست آن شرکت ادامه دارد. دراینبین اگرچه از بقا آثار متعددی همچون «لطیفهها در تاریخ و ادب»، «ترجمه منظوم چهل حدیث رضوی»، «نسیمی از دیار خراسان»، «یاد مادر»، «زلال بقا دیوان شعر»، «سفری به مسکو و سنپترزبورگ»، «سیر آفاق(سفرنامههای کشورهای آسیا، اروپا و آمریکا)»، «بزم محبت(مدایح، مراثی و کلمات ائمه اطهار)» و «قطعهها(سرودههایی در پند، تاریخ، حکمت، داستان و طنز)» منتشر میشود و او در کنار احمد کمالپور(کمال)، ذبیحا... صاحبکار(سهی)، محمد قهرمان و غلامرضا قدسی یکی از پنجتن مشعلداران شعر کهن خراسان میشود اما آنهایی که با او آشنایی دارند میدانند که او خیلی کمتر از توان واقعیاش به شعر پرداخته است و درواقع بهعنوان یک شاعر، شعر همه چیز زندگیاش نبوده است. شاید برخی تصور کنند مشغلههای کاری متعدد اوست که سبب میشود وقت کمتری برای شعر بگذارد و امور ادبی در اولویت زندگیاش نباشد اما دلیل چیز دیگری است. شخصا بهواسطه شغل خبرنگاری بارها با او گفتوگو کرده بودم. دلیل اغلب این گفتوگوها شعر بود و خاطرات ادبیاش، اما همیشه در بخشی از آن سراغ فعالیتهای تجاری و خیرخواهانهاش را هم میگرفتم و بهعنوان مردی جهاندیده میخواستم که از تجربیاتش در این حوزهها هم بگوید. در یکی از گفتوگوهایمان در میانه صحبت از حسی گفتم که به شخصیت شعری و شغلی او داشتم. حرفم این بود که «از جمع یاران شاعرتان، فقط شما وقت بیشتری را صرف کار اقتصادی و معاش کرده و به نظر میرسد به شعر کمتر دل دادهاید.» خاطرم هست لبخندی زد و انگار که حرفم را قبول داشته باشد گفت: «من ترسیدم».
من نپرسیدم «از چه؟» اما خودش ادامه داد: «دختر اخوان در نداریاش مرد و او پولی نداشت که جان بچهاش را حفظ کند. من این را که فهمیدم خیلی ترسیدم چرا که شعر اخوان از همه ما بهتر بود. او از همه ما شاعرتر بود و من به چشم دیدم که آخر شاعری چیست. شاید همین ترس بود که باعث شد همیشه مرز روشنی بین کار و شعر داشته باشم و از کار غافل نشوم.» منظور استاد باقرزاده «تنسگل» بود دختر سوم رفیق شفیقش که در سال 1342 چهار روز بعد از تولدش فوت کرده بود. نمیدانم شاید همین ترس باشد که وقتی امروز از علی باقرزاده صحبت میکنیم، کنار صفت شاعر، صفتهای دیگری همچون بازرگان، کارآفرین و خیر مدرسهساز را نیز قرار میدهیم.