بازگویی و گزارش پاره هایی پندآمیز از نثر کهن پارسی (۱۲)

یکی از «آن کسان که سختْ راست خواهند تا باور دارند»

  علی باقریان -
درآمد
در زمانه ما، از میان نثرهای کهن فارسی، شاید تنها «گلستان» آوازه و قبولی بیش از «تاریخ بیهقی» داشته باشد (اگرچه دیده ها و شنیده ها می گویند بسا که اکنون کتاب مستطاب سعدی نیز حتی به اندازه شاهکار ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی خواهان نداشته باشد). یگانه نوشته برجای مانده از این نویسنده بزرگ خراسانی (۳۸۵-۴۷۰ هجری قمری) نخستین متن تاریخی در فارسی دری نیست («تاریخ بلعمی» و «تاریخ گردیزی» را به یاد بیاورید که پیش از این از آن ها سخن گفتم)، ولی شناخته ترین است؛ بنابراین، شاید گفتن اینکه بیهقی در سبزوار زاده شد و در همان جا و سپس در نیشابور «دبیری» (= رشته ای در مایه های «نویسندگی») آموخته و در ۲۷سالگی به دستگاه غزنویان راه یافته و نزدیک به ۱۹ سال، در دیوان رسالت (بگوییم «وزارت ارتباطات»)، زیردست بونصر مُشکان بوده و پس از درگذشت او سختی ها کشیده و سرانجام، پس از آرامشی نسبی، از سال ۴۴۸ هجری قمری تا پایان عمر به نگارش تاریخ خود مشغول شده و متنی در ۳۰ مجلد پدید آورده است که تنها بخشی از آن به دست ما رسیده است چندان ضرور نباشد. این را نیز بسیار گفته اند و شنیده ایم و خوانده ایم که آنچه این «تاریخ» را ممتاز و برجسته کرده است برداشت ویژه نویسنده آن از مفهوم «تاریخ» و در نتیجه شیوه خاص نگارش آن است. این امر نزد بیهقی چندان خطیر بوده است که او، لابه لای گزارش تاریخ، جابه جا، به آن گریز زده است. آنچه می خوانید نمونه ای است از همین گریزها که نویسنده آن را همچون جمله ای معترضه در میان «ذکر احوال خوارزم» گنجانده است:


گزیده
چنان دان که مردم را به دلْ «مردم» توان خواندن، و دل از بشنودن و دیدنْ قوی و ضعیف گردد، که تا بد و نیک نبیند و نشنود شادی و غم نداند اندر این جهان. پس بباید دانست که چشم و گوش دیده بانان و جاسوسانِ دل اند که آن رسانند به دل که ببینند و شنوند؛ و وی را آن به کار آید که ایشان بدو رسانند. و دل از آنچه از ایشان یافت بر خِرَد که حاکمِ عدل است عرضه کند تا حق از باطل جدا شود و پیدا آید و آنچه به کار آید بردارد و آنچه نیاید دراندازد. و از این جهت است حرصِ مردم تا آنچه از وی غائب است و ندانسته است و نشنوده است بداند و بشنود، از احوال و اخبارِ روزگار، چه آنچه گذشته است و چه آنچه نیامده است. و گذشته را به رنج توان یافت: یا به گشتن گردِ جهان و رنج بر خویشتن نهادن و احوال و اخبارْ بازجُستن و یا کتبِ مُعتَمَد را مطالعه کردن و اخبارِ درست را از آنْ معلومِ خویش گردانیدن. و آنچه نیامده است راه بسته مانده است که غیبِ محض است که، اگر آن مردم بداندی، همه نیکی یابدی و هیچ بد بِدو نرسیدی؛ وَ لا یَعلَمُ ٱلْغیبَ إلّا ا... عَزَّ وَ جَلَّ. [...] و اخبارِ گذشته را دو قسمت است که آن را سِدیگر نشناسند: یا از کسی بباید شنید و یا از کتابی بباید خواند. و شرطْ آن است که گوینده باید که ثِقه و راست گوی باشد و نیز خِرَد گواهی دهد که آن خبر درست است [...]. و کتاب همچنین است، که هرچه خوانده آید از اخبار که خِرَد آن را رد نکند و شنونده آن را باور دارد خردمندان آن را بشنوند و فراسِتانند. و بیشترْ مردمِ عامّه اند که باطلِ مُمتَنِع را دوست تر ستانند، چون اخبارِ دیو و پری و غولِ بیابان و دریا، که احمقی هنگامه سازد و گروهی همچون او گرد آیند و وی گوید: «در فلان دریا جزیره ای دیدم [...]» و آنچه بدین مانَد، از خرافات، که خواب آرَد نادان را چون شب بر ایشان خوانند. و آن کسان که سختْ راست خواهند تا باور دارند، ایشان، را از‍ دانایان شمرند؛ و سختْ اندک است عددِ ایشان. و ایشان نیکو فراسِتانند و سُخونِ زشت را بیندازند و اگر پست.*


گزارش
این را بدان که مردم [= آدمی] را به پشتوانه [بهره داشتن از] دل «مردم» می شود خواند، و دل از شنیدن و دیدن آزموده و ناآزموده می شود، که ــ تا بد و نیک نبیند و نشنود در این جهان ــ اندوه و شادی را پذیرا نمی تواند شد [و شایسته ویژگی «مردمی» نخواهد بود]. سپس، ببایست دانست که چشم و گوش دیده بانان و آگاهانندگان دل اند که آن را به دل برسانند که ببینند و بشنوند؛ و دل را آن به کار آید که چشم و گوش بِدان برسانند. آن گاه، دل [بخشی را] از آنچه از آن دو دریافت و دانست به خرد ــ که فرمان روایی است دادگر و میانه رو ــ می نماید تا درست و راست از نادرست و دروغ جدا شود و آشکار گردد و آنچه را کارآمد است بردارد و آنچه را نیست بگذارد. از این روی است آز و آرزوی مردم برای اینکه آنچه (از رسیده ها و رویدادهای روزگار، چه گذشته و چه نیامده) از او پنهان است و ندانسته است و نشنیده است بداند و بشنود. [از این دو، گذشته و نیامده] بر گذشته به رنج آگاه توان شد: یا به گرد جهان گشتن و خویشتن را پذیرای رنج کردن و رسیده ها و رویدادها را جُستن و بررسیدن و یا نوشته های درست و استوار را خواندن و داده های درست آن را بر خویش آشکارکردن؛ ولی آنچه نیامده است بیرون از دسترس است [یا «و راهِ دریافتن آنچه نیامده است بسته است»]، زیرا که یکسره پنهان است که، اگر مردم به آن پی می برد، همیشه نیکی به دست می آورْد و هیچ بدی به او نمی رسید؛ و پنهان را مگر خدا ــ که ارجمند و بزرگ است ــ نداند. [...] و گزارش های گذشته دو بخش دارند که آن را [بخش] سومی نشناسند: یا از کسی بایست شنید و یا از نوشته ای بایست خواند. و بایسته آن است که گوینده درست کردار و راست گفتار باشد و نیز خرد گواهی دهد که آن گزارش درست است [...]. نوشته نیز چنین است، که از گزارش ها هرچه خوانده شود که خرد آن را پس نزند خردمندان آن را به گوش گیرند و بپذیرند. با این همه، مردم، بیشتر، توده اند که [گزارش های] نادرست و دروغِ ناشدنی، [گزارش هایی] همچون افسانه های دیو و پری و غول بیابان و دریا، را بیشتر پسندند که کم خردی هیاهو کند و گروهی همچون او گرد آیند و او بگوید: «در دریایی آبخَستی دیدم [...]» و آنچه از افسانه ها که مانند این است که اگر در شب بر ایشان [= توده] بخوانند خواب به چشم نادان آورَد. آن کسانی را که خواهان [گزارش های] بسیار درست و استوارند که باور کنند [یا «و آن کسانی را که سخت سخنی را بپذیرند»]، ایشان را، از دانایان شمارند؛ و شمار ایشان بسیار کم است. ایشان [سخن] نیکو را می پذیرند و سخن ناپسند و خوار یا پست را پس می زنند.
* «دیبای دیداری (متن کامل تاریخ بیهقی)» (۴۴۸-۴۷۰ هجری قمری). مقدمه، توضیحات و شرح مشکلات: محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی. تهران: انتشارات سخن. چ. ۳. ۱۳۹۸. صص. ۷۱۵-۷۱۶.

پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->