مادر جهان پهلوان رستم

درباره رودابه که مهر نجیبانه میان او و زال، نخستین داستان عاشقانه شاهنامه را رقم می زند

زهرا دلپذیر - رودابه دختر مهراب (پادشاه کابل) و همسر زال و مادر رستم (بزرگ ترین پهلوان شاهنامه) است. این بانوی بسیار زیبا که فردوسی او را با صفاتی چون «بهشتی سرتاسر آراسته» و «پردانش و خواسته» و «نیکوتر از خورشید» می ستاید، نماد عشق و وفاداری در شاهنامه است و داستان شورانگیز دل دادگی او با زال، نخستین و طولانی ترین داستان عاشقانه در این کتاب به شمار می آید. رودابه زنی است اصیل و بااراده و پرشور و وفادار و با وجود جسارت در عشق، حرکتی دور از پاکدامنی از او سرنمی زند. برخلاف بیشتر زنان شاهنامه که نقش کوتاهی در شاهنامه دارند، نام رودابه را در صحنه های مختلف این کتاب می شنویم، هرچند نقش اصلی و فعال او در شاهنامه، با تولد رستم به پایان می رسد. برای خواندن داستان این بانوی نامدار شاهنامه ای با ما همراه باشید.


دل دادگی زال و رودابه
داستان این عشق پس از سفر زال، پادشاه زابلستان، به کابلستان آغاز می شود و برای نخستین بار نام رودابه را می شنویم؛ دختری شاداب و پرنقش ونگار که خواننده را مجذوب خود می کند. زال در جشن باشکوهی که مهراب، شاه کابلستان، به افتخار او ترتیب داده است، وصف دختر شاه کابل را می شنود و آرام و قرار از دست می دهد:
پس پرده او یکی دخترست
که رویش ز خورشید نیکوترست
ز سر تا به پایش به کردار عاج
به رخ چون بهشت و به بالای ساج [...]
دو ابرو بسان کمان طراز
برو توز پوشیده از مشک و ناز
بهشتست سرتاسر آراسته
پر آرایش و دانش و خواسته
از سوی دیگر رودابه نیز از پدرش مهراب، وصف زال را می شنود و به او دل می سپارد:
دلش گشت پر آتش از مهر زال
ازو دور شد رامش و خورد و هال
رودابه راز دل خود را برای پرستندگانش (خدمتکارانش) که پنج دختر زیباروی خردمند هستند، آشکار می کند. آن ها تلاش می کنند رودابه را از این عشق برحذر دارند، ولی رودابه که شخصیتی سرکش و مصمم و مقاوم دارد، خشمگین می شود و زال را بر همه تاج داران جهان ترجیح می دهد:
نه فغفور خواهم نه قیصر نه چین
نه از تاج داران ایران زَمین
به بالای من پور سام ست زال
ابا بازوی شیر و با بُرز و یال
خدمتکاران رودابه با شنیدن سخنان قاطع و کوبنده او، قول می دهند با هر نیرنگ و افسونی که باشد، آن دو را به وصال هم برسانند. آن ها به بهانه چیدن گل به مکانی می روند که زال و لشکریانش اردو زده اند. زال با دیدن خدمتکاران رودابه تلاش می کند شایستگی های پهلوانی اش را در شکار به نمایش بگذارد. پرستندگان در گفت وگو با غلام زال، ریدک، از زیبایی و دل انگیزی بانوی خود می گویند. ریدک آنچه را شنیده است، برای زال بازگو می کند. زال با شنیدن این سخنان آتش اشتیاقش شعله ورتر می شود و هدایای زیادی را نزد پرستندگان رودابه می فرستد و از آن ها برای دیدار با رودابه چاره می جوید. آن ها از زال دعوت می کنند تا شب هنگام به سرای رودابه برود. در زمان موعود، زال به کاخ رودابه می رود و او را بر بالای دژ چشم انتظار خود می بیند. آن گاه رودابه گیسوان بسیار بلند خود را مانند کمندی می گشاید و زال از آن می گیرد و به بالای کاخ می آید. او با دیدن شکوه و زیبایی رودابه شگفت زده می شود:
بهشتی بُد آراسته پر ز نور
پرستنده بر پای و در پیش حور
شِگِفتی بماند اندرو زال زر
بدان موی و آن روی و بالای و فر
ابا یاره و طوق و با گوشوار
ز دیبا و گوهر چو باغ بهار
دو دل داده با یکدیگر پیمان وفاداری می بندند و قول می دهند با یکدیگر ازدواج کنند. زال پس از بازگشت از نزد رودابه، بی درنگ برای پدرش، سام، نامه ای می نویسد و از او برای ازدواج با دختر مهراب اجازه می خواهد. سام با موبدان و ستاره شناسان دربارش مشورت می کند. آن ها فرجام نیکی را برای این پیوند، نوید می دهند. زال خبر موافقت پدرش را با هدایای بسیار به وسیله یکی از خدمتکاران خود نزد رودابه می فرستد. سیندخت، مادر رودابه، با دیدن زن پیغام رسان، به عشق زال و رودابه پی می برد. او که زال را داماد شایسته ای برای خود می بیند، با ترفند بسیار، همسرش مهراب را نیز به این پیوند راضی می کند. مهراب دخترش را نزد خود فرامی خواند. سیندخت از رودابه می خواهد زار و نالان نزد پدر برود، اما رودابه تمایل ندارد عشق خود را مخفی کند و می گوید:
روان مرا پور سام ست جفت
چرا آشکارا بباید نهفت
مهراب رودابه را سرزش می کند و عشق بی باکانه و جسورانه را به دور از خرد و اصالت می داند. رودابه سکوت می کند و دم نمی زند:
به پیش پدر شد چو خورشید شرق
به یاقوت و زر اندرون گشته غرق [...]
پدر چون وُرا دید خیره بماند
جهان آفرین را نهانی بخواند
بدو گفت کای شسته مغز از خرد
ز پرگوهران این کی اندر خورد [...]
سیه میژه بر نرگسان دژم
فروخوابنید و نزد هیچ دم
پس از مدتی شاه ایران، منوچهر، با شنیدن دل دادگی زال و رودابه و ازدواج قریب الوقوع آن ها، به سام دستور حمله به کابل را می دهد. سیندخت، مادر رودابه، راهی دربار سام می شود و نظر او را برای ازدواج جلب می کند. سام نیز با نوشتن نامه به منوچهرشاه، از او می خواهد با ازدواج زال و رودابه موافقت کند. سرانجام جشن ازدواج بسیار باشکوهی برای زال و رودابه در کاخ مهراب برگزار می شود:
برفتند تا خانه زرنگار
کجا اندرو بود خرّم بهار
نگه کرد سام اندران ماه روی
یکایک شِگِفتی بماند اندروی
ندانست که ش چون ستاید همی
برو چشم را چون گشاید همی
بفرمود تا رفت مهراب پیش
ببستند بندی به آیین و کیش
باتوجه به توصیفات فردوسی، می توان رودابه را زیباترین زن در شاهنامه دانست؛ زیبایی او بارها سبب تحسین و شگفتی قهرمانان داستان می شود. عشق رودابه به زال، همچون عشق در بیشتر داستان های شاهنامه، پاک و نجیبانه است. مهم ترین ویژگی های اخلاقی رودابه، جسارت و بی پروایی در ابراز عشق و داشتن اراده ای قوی و وفاداری و پاکدامنی است. او زنی است پرشور و سرشار از احساس که تا پایان، بر سر عهد و پیمان خود با زال می ماند و با اینکه جسورانه به او عشق می ورزد، حرکتی دور از عفاف و بانومنشی انجام نمی دهد. درمجموع می توان رودابه را در شاهنامه، نماد عشق و وفاداری نامید. محمدعلی اسلامی ندوشن در کتاب «آواها و ایماها» می نویسد: «این داستان از جهتی ماجرای عشق رومئو و ژولیت شکسپیر را به خاطر می آورد و از نظر زیبایی و گیرایی نه تنها در شاهنامه بلکه در سراسر ادبیات فارسی بی نظیر است. رودابه با اینکه می داند خانواده اش با خانواده زال دشمن اند، در پروردن عشق خود کمترین تردیدی به دل راه نمی دهد. گرچه او نخست مانند دختران نااهل جلوه می کند که به فکر آبروی خانواده نیست و هیچ چیز جلو عشق خروشانش را نمی گیرد، در همین ازخود بی خودشدگی، ظرافت و اندازه و عفافی نهفته شده که نشانه اصالت اوست.


مادر جهان پهلوان
رودابه مدتی پس از ازدواج باردار می شود، اما دوران آبستنی او عادی نیست و به دلیل بزرگی نوزاد، با رنج و دشواری بسیاری روبه روست. روزی رودابه از هوش می رود. زال یکی از پرهای سیمرغ را بر آتش می نهد و او بی درنگ حاضر می شود. سیمرغ می گوید نوزاد بزرگ تر از حد معمول است و باید پهلوی رودابه را بشکافند. سپس موبدی ماهر را فرامی خوانند و باتوجه به توصیه های سیمرغ، رودابه را بیهوش می کنند و نوزاد متولد می شود. رودابه پس از یک شبانه روز به هوش می آید. او با دیدن فرزندش، نام او را رستم می نهد:
بخندید از آن بچّه سرو سهی
بدید اندرو فرّ شاهنشهی
[برَستم بگفتا غم آمد به سر
نهادند رُستمشْ نام پسر]
این گونه است که نقش اصلی رودابه در شاهنامه با زادن جهان پهلوان شاهنامه و نام گذاری او به پایان می رسد.
گفتنی است برخی بر این باورند که نخستین شیوه زایمان به این شیوه، سزارین نام دارد و از زمان سزار، پادشاه روم، رایج است، درحالی که هزاران سال قبل از آن، رستم پهلوان به این شیوه متولد شده است و باید این عمل را رستمینه یا رستم زایی نامید.


رودابه پس از تولد رستم
پس از زاده شدن رستم، گرچه رودابه در شاهنامه حضور دارد، به جز چند صحنه کوتاه، نشانی از او نمی یابیم. برای نمونه، او را در هنگام وداع با فرزندش رستم که رهسپار سفر به مازندران برای نجات شاه ایران، کیکاووس، است گریان می بینیم. پس از مرگ سهراب به دست رستم نیز رودابه کنار تابوت او زاری می کند. او پس از سوگواری بسیار طولانی، دچار جنون و روان پریشی می شود، اما سرانجام بهبود می یابد. در واپسین صحنه، وقتی زال کهن سال به اسارت بهمن، پسر اسفندیار، درمی آید، رودابه پیر و فرتوت را در حال نفرین خاندان بهمن می بینیم، به حدی که از ناله های دردناک او بهمن مجبور به
 عقب نشینی می شود.

پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->