یک عاشقانه آرام

روایت زندگی زوج‌هایی که عشق را در زندگی بی‌آلایش یافته‌اند

معصومه فرمانی کیا
خبرنگار 
دل که وقت و زمان نمی‌شناسد؛ خودش را که باخت، باخته است. از دست که رفت، به هیچ راه و آیین و صراطی مستقیم نیست. سال سوم دانشگاه بود که دلباخته شد؛ دلبسته دختری از هم‌کلاسی‌ها. پسری درس‌خوان از دانشگاه علوم‌پزشکی که عمری به سربه‌زیری و محجوبی شهره بود، یک‌باره همه‌چیز را از کف داد. دقیقا نفهمید چه اتفاقی افتاد و دلش را آن‌طور زیرورو کرد. هر وقت می‌دیدش، همه وجودش چشم می‌شد و روی انگشت دست چپش را می‌پایید، مبادا حلقه تعهد کسی روی آن سوار شده باشد. خیالش که از نبود رقیب راحت شد، تصمیم گرفت پا پیش بگذارد. دلش پر از عشق بود، اما جیبش پر از خالی... خیلی‌ها پسری را که نه کاروبار درستی داشت نه پدر و مادر پولداری، دست می‌انداختند که حالا چه وقت این حرف‌هاست. اما او دل از کف داده بود. همه جزوه‌ها و کتاب‌هایش دیوان شعر شده بود: «چقدر آرزو دارم با آن چشم‌ها یک‌بار به‌خاطر من به من نگاه کنی». تصمیم گرفت برود خواستگاری. رفت و حرف زد که با هم ساده شروع کنند و «نه» نشنید. رفاقتشان از همان لحظه شروع شد. به همان ازدواج دانشجویی بسنده کردند و داشتن سقفی کوچک برای زندگی. دلیلش هم روشن بود؛ خودشان باید گام‌به‌گام زندگی‌شان را می‌ساختند و این حس امید، ماجرا را شیرین‌تر می‌کرد. هر روز با امید از خواب بیدار می‌شدند. آمده بودند تا زندگی ساده‌ای بسازند و حالا همه‌چیز دارند: پول، خانه و مهم‌تر از همه، رفاقتی که زندگی‌شان را روزبه‌روز قشنگ‌تر می‌کند.

حالمان کنار هم خوب است
دانیال باغگلی و رقیه عباسی، یک سال از عقدشان می گذرد و قرار است چند ماه دیگر زندگی مشترکشان را شروع کنند، آن هم با یک سفر زیارتی به کربلا.  
آقادانیال که هم کلاسی ها و هم سن وسال هایش تجربه دوستی های مختلف با جنس مخالف را داشته اند، او را «امل» می دانند. دانیال اما اعتقاد و باورهای خودش را دارد. برایش خیلی مهم بوده است که گناه نکند و از مسیر حلال به خواسته اش برسد. این هم جزو درس هایی است که در مکتب پدر آموخته است: «همه چیز باید خدایی باشد؛ رزق حلال، ازدواج حلال و خدایی».  
رفاقت در خانواده آن ها بین فامیل زبانزد است و این رفاقت و دوستی کار را راحت می کند. آقادانیال موضوع را رفاقتی با مادرش مطرح می کند. طولی نمی کشد که با کت و شلوار رسمی در اولین جلسه خواستگاری حاضر می شود. برایش مهم است که همسرش مؤمن و با اعتقاد باشد. جلسه اول که رقیه خانم را می بیند، تصمیم می گیرند بازهم این جلسه ها تکرار شود تا بسنجند چقدر مناسب هم هستند و به درد هم می خورند. شراکت زندگی با همه شراکت های دیگر فرق می کند. او همه چیز را دقیق و موبه مو برای همسر آینده اش تعریف می کند: «اینکه هنوز سرباز است و کار هنری می کند، تدوینگری و عکاسی را دوست دارد و همسرش با این درآمد کم باید کنار بیاید». رقیه خانم هنوز محصل است. برای یک دختر شانزده ساله، خیلی سخت است که بخواهد درباره موضوع به این مهمی تصمیم بگیرد. اما درک و شعور رقیه خیلی بیشتر از عدد سن وسالش است. او امتیازهای همسر آینده اش را در یک کفه ترازو و معیارها و خواسته های دیگر را در کفه دیگر می گذارد و البته از نظر و مشورت دیگران هم استفاده می کند تا به نتیجه بهتری برسد. توافقات اولیه که انجام می شود، به روز کاغذبازی می رسند. دل توی دل آقادانیال نیست. پدر و مادر عروس خانم هیچ چک وچانه ای برای کم وزیاد کردن مهریه نمی زنند و همه با انتخاب چهارده سکه به نیت چهارده معصوم(ع) موافق هستند و برای عاقبت به خیری و خوشبختی دو جوان، صلوات می فرستند. آقادانیال می گوید: ماهیانه 10میلیون تومان به خاطر خدمت اجباری سربازی دارم و کنارش هم کار تدوین می کنم. اینکه روی پای خودمان بایستیم، ساده نیست و سختی زیاد دارد؛ یعنی اینکه خودمان باشیم و خودمان و به کمک اطرافیان امید نبندیم. خدا را شکر رقیه خانم همسر پایه ای است. قیمت حلقه ای که برای عقد انتخاب کردیم، 6میلیون تومان شد. به رقیه جان گفتم بخشی از مبلغش هم برای ماه بعد ماند و همه این ها را او می داند. قرار است طبقه پایین منزل بابا را رهن کنیم؛ البته این پیشنهاد رقیه خانم است که بخشی از وام ازدواجمان را برای این کار بگذاریم. رقیه هنوز محصل است و تصمیم گرفته است درسش را ادامه دهد. می گوید: همین که کنار هم حالمان خوب است و آرامش داریم، به دنیا می ارزد.  
او تعریف می کند: من یک خواهر و برادر بزرگ تر از خودم هم دارم. پدر و مادرم همیشه از مشکلات مالی و بیماری و... که در مسیر راه هر زندگی ممکن است پیش بیاید، تعریف می کنند و تصمیم گرفتن را به عهده خودمان گذاشتند و اینکه هر وقت برای ازدواج آماده هستیم، اعلام کنیم و اصلا برای مهریه، شیربها، گرفتن مراسم و... سخت گیری نمی کنند و خودم هم همین طور. مراسم عقدمان خیلی ساده و با حضور چند خانواده برگزار شد. دوستانم می گفتند چطور حاضر شدی بدون لباس عروس و آرایشگاه و... پای سفره عقد بنشینی؟ اما من واقعا درک می کنم که آرامش داشتن به این چیزها نیست و من دنبال آن آرامش هستم. برای جهیزیه هم چیزهایی که واقعا احساس می کنم نیاز داریم، خریدم؛ یعنی ضروریات و بقیه اش را هم بعدا جفت وجور می کنیم. با رفتن به سفر زیارتی کربلا، به امید خدا زندگی مان را شروع می کنیم.  

 

یک شراکت واقعی
ملیحه ناصریان هم از آن عروس هایی است که به خانواده همسر سخت نگرفته است. می گوید: خواستگاری، خیلی سنتی برگزار شد. به خاطر اینکه همسرم کارمند حرم امام رضا(ع) است، معارفه دو خانواده در حرم انجام شد. صحبت های مقدماتی که تمام شد، قرار بر این شد با هم بیشتر آشنا شویم؛ به عبارتی وارد مرحله آشنایی ثانویه شدیم. برای من خیلی مهم بود که بتوانم روی اخلاق شریک زندگی ام حساب کنم و ویژگی منفی نداشته باشد و بعد هم توکل کردم به خدا. البته من و همسرم هر دو سی وهشت ساله ایم و به بلوغ فکری و عاطفی رسیده ایم؛ اینکه نخواهیم از روی احساس زودگذر تصمیم بگیریم. خودمان هم در مورد همه چیز به توافق رسیدیم: میزان مهریه و چگونگی اجرای مراسم و حتی میزان پولی که باید برای رهن و اجاره خانه کنار بگذاریم. مهریه را با توافق هم چهارده سکه برای تبرک و شروع زندگی تعیین کردیم. واکنش خانواده ام را می دانستم؛ همانی بود که فکرش را می کردم. قبول نمی کردند و به خاطر احترام به آن ها، عدد مهریه بیشتر شد و به بیست سکه رسید. اما تصمیم درباره اینکه سالن مراسم کجا باشد و ماشین عروس داشته باشیم و... با خودمان بود و من هیچ کدام از این ها را نخواستم. می خندد و ادامه می دهد: خانواده همسرم در این یک سالی که از شروع زندگی مان گذشته است، مدام به رویم آورده اند که در این دوره و زمانه کمتر دختری است که این قدر با پسر راه بیاید و از توقعات و خواسته هایش برای برگزاری مراسم باتشریفات و همچنین تجملات دست بکشد. ما به ساده ترین شکل ممکن زندگی مان را شروع کردیم: «با اجاره و رهن یک منزل کوچک و...».  
او چند بار تکرار می کند: زندگی یک شراکت واقعی است و همه چیز باید با توافق پیش برود. اینکه بگویم همه چیز عالی و خوب و بی نظیر است، نه، این طور نیست. تربیت و فرهنگ ها با هم فرق می کند و تفاوت ها همیشه هست. طول می کشد که دو نفر با هم همسو شوند. اما باید مهارت برخورد و حرف زدن با همدیگر را یاد بگیریم. به عنوان مثال، یکی از زوجین دوست دارد همه چیز از قبل برنامه ریزی شده و دقیق و منظم باشد و طرف مقابل وقتی وارد مسئله ای می شود، درباره راه حل و چگونگی اش فکر می کند نه قبل از پیش آمدنش. اگر مهارت برخورد با این مسئله را نداشته باشند، قطعا چالش پیش می آید، با همه این ها زندگی متأهلی به لحاظ تأمین سلامت روانی، خیلی بهتر از زندگی مجردی است و من این رفاقت و صمیمیت را با دنیایی عوض نمی کنم.  

 

نه گفتن به هر گناهی
نفیسه پورمحمدی در تب وتاب آماده شدن برای مراسم عقد بالاسر حضرت است؛ همین امروز. برای نفیسه خیلی مهم است که زندگی را بدون هیچ گناهی شروع کنند و همین موضوع، انتخاب همسر را برایش سخت کرده بود و حالا شروع بیست وهفت سالگی اش با تعهدی تازه همراه است. تعریف می کند: از بین همه خواستگارهایم، به جوان طلبه ای پاسخ مثبت گفتم، با این شرط که تنها برای گناه نکردن به هم سخت بگیریم، نه چیز دیگری. عروس خانم می گوید: چند جلسه با هم حرف زدیم. مثل بقیه گزینه هایی که برای خواستگاری پیش قدم می شدند، می گفتم در مجلسی که موسیقی و رقص باشد، شرکت نمی کنم و . ... قرار است نفیسه خانم امروز مثل خیلی از جوان های دیگر، دین و دنیا و زندگی شان را بسپارند به حضرت علی(ع) و فاطمه زهرا(س) و به دریایی بپیوندند که پایانی ندارد و حقیقتا دیوانه است دلی که عشق آن ها را نچشیده باشد.  

 

رابطه زیاد است و ازدواج کم
دکتر حمید حبشی، مشاور و روان شناس خانواده  
زندگی امروز درگیر رقابت است. اینکه انسان مدام خودش را با دیگران قیاس می کند که از فلانی جلوتر یا عقب ترم، بعد تلاش برای اینکه به آن نقطه برسد، احساس نارضایتی و اثبات این موضوع که من کم نمی آورم، مگر ارزش من از دیگری کمتر است؟ این ها آدم را درگیر رقابتی سخت و نفس گیر می کند که انتهایی ندارد؛ به خصوص در فضای مجازی و شبکه های مختلف اجتماعی، شرایط را به گونه ای فراهم کرده اند که هیچ کس از شرایط خود راضی نیست. ریخت وپاش هایی که با خنده های مصنوعی و ساختگی نشان داده می شود و افراد را ناخودآگاه، آلوده چنین فضاهایی می کند، پیامدی ندارد جز اینکه فرد خودش را مدام در مقام مقایسه می گذارد و دائم حسرت زندگی دیگران را می خورد. بیشتر جوانان به خاطر نیازهای حسی و عاطفی و جنسی، می خواهند به یکدیگر برسند و به طور قطع می گویم برای خیلی از آن ها این چیزها مهم نیست، منتها والدین به خاطر رقابت هایی که درگیرش هستند، مانع از شکل گیری یک ازدواج سالم می شوند. باور کنید این هزینه هایی که الان همه از آن دم می زنند و ادعا می کنند به خاطرش نمی توانند ازدواج کنند- آن هم نه هزینه های متن زندگی، بلکه هزینه مقدمات آن- بهانه تراشی والدین است و نتیجه آن، آلوده شدن فرزند خودشان به موضوعات حاشیه ای است. خودمان به دست خودمان فرزندانمان را به سمت آلودگی سوق می دهیم و نابود می کنیم و خیالمان هم نیست. من مراجعه کنندگان زیادی دارم که گلایه و شکایت دارند از باب این موضوع که فرزندمان در دام یک رابطه غلط افتاده است. ته ماجرا را که درمی آوریم، می رسیم به این موضوع که پسر آن ها قصد دارد به اصطلاح با دختری که طبقه اجتماعی اش در حد و شأن آن ها نیست، وصلت کند. به نظر من باید سر این پدر و مادر فریاد کشید: چرا؟ آخر یعنی شما به عنوان پدر و مادر حاضری فرزندت در منجلاب فساد و معصیت رفته رفته غرق شود، اما رضایت نمی دهی سروسامان بگیرد، به خاطر اینکه قرار است فلان مجلس دهان پرکن را برایش مهیا کنند؟ به نظر من باید موجی راه اندازی شود تا در آن، نشان دهیم کسانی که مراسم سنگین برگزار می کنند، مجرم هستند؛ چراکه مسیر ازدواج را برای دیگران سخت و باریک می کنند. خانواده ها باید متوجه شوند اگر راه های مستقیم را ببندند، راه های انحرافی قطعا باز خواهد شد و وقتی جاده بسته است، مسلم است که افراد در مسیر خاکی و سنگلاخ و در گردوخاکی که بلند شده است، به هم برخورد می کنند و یکدیگر را زیر می گیرند. ما در اجتماع تا دلتان بخواهد، رابطه داریم، اما آمار ازدواج پایین است. چرا؟ چون خانواده ها نیاز جنسی و عاطفی فرزندشان را انکار می کنند. به نظرم افراد مؤثر در اجتماع باید این آسیب را نشان دهند؛ مانند چهره های هنری و ورزشی و... . اینکه رقابت های اجتماعی که مانع از ایجاد شرایط ساده و مناسب برای ازدواج می شوند، نمی گذارند جوانان به راحتی و بدون فشارهای اجتماعی به یکدیگر نزدیک شوند و ازدواج کنند و این یعنی گیر کردن در باتلاقی که خودمان هم متوجهش نیستیم.  

 

باید نهضت ملی برای ازدواج تشکیل شود
سیدمجتبی حورایی، مشاور و کارشناس تربیتی صدا وسیما 
بخش بزرگ ماجرا به تأثیر فضای مجازی و شبکه های اجتماعی برمی گردد که سبکی از زندگی را به نمایش می گذارند که واقعی نیست و رفته رفته زندگی های ما را هم تحت تأثیر قرار می دهند. رسانه ها ذائقه ما را تغییر داده اند و عوض کردن آن، نیاز به نهضت ملی دارد. شما ببینید در دوران کرونا این نهضت ملی شکل گرفت؛ اینکه صداوسیما، آموزش وپرورش و ارگان های دیگر و همه و همه یک پیام را گوشزد می کردند: «ماسک بزنید» و این موضوع باب شد. و حالا برای ازدواج هم همین است. با کار جزئی و کوچک، چیزی تغییر نمی کند و اتفاقی نمی افتد. باید یک نهضت ملی تشکیل شود و همه پای کار بیایند و نشان دهند که نیازهای عاطفی و غریزی که به طور درست تأمین نشود، در مسیر یک رابطه غلط می افتیم. این رابطه ها، سیری کاذب به دنبال دارد و البته بحران روحی و روانی هم. بعید است در مسیر این رابطه ها، تقاضاهای نامشروع نباشد. حالا شما فکر کنید بعد از شش ماه این رابطه کات و تمام می شود و چه آسیب روانی دامن گیر آن جوان خواهد شد. ازطرفی، کسی که وارد این رابطه ها شود، عطشی برای ازدواج کردن ندارد. وقتی به این رابطه های گذرا و موقت تن بدهی، طبیعتا این تمایل فروکش می کند و از آن سو، خانواده هایی مقید و معتقد به رعایت چارچوب ها هستند، اما شانس ازدواج کردن را ندارند؛ چراکه کسی پا پیش نمی گذارد و چقدر این امور به ظاهر ساده، سلامت روانی جامعه را تحت تأثیر قرار می دهد.

پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->