يكي از دوستان كه مدتها ساكن آمريكا بود، ميگفت از دكتر حامد الگار كه شخصيتي جريان ساز و مدافع و مبلغ جدي اسلام است، پرسيدم: «عامل و انگيزه ابتدايي شما براي تحقيق در باره اسلام و سپس آشنايي علمي و روي آوردن شما به اسلام چه بود؟» و ايشان پاسخ داد: «من كه بهعنوان توريست به ايران آمده بودم، روزي در ميدان نقش جهان اصفهان قدم مي زدم و يكي از آثار هنري و صنايع دستي ايراني را در ويترين مغازهاي ديدم و خريدم. فرداي همان روز در حال قدم زدن و تماشاي ميدان بودم كه پيرمرد اصفهاني صاحب مغازه من را از دور ديد و دوان دوان بهسويم آمد و با خوشحالي گفت من از ديروز تا حالا با نگراني چشم به راه هستم و خدا خدا مي كردم تا شما را پيدا كنم، چون در محاسبه كالاي شما اشتباه كرده ام و مبلغي بيشتر از شما گرفته ام و آنگاه مبلغ اضافه را برگرداند!»
همين رفتار بهظاهر ساده و احساس تعهد و انصاف مغازهدار اصفهاني ميدان نقش جهان باعث شده بود تا پروفسور حامد الگار، استاد و دانشمند معروف آمريكايي تحت تأثير قرار بگيرد و پس از آن با تأمل و دقت معارف اسلامي را بررسي و مطالعه كند و در نتيجه گرايش او به اسلام بعدها صدها و بلكه هزاران نفر به اسلام جذب شوند كه من خود در لبنان يكي از علاقهمندان و دوستان او را ديده و دريافته ام كه چگونه جوانان از مليتهاي مختلف در آمريكا تحت تأثير او قرار گرفته اند.
آن پيرمرد اصفهاني اكنون كجاست؟ بيشك او اكنون بعد از حدود 60سال ديگر زنده نيست و خبر هم ندارد كه يك رفتار اخلاقي و انساني او چگونه بر يك مسافر خارجي اثر گذاشته و در پي تحول او منشأ و مبدأ اثرگذاري بر صدها و هزاران نفر ديگر شده است، اما روح آن پيرمرد تا روز قيامت در ثواب همه عبادتها و سعادت يكايك كساني كه از طريق دكتر الگار هدايت شده اند، سهم دارد.
دوستي ديگر نيز از قول مدير يك مركز اسلامي در يكي از كشورهاي اروپايي نقل مي كرد كه گفته بود: «روزي سوار تاكسي شدم و هنگامي كه بهمقصد رسيدم، اسكناسي را بهعنوان كرايه دادم و راننده تاكسي مقداري سكه بهعنوان باقيمانده آن پس داد و ديدم كه بيشتر از آنچه بايد ميداد به من برگردانده است. در فاصله همان چند ثانيهاي كه ميخواستم در را باز كنم و پياده شوم، يك لحظه اين تصور به ذهنم گذشت كه ميتوانم چيزي نگويم و مبلغ اضافه را برنگردانم، اما وقتي پياده شدم با خودم گفتم اين چند سكه ارزشي ندارد و براي همين پيش از آنكه برود او را صدا زدم و مبلغ را به او پس دادم. وقتي سكهها را گرفت، گفت من خودم ميدانستم و عمدا سكههاي بيشتري به شما دادم! با تعجب پرسيدم براي چه؟ گفت: راستش من مدتهاست دارم درباره اسلام مطالعه ميكنم و تا حد زيادي هم قانع
شدهام و تنها ترديد و شبههاي كه در فكرم باقي مانده، رفتارهاي نادرست مسلمانهاست و اين چالش را نتوانسته بودم حل كنم، زيرا به خودم ميگفتم اگر اسلام مكتب درستي باشد، بايد بتواند رفتار پيروان خود را اصلاح كند. امروز كه شما سوار تاكسي من شديد، تصميم گرفتم شما را امتحان كنم و براي همين مبلغي را اضافه به شما برگرداندم! منتظر بودم تا رفتار شما را ببينم و با خودم گفتم اين را يك نشانه بهحساب مي آورم، اگر اين مدير مركز اسلامي پول را برگرداند، معلوم ميشود تعاليم اسلامي صحيح و اثربخش است و اگر برنگرداند ميفهمم كه فايدهاي نداشته و ادعاهاي مسلمانان فقط شعارهايي توخالي است. اكنون كه شما با رفتاري درست و متعهدانه پول من را پس داديد، تصميم خود را گرفتم و امروز عصر براي اداي شهادتين و اعلام اسلام به مركز اسلامي خواهم آمد! آن راننده تاكسي رفت و من كنار خيابان روي زمين نشستم. پاهايم ناي حركت نداشت و زانوهايم سست شده بود! تمام تنم ميلرزيد و به خود نهيب ميزدم كه نزديك بود سعادت و آخرت يك انسان را با چند سكه نابود كني! معلوم نيست با هدايت اين راننده تاكسي چند نفر ديگر از خانواده و نزديكانش هم به اسلام علاقه پيدا ميكنند و تو داشتي همه اينها را با چند سكه عوض ميكردي!»
اين شخص هم اگر خدا بهدادش نرسيده بود، ممكن بود بهخاطر يك خطاي ظاهرا كوچك تا روز قيامت در گناه جدايي آن راننده و همه نزديكانش از اسلام سهيم باشد!
رفتارهاي ساده و كوچك ما گاهي اين قدر اهميت پيدا ميكنند و عظمتي بهاندازه ابديت و سعادت يا شقاوت جاودانه انسانها مييابند. شعارها و حرفهاي ما درباره اسلام زياد است، اما كسي به حرفهاي زيبا و دلفريب ما نگاه نميكند، بلكه همه منتظرند تا ببينند آن حرفها و شعارها چهقدر در زندگي واقعي و روزمره ما اثر گذاشته و در رفتارهاي ساده و عادي ما تحقق يافته است!