عطایی- صدر - زبان هنر زبانی گویا و جهانی است. این اولین جملهای است که با دیدن تابلوهایش بر ذهنمان نقش میبندد. پرترههایی که از نژادها و قومهای مختلف کشورش افغانستان کشیده، معرف هویت انسانهایی است که در آن مرز و بوم زندگی میکنند. سالهاست که کشور ما میزبان بخشی از مردم افغانستان است. مردمی که به علت جنگ و ناامنی به ترک کشور خود مجبور شدند و کشور همسایه خود ایران را برای زندگی برگزیدند. مردمانی که زبان، دین و فرهنگ مشترکی با آنها داریم. گفتوگوی این هفته شهرآرامحله با یکی از هنرجویان و هنرمندان نقاش نگارخانه اندیشه در بولوار شهید شفیعی است. نگارخانه اندیشه یا خانه هنر که نقطه امیدی است، برای بیشتر جوانان هنرمند مهاجر ساکن در منطقه ما که استعدادهایشان را دریابند و حرفهای دلشان را با زبان هنر بیان کنند.
پدرم زمان تولد من به شهادت رسید
عوض علی بابایی متولد ۱۳۶۲ در غزنی افغانستان است. میگوید: «پدرم سال ۶۲ همان سالی که متولد شدم به شهادت رسید و هرگز او را ندیدم. مادرم من را هفت ماهه باردار بود که شوروی سابق به ولایت غزنی حمله کرد و پدرم به شهادت رسید. نام پدرم علی اصغر بود، برای همین نام عوض علی را برای من انتخاب کردند. عوض یعنی به جای کسی دیگر بودن و در نگاه خانوادهام من به جای پدرم آمدم.»
میخندد و میگوید: «عوض علی صدایم میکنند، کسی که به جای علی آمده است. در مدارک شناسایی فقط عوض ثبت شده است. اما در خانه علی صدایم میکنند. همان سال همراه با مادر و خواهرم به مشهد آمدیم. دوران دبستان و راهنمایی در مدارس شاهد درس خواندم. با توجه به تغییراتی که در قانون برای تحصیل اتباع به وجود آمد، دوران دبیرستان را در مراکز شبانه درس خواندم، افزون بر این برای تأمین هزینههای زندگی باید روزها کار میکردم. خواهرم ۱۵ سالگی ازدواج کرد و من و مادرم سالها با هم زندگی کردیم.»
علی میگوید: «از ۱۲ سالگی با مادرم تنها زندگی میکردم. اوایل به قالیبافی مشغول بودم آن زمان دستمزد خوبی هم داشت و هزینه زندگیمان تأمین میشد، اما به مرور درآمد آن کم شد. بیست و یکساله بودم که قالیبافی را کنار گذاشتم و کار نمای سنتی با آجر را شروع کردم. حالا با آجر و کاشی هفترنگ نمای سنتی ساختمان و مساجد را میزنم. کارم را دوست دارم، ولی وقت زیادی از من میگیرد و بعضی وقتها خستهکننده میشود. مادرم سواد چندانی ندارد و از همان موقع در خانه کار میکند. بعد از ازدواج هم مدتی با ما زندگی کرد و الان خودش تنها زندگی میکند.»
۲ سال در انجمن مخملباف آموزش نقاشی دیدم
از همان کودکی به نقاشی علاقه و آرزو داشته است که بتواند خوب نقاشی کند. علی میگوید: از همان دوران دبستان به نقاشی علاقه داشتم و در مسابقات مدرسه اول میشدم. بیست و یکساله بودم که با انجمن هنری آقای مخملباف آشنا شدم. انجمن در بولوار میرزا کوچکخان و برای مهاجران و اتباع راهاندازی شده بود. آنجا دورههای کامل هنری را آموزش میدادند. مسئول بخش ادبیات آقای عبدا... مظفری بودند، آقای حبیبی بخش هنرهای تجسمی را برعهده داشتند. آقای حسینزاده، مسئول بخش رسانه و خبر را مدیریت میکردند. نزدیک به ۲ سال با آقای حبیبی در این انجمن نقاشی کار کردم. اما ایشان به افغانستان مهاجرت کردند و من هم چند سالی نقاشی را کنار گذاشتم. هنوز با استاد جعفری آشنا نشده بودم و توانایی مالی شرکت در کلاسهای هنری مرکز شهر را هم نداشتم. سال ۹۲ با استاد جعفری آشنا شدم و در کلاسهای ایشان شرکت کردم، دوباره از اول شروع کردم. آن موقع ازدواج کرده بودم و دخترم تازه به دنیا آمده بود. بعد از کار به نگارخانه میآمدم و تمرین نقاشی میکردم. هر وقت بیکار میشدم نگارخانه اندیشه اولین جایی بود که میآمدم. استاد مکانی را در اختیار هنرجویانش گذاشته بود که برای ما شاگردان ارزش زیادی دارد. هر بار که میخواهم تابلویی را شروع کنم به نگارخانه میآیم و در سکوت ایدهام را اجرا میکنم.
همسرم هنرمند است و فرش میبافد
همسرش ایرانی و هنرمند است. علی درباره خانوادهاش میگوید: «خانواده همسرم در همسایگی ما زندگی میکردند و ما سالها بود که همدیگر را میشناختیم. سال ۸۹ ازدواج کردیم. همسرم به بافت فرش علاقه دارد و این حرفه را دنبال میکند. دخترم کلاس چهارم است و پسرم ۷ سال دارد و مهر امسال به مدرسه میرود. اکنون بچهها گذرنامه دارند و طبق قانون میتوانند هجده سالگی درخواست تابعیت مادر ایرانی خود را داشته باشند. با بچهها صحبت کردم و به آنها گفتم شما افغانستانی هستید و میتوانید در ۱۸ سالگی خودتان انتخاب کنید. بچهها با این موضوع کنار آمدند. دنیای مجازی امروز جهان فکری انسانها را تغییر داده و دیگر بسیاری از مرزها برداشته شده است.»
هدفم از کشیدن پرترهها
همراه با یکدیگر به گوشه دنج نگارخانه میرویم که با چند پله از سالن اصلی جدا میشود و هنرجویان نگارخانه و نقاشانی که حالا خودشان حرفی برای گفتن دارند، آنجا بومشان را برپا میکنند. دو تا از تابلوهایی که علی کشیده است، به دیوار اتاق زدند، یک دختر با چشمانی نافذ و شال سبز در پس زمینه لیمویی رنگ نگاهمان میکند، در نگاه اول مشخص میشود دختر داخل نقاشی از اهالی نورستان افغانستان است. تابلوی بعدی جوانی است که سرش را بر سر پدر میانسالش گذاشته و حالا امید پدر است. علی دیگر تابلوهایش را که هنوز کامل نشده است و پشت زمینه آن باید تکمیل شود، بر میگرداند و نشانمان میدهد. تابلوهای کار شده همه چهره زنان، مردان و کودکان افغانستانی است.
علی میگوید: «تابلوهای پرتره را رئال و واقعی کار کردم و ضرب قلم در این آثار روان و راحت است.» برایمان بیشتر توضیح میدهد و میگوید: «نقاشی رئال به دو بخش تقسیم میشود؛ طبیعت و چهره. دوست داشتم اولین نمایشگاه چهرهای که برگزار میکنم به صورت رئال و با کمترین تغییرات در فرم چهره و پشت زمینه باشد تا بازدیدکنندگان بیشتری آثارم را ببینند و با هویت مردم سرزمینم آشنا شوند. نزدیک به ۳ سال است که روی این پروژه کار میکنم. عکسهای مختلفی از نژادهای مختلف را از فضای مجازی پیدا کردم و بعد از چاپ عکسها، شروع به کشیدن کردم. هیچ چیز تصویر را تغییر ندادم. هدفم معرفی نژاد و اقوام کشورم است. به دنبال یک نژاد خاص یا نژاد خودم نرفتم. دوست دارم همه بدانند افغانستان از اقوام مختلفی تشکیل شده است و امیدوارم بتوانم در کشورهای مختلف این نمایشگاه را برگزار کنم.»
تصمیم هنری من
علی میگوید: «میخواهم هویت و اقوام کشورم را بهتر معرفی و به آن افتخار کنم. خیلی وقتها دولتمردان نمیتوانند در معرفی یک کشور به دیگر مردم جهان موفق باشند. من به عنوان یک هنرمند تصمیم گرفتم با هنرم بخشی از این مسئولیت را بر عهده بگیرم. سالهاست که تنها اخبار جنگ و ناامنی افغانستان به دنیا مخابره میشود. حتی در ایران خیلیها با فرهنگ و رسوم کشور ما به خوبی آشنا نیستند. بارها شده که در محل کار از من پرسیدند شما اهل تسنن هستید؟ حتی نمیدانند که بعضی اقوام در افغانستان مذهب شیعه دارند. به همین دلایل بود که تصمیم گرفتم با کشیدن چهره اقوام مختلف افغانستان بیشتر این کشور را معرفی کنم. لباس اقوام مختلف و حالت چهره آنها تفاوتهایشان را نشان میدهد. دوست دارم اقوام مختلف کشورم با دیدن این چهرهها یکدست و متحد شوند، درست مثل کشور ایران که با وجود اقوام و نژادهای مختلف در کنار یکدیگر با صلح و اتحاد زندگی میکنند.»
تابلویی پیرمرد پشتونی را نشان میدهد که در حال وضوگرفتن است. تابلو بعدی دختربچهای را نشان میدهد که هزاره است و به قول خودش از ولایت خودشان است و به شهادت رسیده است، ولی علی آقا در هیچ کدام از تابلوها به دنبال خلق شخصیت یا نشان دادن فرهنگ یا رسم خاصی نیست و میگوید: «ما همه انسان هستیم و حق زندگی کردن داریم با هر نژاد و قوم یا جنسیتی که باشیم. چهرهها را در همان حالتی که هستند به تصویر کشیدم، بدون آنکه بخواهم بگویم هر قومی چه سنتها و راه و روشی دارد. فقط میخواهم این تنوع قومی را درکشورم نشان دهم، هر کدام از اینها با همان فرهنگ و سنت و نوع آموزش خودشان بزرگ شدند و من درباره آنها قضاوت نمیکنم.»
عکسهایی را که انتخاب کرده است نشانمان میدهد و میگوید: «لباس، رنگهای پوشش و ساختار چهره نشان میدهد هر چهره متعلق به چه قومی است. اگر میخواستم هر قومی را با راه و روش زندگیشان نشان دهم باید رسم و رسوم و مسابقاتی مثل بزکشی یا کبک بازی را میکشیدم.»
تعجب میکنیم و درباره مسابقه بزکشی میپرسیم که میگوید: «بزکشی در قزاقستان و افغانستان رواج دارد، در این مسابقه لاشه بز را سوار بر اسب باید تا مقصدی مشخص حمل کنند و حریف مقابل درصدد است که بز را از تیم مقابل بگیرد.»
نمایشگاه هنر بدون مرز
تاکنون در ۲ نمایشگاه شرکت کرده است یکی نمایشگاه طراحی که در همان سالهای اول هنرجویی در نگارخانه اندیشه برگزار شده است و نمایشگاه سال گذشته که با عنوان نمایشگاه هنر بدون مرز بین هنرمندان ایرانی و افغانستانی در فرهنگسرای غدیر برگزار شد. علیآقا میگوید: «نمایشگاه هنر بدون مرز یکی از آن نمایشگاههای خوب است که میتواند دو کشور که فرهنگ، زبان و دین مشترک دارند به هم نزدیکتر کند. یکی از کارهای من و دوست هنرمند ایرانیام به عنوان پوستر این نمایشگاه انتخاب شد. پوستر نمایشگاه طرح یک درخت بود که نیمی از آن به معرفی هنرهای افغانستان و نیمی دیگر آن به معرفی هنرهای ایرانی میپرداخت. در بخش افغانستان خودم هنرهایی مثل خامهدوزی، گلدوزی و رنگهایی که در لباس افغانستانیها دیده میشود روی شاخههای درخت کشیدم و در سمت دیگر درخت همکارم با کشیدن گل مرغ، کاشیهای هفت رنگ، فرش ترکمن روی شاخهها هنر ایرانی را به نمایش گذاشت. تنه درخت هم رنگ پرچم دو کشور را نشان میدهد. در این نمایشگاه سه اثر را با همکاری یکدیگر تمام کردیم.»
در افغانستان هرگز احساس غربت نکردم
از او میپرسیم مفهوم مهاجرت کجای آثار او دیده میشود؟ علی میگوید: «مهاجرت در خودش گمگشدگی دارد. من خودم با هیچکدام از پرترههایی که کشیدم زندگی نکردم و نمیدانم چه روزهایی را پشتسر گذاشتند. خودم دوبار به افغانستان سفر کردم و هربار ۱۵ روز آنجا بودم. حس خوبی را در افغانستان تجربه کردم و هرگز احساس غربت نکردم. اقوام و خویشاوندانم کنارم بودند. درآنجا هویتم را پیدا کردم، ولی در ایران همیشه محدودیتهایی دارم اینجا برچسبهایی میخوریم که دوست ندارم، ولی امنیتی که اینجا داریم در افغانستان نداریم. با نقاشی چهره مردم افغانستان به هویت خودم نزدیک میشوم و در هر تابلو بخشی از هویتم را پیدا میکنم. نقاشیهایم تکههایی از هویت من هستند. هر چهره پازل یا تکهای از خودم است. میخواهم این نمایشگاه را در کابل نیز برگزار کنم.»
در ابتدای راه
هر هنرمندی در دوران کاری خود انتخاب میکند که میخواهد روی مفاهیم انتزاعی کار کند یا با دنیای بیرون ارتباط بگیرد و همه ایدههایش را رئال و واقعی کار میکند. علی آقا در این باره میگوید: «خودم را در ابتدای راه میدانم و باید تمرینات زیادی انجام دهم تا مسیرمورد علاقهام را پیدا کنم. نقاشی تنها برای بیان مفاهیم انتزاعی و دور از ذهن نیست. امیدوارم با مطالعه روی آثار هنرمندان بزرگ دنیا و تمرکز و تمرین بیشتر سبک خودم را در پرتره پیدا کنم و حرفی برای گفتن داشته باشم. همه هنرمندان بزرگ در آن واحد نتوانستند روی همه ابعاد هنر نقاشی کار کنند به طور مثال پیکاسو روی فرم کار میکرد، مانه و ونگوک با چیدمان رنگها در کنار هم در پایان اثری را که شکل و تصویر واحدی میساخت، نشان میدادند. سزان روی نیروها و فشار قلممو در نقاشی کار کرد. هر کدام از این هنرمندان بخشی از گوشه هنر را دیدند و به اجرا گذاشتند. من نه به صورت آکادمیک هنر خواندم و نه حرفه اصلیام نقاشی است. بخشی از هنر را در وجود خودم درک میکنم و بعد آن را بازتاب میدهم. یک هنرمند واقعی برای خلق اثرش ساعتها تلاش میکند و عرق میریزد و تا مدتها با خود و اثرش درگیر است. پرتره هم مثل مفاهیم انتزاعی در نقاشی از فرم و رنگ تبعیت میکند و همه بخشهای هنری را شامل میشود و من دوست دارم روی پرتره تمرکز کنم.»
هنرمند نباید دغدغه نان داشته باشدبه نظر او هنر میتواند کشورهایی که زبان، دین و فرهنگ مشترک دارند با یکدیگر متحد کند. علی میگوید: «رسانه مدیون هنر است و هنر هنرمند این است که از رسانه برای مفاهیم انسانی مثل صلح، همدلی و همزیستی مسالمتآمیز استفاده کند و دنیایی بسازد که در آن خبری از جنگ و خشونت نیست، اما قبل از آن هنرمند نباید دغدغه نان داشته باشد. من به عنوان کسی که علاقهمند به نقاشی است و خانواده هم دارد، اولویت اولم؛ کار است. کار وقت زیادی از من میگیرد. پیش آمده است در ساعتهای مختلف ایده یا خلاقیتی به ذهنم رسیده است، ولی به علت حضور در محل کار فرصت اجرای آن را نداشتم. از کسی هم نمیتوان انتظار داشت. هنر اولویت اول نیست و دلمشغولی من حساب میشود. این وضعیت بسیاری از علاقهمندان به هنر در سراسر جهان است. هنر یک دلمشغولی شیرین برای ادامه زندگی است. زندگی بدون هنر مثل ماشینی است که پیش میرود در حالیکه هنر برای همان ماشین روغن است که چرخدهندههای آن را روغنکاری میکند.»
دوست دارم به افغانستان برگردمبسیاری از هنرمندان و افراد مهاجر گلشهر دغدغه هویت دارند و بین سه هویت ایرانی و افغانستانی و مهاجر سردرگم هستند، ولی علی این طور نیست و خود را افغانستانی میداند و میگوید: «من هویت کشورم را پذیرفتم و امیدوارم با درست شدن شرایط کاری و رسیدن به ثبات اقتصادی بتوانم به افغانستان برگردم. گلشهر را دوست دارم، اما خودم را محدود به گلشهر نمیدانم. من افغانستانی هستم و تکلیفم مشخص است. تابعیت کشورم را دارم. بارها به دختر و پسرم گفتم شما افغانستانی هستید و باید آن را درون خود حفظ کنید و در هجده سالگی تعیین کنید چه تابعیتی میخواهید. همسرم برای آمدن به افغانستان با من موافق است. فرزندانم نیز حق انتخاب دارند و من در همه مراحل زندگی حمایتشان میکنم. پدرم و مسئولیت زندگیشان را برعهده دارم. در صورتی که بخواهند به کشورهای اروپایی مهاجرت کنند همراهیشان میکنم. خودم نیز تمایل دارم در کشورهای اروپایی زندگی کنم. با مطالعه بیشتر جهان ذهنی هر انسانی بزرگتر میشود و مرزها دیگر معنایی که امروز از آنها استنباط میشود، ندارد. باید تلاش کنیم جهان ذهنی بزرگتری را برای خود ایجاد کنیم وگرنه دوستانی هستند که به کشورهای اروپایی مهاجرت کردند، ولی نتوانستند ارتباط خوبی با مردم و فرهنگ آنجا برقرار کنند و تک و تنها زندگی را پشت سر میگذارند. کسی که هنوز پاسخ مناسبی به سؤالات مربوط به هویت خود نداده است، هیچ کجای دنیا نمیتواند به خوبی زندگی کند.»
هنر برای دروننگرها آرامبخش است
در پایان گفتگو علی به نکته خوبی اشاره میکند و میگوید: «هنر برای آنها که دروننگر هستند؛ همانند آرامبخش است. هر هنرمندی باید به بیان هنری ویژه خود برسد. با گسترش هنرهای مختلف و کلاسهای آموزش هنری میتوان جلوی بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی را گرفت. جوانان با حضور در این کلاسها فرصتی برای حضور در محافل غیراخلاقی نخواهند داشت و زمان خود را صرف خلق اثر هنری میکنند. جلوی خشونتهای خیابانی گرفته و مفاهیم اعلای انسانی در هنرشان منعکس میشود. هر چه هنر در دسترس عموم قرار گیرد، رشد و شکوفایی نیز در جوامع پررنگتر میشود.»
پیشنهادی برای شهرداری
علی از شهرداری مشهد نیز به دلیل نصب المانهای نوروزی در سالهای مختلف تشکر میکند و میگوید: «پیشنهادی دارم. شهرداری مشهد میتواند در طراحی و اجرای این المانها از دوستان هنرمند مهاجر استفاده کند. چندی پیش در اجرای المان مناره بولوار فرودگاه همکاری کردم و احساس خوبی از این دست برنامهها دارم. هنرمندان مهاجر میتوانند به مدیریت شهری مشهد در ایجاد فضای بینالمللی کمک و در آن نقش ایفا کنند. اجرای نمایشگاههای مشترک بین هنرمندان جوامع مختلف به ویژه کشورهایی که زبان، فرهنگ و دین مشترک دارند، کمک زیادی میکند. زبان هنر زبانی بینالمللی است. هنرمندان میتوانند در تعامل با یکدیگر ایدههای خود را به اشتراک بگذارند و در بهبود روابط انسانی کمک کنند. در دنیای امروز باید از ظرفیت هنری فرهنگها و ملیتهای مختلف استفاده کرد. در پایان از استاد جعفری که همراه همیشگی هنرمندان مهاجر در مشهد هستند، تشکر میکنم.»