بگذارید بیخیال یک هفته اخیر شویم. اصلا فکر کنیم که اینترنت نهتنها به همان منوال گذشته که بدون فیلتر دردسترس همه ما قرار دارد. بدون فیلتر یعنی دیگر قرار نیست اعداد پروکسی را بهخاطر بسپاریم یا فلان ویپیان را برای اتصال به فلان شبکه اجتماعی چندباره امتحان کنیم. حالا مشکل بیاعتمادی ما به رسانههای رسمی حل میشود؟ آیا میتوانیم باور کنیم که فلان بخش خبری، تماموکمال اخبار مربوطبه گرانی بنزین را پوشش داده است؟ آیا میتوانیم به فلان رسانه آنطرف آبی اعتماد کنیم که فیلم اعتراضهای آبان ۹۶ را به اسم آبان ۹۸ به خورد ما نداده باشد؟
تابهحال فکر کردهاید که شنیدن نام کدام رسانه در بخش منبع یک خبر، میتواند اعتماد شما را بهصورت تماموکمال جلب کند؟ مگر نه اینکه رسانهها ادعا دارند چشم بینای جامعه هستند و میخواهند چشم شما باشند در حوادث، اتفاقات و رویدادهایی که به هر دلیلی از چشم شما دور مانده است، ولی چرا هرچه جلوتر میرویم، بیشتر به همین چشمهای بینا بدبین میشویم؟ چرا هیچ رسانهای نمیتواند ما را قانع کند که همهچیز را همانطوری که هست، روایت میکند؟
رسانههای رسمی، بهتر از هر کسی میدانند که مدتهاست به دلایل بیشماری، مشتشان برای مردم باز شده است. دیگر ما رسانهها، آن همهچیزدانهایی نیستیم که باتوجهبه سیاستهایمان تصمیم بگیریم چگونه قطرهچکانی اطلاعات درون مشتمان را با مردم درمیان بگذاریم. همهچیزدان نیستیم؛ چون ابزار همهچیزدان بودن از انحصار ما خارج شده است. نهتنها رسانههای رسمی دیگر نمیتوانند ادعا کنند که تنها آنها صاحبان اطلاعات دستهاول هستند، بلکه حالا بسیاری از همین رسانهها، سوژههای خود را از دل تولیدات غیرحرفهای مخاطبان خود درمیآورند. این موضوع را بگذارید کنار خطقرمزهای این دسته از رسانهها که با شتاب، هر روز درحال افزایش است؛ خطقرمزهایی که نه میگذارد تحلیلهای سرراست از اتفاقات، در رسانه رسمی مطرح شود و نه اجازه انتشار همان چند خبر دستهاول باقیمانده را میدهد، پس اولا رسانههای رسمی حالا هیچ ادعایی درباره همهچیزدانی و انحصار در اطلاعات نمیتوانند داشته باشند و ثانیا هرچند ما بارها از سواد اندک رسانهای مردم در مواجهه با پدیدههای رسانهای جدیدالورود گلایه کردهایم، یادمان نرود که همین جدیدالورودها مثل اینستاگرام، فیسبوک و... بارها به روشهای مختلف بر طبل رسوایی سیاستهای رسانههای رسمی نواخته و صداقت آنها در انتشار اطلاعات را زیر سوال بردهاند. همین موضوعات کافی است تا رسانهها از لحاظ کیفی با افت فاحش مواجه شوند؛ اتفاقی که این روزها در تمام رسانههای رسمی با آن روبهرو هستیم.
اما ماجرای اطمینان نداشتن به رسانههای رسمی، جایی به اوج میرسد که رسانهها به طرف سانسور اجباری میروند؛ سانسور اجباریای که حاصل افزایش بیرویه خبر و محتوای تولید شده است. اگر روزی سردبیران و دبیران رسانهها بهدنبال تولید خبر برای پوشش اتفاقات جهانِ مخاطبان خود بودند، حالا آنها باید قیچی در دست بگیرند تا ازمیان هزاران خبر و گزارش موجود، تعدادی را برای ارائه در رسانه خود انتخاب کنند. سانسوری از جنس محدودیت که نمیتواند هیچ رسانهای را به همهچیزگو تبدیل کند؛ همهچیزگوییای که یکی از پایههای اعتماد در روایت اتفاقات است. کدام رسانه میتواند تمام اتفاقات و حواشی یک بحران اجتماعی را روایت کند؟ احتمالا با خودتان میگویید این اتفاق که جدید نیست و هیچگاه رسانهای نتوانسته است به این قدرت دست پیدا کند، ولی یادتان نرود که مخاطبان یک رسانه هیچگاه نتوانستهاند این ناتوانی رسانهها را ثابت کنند، مگر حالا که به کمک تولیدات غیرحرفهای موجود در شبکههای اجتماعی، خیلی ساده میتوان فهمید که رسانهها همهچیزگو نیستند. دعوای امروز رسانهها، دعوای همهچیزدانی و همهچیزگویی نیست، دعوای دروازهبان بودن است؛ اینکه کدام رسانه با خلاقیت و دقت بیشتری از بین هزاران خبر و گزارش، کلمات را برای مخاطبان خودش دستچین میکند.